بازگشت

شكست پس از پيروزي


در مـاجـراى جـنـگ احد گفتيم : مسلمانان در آغاز جنگ با اتحاد و شجاعت خاصى جنگيدند, و به زودى پيروز شدند, ولى نافرمانى جمعى از تيراندازان كه سنگر خود را رها كردند و به جمع آورى غـنـايـم مـشـغـول شدند سبب شد كه ورق برگردد و شكست سختى به لشكر اسلام وارد گردد هـنـگـامـى كـه مـسـلمانان با دادن تلفات و خسارات سنگينى به مدينه باز مى گشتند با يكديگر مـى گـفـتـنـد مـگـر خداوندبه ما وعده فتح و پيروزى نداده بود؟ پس چرا در اين جنگ شكست خورديم ؟.
از اين به بعد قرآن ضمن پاسخ آنها, علل شكست را توضيح مى دهد,مى فرمايد: ((وعده خدا در باره پيروزى شما كاملا درست بود و به همين دليل درآغاز جنگ پيروز شديد و به فرمان خدا دشمنان را بـه قـتل مى رسانديد و اين وعده تازمانى كه دست از استقامت و پيروى فرمان پيغمبر برنداشته بـوديـد ادامـه داشـت ,شـكـسـت از آن زمان شروع شد كه سستى و نافرمانى شما را فرا گرفت )) (ولقدصدقكم اللّه وعده اذ تحـسونهم باذنه حتى اذا فشلتم ).
يـعـنى , اگر تصور كرديد كه وعده پيروزى بدون قيد و شرط بوده , سخت دراشتباه بوده ايدS( تمام وعده هاى پيروزى مشروط به پيروى از فرمان خداست .
سپس قرآن مى گويد: ((پس از مشاهده آن پيروزى چشم گير كه مورد علاقه شما بود راه عصيان پـيـش گرفتيد و (بر سر رها كردن سنگرها) به نزاع پرداختيد))(وتنازعتم فى الا مر وعصيتم من بعد ما اريكم مـا تحبون ).
سپس مى افزايد: ((در اين موقع جمعى از شما خواستار دنيا و جمع غنايم بوديد در حالى كه جمعى ديگر ثابت قدم و خواستار آخرت و پاداشهاى الهى بودند)) (منكم من يريد الدنيا ومنكم من يريد الا خرة ).
در ايـنجا ورق برگشت ((و خداوند پيروزى شما را به شكست تبديل كرد تاشما را بيازمايد و تنبيه كند و پرورش دهد)) (ثم صرفكم عنهم ليبتليكم ).
((سپس خداوند همه اين نافرمانيها و گناهان شما را بخشيد (در حالى كه سزاوار مجازات بوديد) زيـرا خـداونـد نـسبت به مؤمنان از هرگونه نعمتى فروگذارنمى كند)) (ولقد عفاعنكم واللّه ذو فضل على المؤمنين ).
(آيـه 153)ـ در ايـن آيـه صحنه پايان احد را به مسلمانان يادآورى مى كند ومى فرمايد: ((به خاطر بـيـاوريـد هـنـگـامى را كه به هر طرف پراكنده مى شديد و فرارمى كرديد و هيچ نگاه به عقب سر نـمى كرديد كه ساير برادران شما در چه حالند درحالى كه پيامبر از پشت سر شما را صدا مى زد)) (اذ تصعدون ولا تلوون على احدوالرسول يدعوكم فى اخريكم ).
فـريـاد مـى زد كـه : ((بـندگان خدا ! به سوى من باز گرديد, به سوى من باز گرديد,من رسول خدايم )).
ولـى هـيچ يك از شما به سخنان او توجه نداشتيد ((در اين هنگام غم و اندوه يكى پس از ديگرى به سوى شما روآورد)) (فاثابكم غما بغم ).
هـجـوم سيل غم و اندوه به سوى شما ((براى اين بود كه ديگر به خاطر از دست رفتن غنايم جنگى غـمـگـين نشويد و از جراحاتى كه در ميدان جنگ در راه پيروزى به شمامى رسد نگران نباشيد و خداوند از آنچه انجام مى دهيد آگاه است )) (لكيلا تحزنواعلى مافاتكم ولا ما اصابكم واللّه خبير بما تعملون ).
