بازگشت

خائنان و امينان ـ


جـمـعى از يهود عقيده داشتند كه مسؤول حفظ امانتهاى ديگران نيستند,منطق آنها اين بود كه مـى گـفـتند ما اهل كتابيم ! و پيامبرالهى و كتاب آسمانى او درميان ما بوده است , ولى در مقابل اينها گروهى از آنان خود را موظف به پرداخت حقوق ديگران مى دانستند.
در ايـن آيه قرآن به هر دو گروه اشاره كرده حق هركدام را ادا مى كند,مى فرمايد: ((در ميان اهل كـتاب كسانى هستند كه اگر ثروت زيادى به رسم امانت به آنها بسپارى به تو باز مى گردانند (و بـه عـكس ) كسانى هستند كه اگر يك دينار به عنوان امانت به آنها بسپارى به تو باز نمى گردانند مـگـر تـا زمـانى كه بالاى سر آنهاايستاده (و بر آنها مسلط) باشى )) (ومن اهل الكتاب من ان تامنه بقنطار يؤده اليك ومنهم من ان تامنه بدينار لا يؤده اليك الا مادمت عليه قائما).
به اين ترتيب قرآن مجيد به خاطر غلط كارى گروهى از آنها, همه آنها رامحكوم نمى كند و اين يك درس مهم اخلاقى به همه مسلمين است .
ضـمـنـا نـشـان مـى دهـد آن گروهى كه خود را در تصرف و غصب اموال ديگران مجاز و ماذون مـى دانستند هيچ منطقى جز منطق زور و سلطه را پذيرا نيستند ونمونه آن را بطور گسترده در دنـيـاى امـروز در صـهـيونيستها مشاهده مى كنيم و اين درحقيقت از مسائل جالبى است كه در قرآن مجيد در آيه فوق پيشگويى شده , و به همين دليل مسلمانان براى استيفاى حقوق خود از آنان هيچ راهى جز كسب قدرت ندارند.
سپس در ادامه آيه منطق اين گروه را در مورد غصب اموال ديگران بيان مى كند, مى فرمايد: ((اين بـه خـاطـر آن اسـت كـه آنها مى گويند ما در برابر ((اميين )) (غيراهل كتاب ) مسؤول نيستيم )) (ذلك بانهم قالوا ليس علينا فى الا ميين سبيل ).
آرى ! آنها با اين خود برتربينى و امتياز دروغين به خود حق مى دادند كه اموال ديگران را به هر اسم و عنوان تملك كنند, و اين منطق از اصل خيانت آنها در امانت ,به مراتب بدتر و خطرناكتر بود.
قـرآن مجيد در پاسخ آنها در پايان همين آيه با صراحت مى گويد: ((آنها به خدادروغ مى بندند در حالى كه مى دانند)) (ويقولون على اللّه الكذب وهم يعلمون ).
آنـها به خوبى مى دانستند كه در كتب آسمانيشان به هيچ وجه اجازه خيانت درامانتهاى ديگران به آنان داده نشده , در حالى كه آنها براى توجيه اعمال ننگين خويش چنين دروغهايى را مى ساختند و به خدا نسبت مى دادند.
(آيـه 76)ـ اين آيه ضمن نفى كلام اهل كتاب كه مى گفتند: خوردن اموال غيراهل كتاب براى ما حـرام نـيـسـت ! و بـه همين دليل براى خود آزادى عمل قائل بودندهمان آزادى كه امروز هم در اعـمـال بـسـيارى از آنها مى بينيم كه هرگونه تعدى و تجاوزبه حقوق ديگران را براى خود مجاز مـى دانـند, مى فرمايد: ((آرى , كسى كه به پيمان خود وفا كند و پرهيزكارى پيشه نمايد (خدا او را دوسـت دارد زيـرا) خـداونـدپرهيزكاران را دوست مى دارد)) (بلى من اوفى بعهده واتقى فان اللّه يحب المتقين ).
يعنى معيار برترى انسان و مقياس شخصيت و ارزش آدمى , وفاى به عهد وعدم خيانت در امانت و تقوا و پرهيزكارى به طور عام است .
