بازگشت

هرگونه محبتي را پاسخ گوييد


ايـن آيـه يك حكم كلى و عمومى است در زمينه تمام تحيتها و اظهارمحبتهايى كه از طرف افراد مـخـتـلف مى شود, در آغاز مى گويد: ((هنگامى كه كسى به شما تحيت گويد پاسخ آن را به طرز بهتر بدهيد و يا لااقل بطور مساوى پاسخ گوييد))(واذا حييتم بتحية فحيوا باحسن منه او ردوه).
((تـحيت )) در لغت از ماده ((حيات )) و به معنى دعا براى حيات ديگرى كردن است , ولى معمولا ايـن كـلـمـه هـر نـوع اظهار محبتى را كه افراد به وسيله سخن ياعمل , با يكديگر مى كنند شامل مى شود كه روشنترين مصداق آن همان موضوع سلام كردن است .
و در پايان آيه براى اين كه مردم بدانند چگونگى ((تحيتها)) و ((پاسخها)) وبرترى يا مساوات آنها, در هـر حد و مرحله اى , بر خداوند پوشيده و پنهان نيست مى فرمايد: ((خداوند حساب همه چيز را دارد)) (ان اللّه كان على كل شى حسيبا).
(آيـه 87)ـ ايـن آيـه تـكـمـيلى براى آيات قبل و مقدمه براى آيات بعد است S(زيرا در آيه قبل پس از دسـتور به ((رد تحيت )) فرمود: خداوند حساب همه اعمال شما را دارد, در اين آيه اشاره به مساله رسـتاخيز و دادگاه عمومى بندگان در روزقيامت كرده و آن را با مساله توحيد و يگانگى خدا كه ركن ديگرى از ايمان است مى آميزد, و مى فرمايد: ((خداوند, معبودى جز او نيست و بطور قطع در روز قـيـامـت شـمـا را دسته جمعى مبعوث مى كند, همان روز قيامتى كه هيچ شك و ترديدى در آن نيست )) (اللّه لا اله الا هو ليجمعنكم الى يوم القيمة لا ريب فيه ) و در پـايان براى تاكيد مطلب مى فرمايد: ((كيست كه راستگوتر از خدا باشد))(ومن اصدق من اللّه حديثا).
بنابراين , هرگونه وعده اى در باره روز قيامت و غير آن مى دهد نبايد جاى ترديد باشد, زيرا دروغ يا از جـهل سرچشمه مى گيرد يا از ضعف و نياز, اماخداوندى كه از همه آگاهتر و از همگان بى نياز است , از هر كس راستگوتر است واصولا دروغ براى او مفهومى ندارد.
آيه 88ـ شان نزول ـ مطابق نقل جمعى از مفسران از ابن عباس , عده اى ازمردم مكه ظاهرا مسلمان شده بودند, ولى در واقع در صف منافقان قرار داشتند, به همين دليل حاضر به مهاجرت به مدينه نـشـدنـد, امـا سـرانجام مجبور شدند از مكه خارج شوند (و شايد هم به خاطر موقعيت ويژه اى كه داشتند براى هدف جاسوسى اين عمل را انجام دادند).
مـسـلـمـانـان از جـريان آگاه شدند, ولى به زودى در باره چگونگى برخورد با اين جمع در ميان مـسـلمين اختلاف افتاد, عده اى معتقد بودند كه بايد اين عده را طرد كرد,زيرا در واقع پشتيبان دشـمـنان اسلامند, ولى بعضى از افراد ظاهربين و ساده دل بااين طرح مخالفت كردند و گفتند: عجبا ! ما چگونه با كسانى كه گواهى به توحيد ونبوت پيامبر(ص ) داده اند بجنگيم ؟.
آيه نازل شد و دسته دوم را در برابر اين اشتباه ملامت و سپس راهنمايى كرد.
تـفسير: با توجه به شان نزول بالا پيوند اين آيه و آيات بعد از آن با آياتى كه قبلا در باره منافقان بود كاملا روشن است .
در آغـاز آيـه مـى فـرمـايـد: ((چـرا در مـورد مـنافقان دو دسته شده ايد و هركدام طورى قضاوت مى كنيد)) (فما لكم فى المنافقين فئتين ).
سـپـس مى فرمايد: ((اين عده از منافقان به خاطر اعمال زشت و ننگينى كه انجام داده اند خداوند توفيق و حمايت خويش را از آنها برداشته و افكارشان رابه كلى واژگونه كرده , همانند كسى كه به جاى ايستادن به روى پا, با سر بايستد))(واللّه اركسهم بما كسبوا).
و در پـايـان آيـه خـطـاب بـه افـراد سـاده دلى كه حمايت از اين دسته منافقان مى نمودند كرده , مـى فـرمايد: ((آيا شما مى خواهيد كسانى را كه خدا بر اثر اعمال زشتشان از هدايت محروم ساخته هدايت كنيد در حالى كه هر كس را خداوند گمراه كند راهى براى او نخواهى يافت )) (اتريدون ان تهدوا من اضل اللّه ومن يضلل اللّه فلن تجد له سبيلا ).
