بازگشت

يك ماجراي عبرت انگيز


قـوم يـهـود كـه در زيـر سـلطه فرعونيان ضعيف و ناتوان شده بودند بر اثررهبريهاى خردمندانه مـوسـى (ع ) از آن وضـع اسف انگيز نجات يافته و به قدرت وعظمت رسيدند خداوند به بركت اين پيامبر نعمتهاى فراوانى به آنها بخشيده كه ازجمله صندوق عهد ((22)) بود.
ولـى هـمـيـن پـيـروزيها و نعمتها كم كم باعث غرور آنها شد و تن به قانون شكنى دادند سرانجام بـه دسـت فلسطينيان شكست خورده و قدرت و نفوذ خويش را همراه صندوق عهد از دست دادند اين وضع سالها ادامه داشت تا آن كه خداوند پيامبرى به نام ((اشموئيل )) را براى نجات و ارشاد آنها برانگيخت آنها گرد او اجتماع كردند واز او خواستند رهبر و اميرى براى آنها انتخاب كند تا همگى تحت فرمان او با دشمن نبرد كنند تا عزت از دست رفته را باز يابند.
((اشموئيل )) به درگاه خداوند روى آورده و خواسته قوم را به پيشگاه وى عرضه داشت به او وحى شـد كـه ((طـالوت )) را به پادشاهى ايشان برگزيدم در اين آيه , روى سخن را به پيامبراكرم (ص ) كـرده مـى فـرمايد: ((آيا نديدى جمعى از اشراف بنى اسرائيل را بعد از موسى (ع ) كه به پيامبر خود گـفتند زمامدارى براى ما انتخاب كن تا (تحت فرماندهى او) در راه خدا پيكار كنيم )) (الم تر الى الـمـلا من بنى اسرائيل من بعد موسى اذ قالوا لنبي لهم ابعث لنا ملكا نقاتل فى سبيل اللّه ).
قابل توجه اين كه آنها نام اين مبارزه را ((فى سبيل اللّه )) (در راه خدا) گذاردند ازاين تعبير روشن مـى شـود كه آنچه به آزادى و نجات انسانها از اسارت و رفع ظلم كمك كند فى سبيل اللّه محسوب مـى شـود بـه هـر حـال پـيامبرشان كه از وضع آنان نگران بود, و آنها را ثابت قدم در عهد و پيمان نـمى ديد به آنها ((گفت : اگر دستورپيكار به شما داده شود شايد (سرپيچى كنيد و ) در راه خدا پيكار نكنيد)) (قال هل عسيتم ان كتب عليكم القتال الا تقاتلوا).
آنـهـا در پـاسـخ گـفـتـنـد: ((چـگونه ممكن است در راه خدا پيكار نكنيم در حالى كه از خانه و فـرزندانمان رانده شديم ))! و شهرهاى ما به وسيله دشمن اشغال وفرزندانمان اسير شده اند (قالوا وما لنا الا نقاتل فى سبيل اللّه وقد اخرجنا من ديارناوابنائنا).
اما هيچ يك از اينها نتوانست جلو پيمان شكنى آنها را بگيرد, و لذا در ادامه آيه مى خوانيم : ((هنگامى كـه دسـتـور پـيـكار به آنها داده شد جز عده كمى همگى سرپيچى كردند و خداوند ستمكاران را مـى دانـد)) و مـى شناسد و به آنها كيفر مى دهد(فلما كتب عليهم القتال تولوا الا قليلا منهم واللّه عليم بالظالمين ).
بعضى عده وفاداران را 313 نفر نوشته اند, همانند سربازان وفادار اسلام درجنگ بدر.
(آيـه 247)ـ در هر صورت پيامبرشان , طبق وظيفه اى كه داشت به درخواست آنها پاسخ گفت , و طـالـوت را بـه فرمان خدا براى زمامدارى آنان برگزيد((و به آنها گفت : خداوند طالوت را براى زمامدارى شما برانگيخته است )) (وقال لهم نبيهم ان اللّه قد بعث لكم طالوت ملكا).
از تـعـبـيـر ملكا چنين بر مى آيد كه طالوت , تنها فرمانده لشگر نبود بلكه زمامداركشور هم بود از ايـنجا مخالفت شروع شد, گروهى گفتند: ((چگونه او بر ما حكومت داشته باشد با اين كه ما از او شايسته تريم , و او ثروت زيادى ندارد)) (قالوا انى يكون له الملك علينا ونحن احق بالملك منه ولم يؤت سعة من المال ).