آيـه 77ـ شـان نزول : جمعى از دانشمندان يهود به هنگامى كه موقعيت اجتماعى خود را در ميان يهود در خطر ديدند كوشش كردند كه نشانه هايى كه درتورات در باره آخرين پيامبر وجود داشت و شخصا در نسخى از تورات با دست خود نگاشته بودند تحريف نمايند و حتى سوگند ياد كنند كه آن جمله هاى تحريف شده از ناحيه خداست ! آيه نازل شد و شديدا به آنها اخطار كرد.
تـفـسـيـر: در ايـن آيـه بـه بخش ديگرى از خلافكاريهاى يهود و اهل كتاب اشاره شده مى فرمايد: ((كـسـانـى كه پيمان الهى و سوگندهاى خود را (به نام مقدس او) بابهاى كمى معامله مى كنند بهره اى در آخرت نخواهند داشت )) (ان الذين يشترون بعهداللّه وايمانهم ثمنا قليلا اولئك لا خلاق لهم فى الا خرة ).
البته آيه به صورت كلى ذكر شده هر چند شان نزول آن گروهى از علماى اهل كتاب است و قرآن در ايـن آيـه , پـنـج مجازات براى آنها ذكر مى كندS( نخست اين كه آنهااز مواهب بى پايان عالم ديگر بهره اى نخواهند داشت ـچنانكه در بالا ذكر شد.
ديگر اين كه ((خداوند در قيامت با آنها سخن نخواهد گفت )) (ولا يكلمهم اللّه ) و نيز ((نظر لطف خود را در آن روز از آنها بر مى گيرد و نگاهى به آنها نمى كند))(ولا ينظر اليهم يوم القيمة ).
روشن است كه منظور از سخن گفتن خداوند سخن گفتن با زبان نيست زيراخداوند از جسم و جـسمانيات پاك و منزه است بلكه منظور سخن گفتن از طريق الهام قلبى و يا ايجاد امواج صوتى در فـضا است همانند سخنانى كه موسى (ع ) ازشجره طور شنيد و همچنين نظر كردن خداوند به آنـان اشـاره بـه تـوجه و عنايت خاص اوست نه نگاه با چشم جسمانى ـنچنان كه بعضى ناآگاهان پـنـداشـتـه انـد وبـالاخـره مجازات چهارم و پنجم آنان اين است ((خداوند آنان را (از گناه ) پاك نمى كندو براى آنها عذاب دردناكى است )) (ولا يزكيهم ولهم عذاب اليم ).
و از اينجا روشن مى شود كه گناه پنهان ساختن آيات الهى و شكستن عهد وپيمان او و استفاده از سوگندهاى دروغين تا چه حد سنگين است كه تهديد به اين همه مجازاتهاى روحانى و جسمانى و محروميت كامل از الطاف و عنايات الهى شده است .
آيه 78ـ شان نزول : اين آيه نيز در باره گروهى از علما يهود نازل شده كه بادست خود چيزهايى بر خـلاف آنـچه در تورات آمده بود در باره صفات پيامبراسلام (ص ) مى نوشتند و آن را به خدا نسبت مى دادند (و با زبان خود حقايق تورات را تحريف مى كردند).
تـفـسـيـر: بـاز در اين آيه سخن از بخش ديگرى از خلافكاريهاى بعضى ازعلماى اهل كتاب است مـى فـرمـايـد: ((بـعضى از آنها زبان خود را به هنگام تلاوت كتاب خدا چنان مى پيچند و منحرف مـى كـنند كه گمان كنيد آنچه را مى خوانند ازكتاب خداست در حالى كه از كتاب الهى نيست )) (وان منهم لفريقا يلوون السنتهم بالكتاب لتحسبوه من الكتاب وما هو من الكتاب ).
آنها به اين كار نيز قناعت نمى كردند بلكه صريحا ((مى گفتند اين از سوى خدانازل شده در حالى كه از سوى خدا نبود)) (ويقولون هو من عنداللّه وما هو من عنداللّه ).
سپس قرآن بر اين امر تاكيد مى كند كه اين كار به خاطر اين نبود كه گرفتاراشتباهى شده باشند بـلـكـه ((بـه خـدا دروغ مـى بـندند در حالى كه عالم و آگاهند))(ويقولون على اللّه الكذب وهم يعلمون ).
ضـمـنـا از ايـن آيـه و آيات قبل خطر مهم علما و دانشمندان منحرف براى يك امت و ملت روشن مى شود.