زيـرا, اين يك سنت فنا ناپذير الهى است كه اثر اعمال هيچ كس از او جدانمى شودS( چگونه مى توانيد انتظار داشته باشيد افرادى كه فكرشان آلوده و قلبشان مملو از نفاق و عملشان حمايت از دشمنان خداست مشمول هدايت شوند؟ اين يك انتظار بى دليل و نابجاست !.
(آيـه 89)ـ در تـعـقـيب آيه قبل در باره منافقانى كه بعضى از مسلمانان ساده دل به حمايت از آنها بـرخـاسـتـه و از آنـهـا شـفـاعـت مى كردند و قرآن بيگانگى آنها را ازاسلام بيان داشت در اين آيه مى فرمايد: تاريكى درون آنها به قدرى است كه نه تنهاخودشان كافرند, بلكه ((دوست مى دارند كه شـمـا هم همانند آنان كافر شويد ومساوى يكديگر گرديد)) (ودوا لو تكفرون كما كفروا فتكونون سوا).
بـنـابـرايـن ,آنـهـاازكـافـران عـادى نـيـز بـدتـرنـدS( زيـرا كـفـار مـعـمـولـى دزد وغـارتـگـرــسفـت عقايدديگران نيستندS(امااينهاهستند, وفعاليتهاى پى گيرى براى تخريب عقايدديگران دارند.
اكـنـون كه آنها چنين هستند ((هرگز نبايد شما مسلمانان , دوستانى از ميان آنهاانتخاب كنيد)) (فلا تتخذوا منهم اولي).
((مـگر اين كه (در كار خود تجديد نظر كنند و دست از نفاق و تخريب بردارندو نشانه آن اين است كه از مركز كفر و نفاق به مركز اسلام ) در راه خدا مهاجرت نمايند)) (حتى يهاجروا فى سبيل اللّه ).
((امـا اگر آنها حاضر به مهاجرت نشدند (بدانيد كه دست از كفر و نفاق خودبرنداشته اند و اظهار اسـلام آنها فقط به خاطر اغراض جاسوسى و تخريبى است ) ودر اين صورت مى توانيد هر جا بر آنها دست يافتيد, آنها را اسير كنيد و يا در صورت لزوم به قتل برسانيد)) (فان تولوا فخذوهم واقتلوهم حيث وجدتموهم ).
و در پـايـان آيـه بـار ديـگـر تاكيد مى كند كه ((هيچ گاه دوست و يار و ياورى از ميان آنها انتخاب نكنيد)) (ولا تتخذوا منهم وليا ولا نصيرا).
نـجـات يـك جـامـعـه زنده كه در مسير يك انقلاب اصلاحى گام برمى دارد, ازچنگال دشمنان دوست نما و جاسوسان خطرناك , راهى جز اين شدت عمل ندارد.
آيه 90ـ شان نزول : از روايات مختلفى كه در شان نزول آيه وارد شده چنين استفاده مى شود كه : دو قـبـيـلـه در مـيـان قـبـايل عرب به نام ((بنى ضمره )) و ((اشجع ))وجود داشتند كه قبيله اول با مسلمانان پيمان ترك تعرض بسته بودند و طايفه اشجع نيز با بنى ضمره هم پيمان بودند.
بـعـضـى از مـسلمانان از قدرت طايفه بنى ضمره و پيمان شكنى آنها بيمناك بودند, لذا به پيغمبر اكرم (ص ) پيشنهاد كردند كه پيش از آن كه آنها حمله را آغازكنندمسلمانان به آنها حمله ور شوند.
پـيغمبر(ص )فرمود: ((نه , هرگز چنين كارى نكنيد, زيرا آنها در ميان تمام طوايف عرب نسبت به پدر و مادر خود نيكوكارترند, و از همه نسبت به اقوام و بستگان مهربانتر, و به عهد و پيمان خود از همه پايبندترند))!.
پـس از مـدتـى مـسـلمانان باخبر شدند كه طايفه اشجع به سركردگى ((مسعودبن رجيله ))كه هـفـتـصد نفر بودند به نزديكى مدينه آمده اند, پيامبر(ص ) نمايندگانى نزد آنها فرستادتا از هدف مـسـافـرتـشان مطلع گردد, آنها اظهار داشتند: ما از يك طرف توانايى مبارزه با دشمنان شما را نـداريـم , چـون عـدد مـا كم است , و نه قدرت و تمايل به مبارزه باشما داريم , زيرا محل ما به شما نزديك است S( لذا آمده ايم با شما پيمان ترك تعرض ببنديم .
در اين هنگام آيه نازل شد و دستورهاى لازم را در اين زمينه به مسلمانان داد