در واقع آنها به انتخاب خداوند اعتراض كردند ـطالوت جوانى از يك قبيله گمنام بنى اسرائيل و از نـظـر مـالـى يـك كـشـاورز سـاده بودـ ولى قرآن پاسخ دندانشكنى را كه آن پيامبر به گمراهان بـنـى اسـرائيل داد چنين بازگو مى كند ((گفت : خداوند او رابر شما برگزيده و علم و (قدرت ) جسم او را وسعت بخشيده )) (ان اللّه اصطفيه وزاده بسطة فى العلم والجسم ).
نـخـست : اين كه اين گزينش خداوند حكيم است و دوم اين كه شما سخت دراشتباهيد و شرايط اساسى رهبرى را فراموش كرده ايد, نسب عالى و ثروت , هيچ امتيازى براى رهبرى نيست .
سپس مى افزايد: ((خداوند ملك خود را به هر كس بخواهد مى بخشد وخداوند (احسانش ) وسيع و گسترده و دانا (به لياقت و شايستگى افراد) است ))(واللّه يؤتى ملكه من يشا واللّه واسـع عليم ).
ايـن جمله ممكن است اشاره به شرط سومى براى رهبرى باشد و آن فراهم شدن امكانات و وسايل مختلف از سوى خداست .
(آيـه 248)ـ ايـن آيه نشان مى دهد كه گويا بنى اسرائيل هنوز به ماموريت طالوت از سوى خداوند حتى با تصريح پيامبرشان اشموئيل , اطمينان پيدا نكرده بودند و از او خواهان نشانه و دليل شدند, ((پيامبر آنها به آنها گفت : نشانه حكومت او اين است كه صندوق عهد به سوى شما خواهد آمد كه در آن آرامـشـى از سـوى پـروردگـارتان براى شما است , همان صندوقى كه يادگارهاى خاندان مـوسـى و هـارون در آن اسـت , در حـالـى كـه فـرشـتـگان آن را حمل مى كنند, در اين موضوع , نـشـانـه روشنى براى شما است , اگر ايمان داشته باشيد)) (وقال لهم نبيهم ان آية ملكه ان ياتيكم التابوت فيه سكينة من ربكم وبقية مما ترك آل موسى وآل هرون تحمله الملائكة ان فى ذلك لا ية لكم ان كنتم مؤمنين ).
(آيـه 249)ـ سـرانـجام به رهبرى و فرماندهى طالوت تن در دادند و او لشگرهاى فراوانى را بسيج كـرد و بـه راه افتاد, و در اينجا بود كه بنى اسرائيل در برابر آزمون عجيبى قرار گرفتند بهتر است ايـن سـخـن را از زبـان قـرآن بـشـنـويـم , مـى فرمايد:((هنگامى كه طالوت (به فرماندهى لشگر بنى اسرائيل منصوب شد سپاهيان را باخود بيرون برد, به آنها گفت : خداوند شما را با يك نهر آب امتحان مى كند, آنها كه از آن بنوشند از من نيستند و آنها كه جز يك پيمانه با دست خود, بيشتر از آن نـچـشـنـداز مـنـنـد)) (فـلما فصل طالوت بالجنود قال ان اللّه مبتليكم بنهر فمن شرب منه فليس منى ومن لم يطعمه فانه منى الا من اغترف غرفة بيده ).
در اينجا لشگريان طالوت در برابر آزمون بزرگى قرار گرفتند, و آن مساله مقاومت شديد در برابر تـشنگى , و چنين آزمونى براى اين لشگر ـمخصوصا باسابقه بدى كه بنى اسرائيل در بعضى جنگها داشتندـ ضرورت داشت .
ولى اكثريت آنها از بوته اين امتحان سالم بيرون نيامدند, چنانكه قرآن مى گويد: ((آنها همگى ـجز عده كمى از آنها, از آن آب نوشيدند)) (فشربوا منه الا قليلا منهم ).
سـپـس مـى افـزايـد: ((هـنـگامى كه او (طالوت ) و افرادى كه به وى ايمان آورده بودند (و از بوته آزمـايـش سـالم به در آمدند) از آن نهر گذشتند, گفتند: امروز ما (با اين جمعيت اندك ) توانايى مـقـابله با جالوت و سپاهيان او را نداريم )) (فلما جاوزه هووالذين آمنوا معه قالوا لا طاقة لنا اليوم بجالوت وجنوده ).
