شب زنده داري در شب قدر


- خواجوي كرماني در قصيده اي " يار" ي را به شب زنده داري در شب قدر دعوت مي كند ولي با مي و باده و بي اعتنايي به شيخ و شاب:



امشب اى يار قصد خواب مکن

مرو و کار ما خراب مکن



شب درازست و عمر ما کوتاه

قصه کوته کن و شتاب مکن



شب قدرست قدر شب درياب

وز مى و مجلس اجتناب مکن



سخن جام گوى و باده ى ناب

صفت ابر و آفتاب مکن



و گرت شيخ و شاب طعنه زنند

التفاتى بشيخ و شاب مکن ...



به نظر مي رسد كه مي نابي كه خواجو در اين غزل بدان اشاره مي كند و در شب قدر موكداً بر آن تاكيد مي ورزد ، نمي تواند مي عقل رباي ظاهر باشد. آيا اين مي ، سرشاري از الطاف حق و دست يابي به مقام كشف و شهود است ؟ آيا اين مي كه بر آن در شب قدر تاكيد رفته است ، بيخود شدن در پناه راز و نياز و عبادت است ؟ كنه آن بر ما پوشيده است.

خواجوي كرماني