آيـه 79ـ شـان نزول : در باره شان نزول اين آيه و آيه بعد نقل شده كه : كسى نزد پيامبر اسلام (ص ) آمد و اظهار داشت ما به تو همانند ديگران ((سلام )) مى كنيم درحالى كه به نظر ما چنين احترافى كافى نيست S( تقاضا داريم به ما اجازه دهى امتيازى برايت قائل شويم و تو را سجده كنيم !.
پيامبر فرمود: ((سجده براى غيرخدا جايز نيست , پيامبر خود را تنها به عنوان يك بشر احترام كنيد ولى حق او را بشناسيد و از او پيروى نماييد))!.
تـفـسـير: اين آيه همچنان افكار باطل گروهى از اهل كتاب را نفى و اصلاح مى كند, مخصوصا به مـسـيحيان گوشزد مى نمايد كه هرگز مسيح (ع ) ادعاى الوهيت نكرد و نيز به درخواست كسانى كـه مـى خـواستند اين گونه ادعاها را در باره پيامبراسلام (ص ) تكرار كنند صريحا پاسخ مى گويد مـى فـرمـايد: ((براى هيچ بشرى سزاوار نيست كه خداوند كتاب آسمانى و حكم و نبوت به او دهد سـپـس او بـه مـردم بـگـويـد غـيـر از خـدا مرا پرستش كنيد)) (ما كان لبشر ان يؤتيه اللّه الكتاب والحكم والنبوة ثم يقول للناس كونوا عبادا لى من دون اللّه ).
نه پيامبراسلام و نه هيچ پيغمبر ديگرى حق ندارد چنين سخنى را بگويد واين گونه نسبتها كه به انبيا داده شده همه ساخته و پرداخته افراد ناآگاه و دور ازتعليمات آنهاست .
سـپـس مـى افزايد: ((بلكه (سزاوار مقام او اين است كه بگويد) افرادى باشيدالهى آنگونه كه تعليم كـتاب الهى به شما داده شده و درس خوانده ايد)) و هرگز غيرخدا را پرستش نكنيد (ولكن كونوا ربانيين بما كنتم تعلمون الكتاب وبما كنتم تدرسون ).
آرى ! فـرسـتـادگـان الهى هيچ گاه از مرحله بندگى و عبوديت تجاوز نكردند وهميشه بيش از هركس در برابر خداوند خاضع بودند.
از جـمـله مزبور استفاده مى شود كه هدف انبيا تنها پرورش افراد نبوده , بلكه هدف تربيت عالمان ربـانـى و مصلحان اجتماعى و افراد دانشمند بوده تا بتوانندمحيطى را با علم و ايمان خود روشن سازند. (آيـه 80)ـ ايـن آيـه تـكميلى است نسبت به آنچه در آيه قبل آمد مى گويد:همانطور كه پيامبران مـردم را بـه پـرسـتش خويش دعوت نمى كردند, به پرستش فرشتگان و ساير پيامبران هم دعوت نـمـى نـمـودنـد مـى فـرمايد: ((و سزاوار نيست اين كه به شما دستور دهد فرشتگان و پيامبران را پروردگار خود انتخاب كنيد)) (ولا يامركم ان تتخذوا الملائكة والنبيين اربابا).
اين جمله از يكسو پاسخى است به مشركان عرب كه فرشتگان را دختران خدامى پنداشتند و نوعى ربوبيت براى آنها قائل بودند و با اين حال خود را پيرو آيين ابراهيم معرفى مى كردند.
و از سوى ديگر پاسخى است به صابئان كه خود را پيرو يحيى (ع )مى دانستند ولى مقام فرشتگان را تا سرحد پرستش بالا مى بردند.
و نيز پاسخى است به يهود و نصارا كه عزير يا مسيح (ع ) را فرزند خدا معرفى مى كردند.
و در پـايان آيه براى تاكيد بيشتر مى افزايد: ((آيا شما را به كفر دعوت مى كندپس از آن كه (تسليم فرمان حق گشته و) مسلمان شديد)) (ايامركم بالكفر بعد اذ انتم مسلمون ).
يـعنى , چگونه ممكن است پيامبرى پيدا شود و نخست مردم را به ايمان وتوحيد دعوت كند سپس راه شرك را به آنها نشان دهد!.
آيه ضمنا اشاره سربسته اى به معصوم بودن پيامبران و عدم انحراف آنها ازمسير فرمان خدا مى كند.
(آيه 81)