(آيـه 154)ـ شب بعد از جنگ احد, شب دردناك و پراضطرابى بود,مسلمانان پيش بينى مى كردند كـه سـربـازان فـاتـح قـريـش بـار ديـگـر بـه مـدينه بازگردند دراين ميان مجاهدان راستين و تـوبـه كـنـنـدگـانـى كه از فرار احد پشيمان شده بودند, به لطف پروردگار اعتماد داشتند و به وعـده هـاى پـيـغـمـبر دلگرم بودند آيه مورد بحث ماجراى آن شب را تشريح مى كند و مى گويد: ((سـپس بعد از آن همه غم و اندوه روزاحد, آرامش ر ابر شما نازل كرد)) (ثم انزل عليكم من بعد الغم امنة ).
((اين آرامش همان خواب سبكى بود كه جمعى از شما را فراگرفت , اما جمع ديگرى بودند كه تنها بـه فـكـر جان خود بودند و به چيزى جز نجات خويش نمى انديشيدند و به همين جهت آرامش را بكلى از دست داده بودند)) (نعاسا يغشى طائفة منكم وطئفة قد اهمتهم انفسهم ).
سپس به تشريح گفتگوها و افكار منافقان و افراد سست ايمان كه در آن شب بيدار ماندند پرداخته مى گويد: ((آنها در باره خدا گمانهاى نادرست همانند گمانهاى دوران جاهليت و قبل از اسلام داشتند و در افكار خود احتمال دروغ بودن وعده هاى پيامبر را مى دادند)) (يظنون باللّه غير الحق ظن الجاهلية ).
و به يكديگر و يا خويشتن مى گفتند: ((آيا ممكن است با اين وضع دلخراشى كه مى بينيم پيروزى نصيب ما بشود)) ؟ (هل لنا من الا مر من شى ).
يعنى , بسيار بعيد و يا غيرممكن است , قرآن در جواب آنها مى گويد: ((بگو:آرى ! پيروزى به دست خداست و اگر او بخواهد و شما را شايسته ببيند نصيب شماخواهد شد)) (قل ان الا مر كله للّه ).
((آنـها در دل خود امورى را پنهان مى دارند كه براى تو آشكار نمى سازند))(يخفون فى انفسهم ما لا يبدون لك ).
گـويـا آنـهـا چـنـيـن مـى پـنداشتند كه شكست احد نشانه نادرست بودن آيين اسلام است و لذا ((مـى گـفـتـنـد: اگـر مـا بـر حـق بـوديم و سهمى از پيروزى داشتيم در اينجا اين همه كشته نمى داديم )) (يقولون لو كان لنا من الا مر شى ما قتلنا هيهنا).
خـداونـد در پـاسـخ آنـها به دو مطلب اشاره مى كند, مى فرمايد: ((بگو: اگر هم در خانه هاى خود بـوديد آنهايى كه كشته شدن بر آنها مقرر شده بود قطعا به سوى آرامگاه خود بيرون مى آمدند)) و آنها را به قتل مى رساندند (قل لو كنتم فى بيوتكم لبرز الذين كتب عليهم القتل الى مضاجعهم ).
ديگر اين كه ((بايد اين حوادث پيش بيايد كه خداوند آنچه در دل داريدبيازمايد و صفوف مشخص گـردد (و بـه عـلاوه افراد تدريجا پرورش يابند) و نيات آنهاخالص و ايمان آنها محكم و قلوب آنها پاك شود)) (وليبتلى اللّه ما فى صدوركم ولـيمحص ما فى قلوبكم ).
در پايان آيه مى گويد: ((خداوند اسرار درون سينه ها را مى داند)) (واللّه عليم بذات الصدور).
و بـه هـمـين دليل تنها به اعمال مردم نگاه نمى كند بلكه مى خواهد قلوب آنهارا نيز بيازمايد و از هرگونه آلودگى به شرك و نفاق و شك و ترديد پاك سازد.
(آيه 155)