و در ادامه مى فرمايد: ((آنها كه مى دانستند خدا را ملاقات خواهند كرد (و به رستاخيز و وعده هاى الـهـى ايـمـان داشـتـنـد) گفتند: چه بسيار گروههاى كوچكى كه به فرمان خدا بر گروههاى عـظيمى پيروز شدند و خداوند با صابران (واستقامت كنندگان ) همراه است )) (قال الذين يظنون انـهم ملاقوا اللّه كم من فئة قليلة غلبت فئة كثيرة باذن اللّه واللّه مع الصابرين ).
(آيـه 250)ـ در ايـن آيـه مـسـاله رويارويى دو لشگر مطرح مى شود, مى فرمايد:((هنگامى كه آنها (لشگر طالوت و بنى اسرائيل ) در برابر جالوت و سپاهيان او قرارگرفتند گفتند: پروردگارا! صبر و اسـتـقـامت را بر ما فرو ريز گامهاى ما را استوار بدار, وما را بر جمعيت كافران پيروز گردان )) (ولما برزوا لجالوت وجنوده قالوا ربنا افرغ علينا صبرا وثبت اقدامنا وانصرنا على القوم الكافرين ).
در حـقيقت طالوت و سپاه او سه چيز طلب كردند نخست صبر و استقامت ,دومين تقاضاى آنها از خدا اين بود كه گامهاى ما را استوار بدار تا از جا كنده نشود وفرار نكنيم در واقع دعاى اول جنبه بـاطـنـى و درونـى داشـت و ايـن دعا جنبه ظاهرى وبرونى دارد و مسلما ثبات قدم از نتايج روح اسـتـقـامت و صبر است , سومين تقاضاى آنها اين بود كه ((ما را بر اين قوم كافر يارى فرما و پيروز كن )) كه نتيجه نهايى صبر واستقامت و ثبات قدم است .
(آيـه 251)ـ بـه يقين خداوند چنين بندگانى را تنها نخواهد گذاشت هر چندعدد آنها كم و عدد دشـمن زياد باشد, لذا در اين آيه مى فرمايد: ((آنها به فرمان خداسپاه دشمن را شكست دادند و به هزيمت وا داشتند)) (فهزموهم باذن اللّه ).
((و داوود (جـوان كـم سـن و سال و نيرومند شجاعى كه در لشگر طالوت بود)جالوت را كشت )) (وقتل داوود جالوت ).
ايـن جـوان با فلاخنى كه در دست داشت , يكى دو سنگ آن چنان ماهرانه پرتاب كرد كه درست بر پـيشانى و سر جالوت كوبيده شد و در آن فرو نشست وفريادى كشيد و فرو افتاد, و ترس و وحشت تـمـام سـپاه او را فرا گرفت و به سرعت فرار كردند, گويا خداوند مى خواست قدرت خويش را در ايـنـجـا نـشـان دهـد كـه چـگونه پادشاهى با آن عظمت و لشگرى انبوه به وسيله نوجوان تازه به ميدان آمده اى آن هم با يك سلاح ظاهرا بى ارزش , از پاى در مى آيد!.
سـپس مى افزايد: ((خداوند حكومت و دانش را به او بخشيد و از آنچه مى خواست به او تعليم داد)) (وا تيه اللّه الـمـلـك والحكمة وعلمه مما يش).
گـرچـه دراين آيه تصريح نشده كه اين داود همان داود, پيامبر بزرگ بنى اسرائيل ,پدر سليمان است ولى جمله فوق نشان مى دهد كه او به مقام نبوت رسيد.
و در پـايـان آيـه بـه يـك قانون كلى اشاره فرموده مى گويد: ((و اگر خداوند بعضى از مردم را به وسيله بعضى ديگر دفع نكند سراسر روى زمين فاسد مى شود, ولى خداوند نسبت به تمام جهانيان , لـطـف و احـسـان دارد)) (ولـولا دفع اللّه الناس بعضهم ببعض لفسدت الا رض ولكن اللّه ذوفضل على العالمين ).
ايـن آيـات , بـشارت است براى مؤمنان كه در مواقعى كه در فشار شديد ازسوى طاغوتها و جباران قرار مى گيرند در انتظار نصرت و پيروزى الهى باشند.
(آيه 252)ـ اين آيه اشاره به داستانهاى متعددى است كه در آيات گذشته در باره بنى اسرائيل بيان شـده اسـت كـه هـر كـدام نشانه اى از قدرت و عظمت پروردگار است و پاك از هرگونه خرافه و افـسـانه و اساطير بر پيامبر نازل گرديده و درآن مى فرمايد: ((اينها آيات خداست كه به حق بر تو مى خوانيم و تو از رسولان هستى )) (تلك آيات اللّه نتلوها عليك بالحق وانك لمن المرسلين ).