بازگشت

عدالت اجتماعي


به تناسب دستورهايى كه در آيات گذشته در باره اجراى عدالت در مورديتيمان , و همسران داده شده , در اين آيه يك اصل اساسى و يك قانون كلى در باره اجراى عدالت در همه موارد بدون استثنا ذكر مى كند و مى فرمايد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد كاملا قيام به عدالت كنيد)) (يا ايها الذين آمـنـوا كـونوا قوامين بالقسط) يعنى , بايد آنچنان عدالت را اجرا كنيد كه كمترين انحرافى به هيچ طرف پيدا نكنيد.
سـپـس بـراى تـاكـيـد مطلب مساله ((شهادت )) را عنوان كرده , مى فرمايد: به خصوص در مورد شهادت بايد همه ملاحظات را كنار بگذاريد ((و فقط به خاطر خداشهادت به حق دهيد, اگرچه به زيـان شخص شما يا پدر و مادر و يانزديكان تمام شود)) (شهدا للّه ولو على انفسكم او الـوالدين والا قربين ).
از ايـن جمله استفاده مى شود كه بستگان مى توانند با حفظ اصول عدالت به سود يا به زيان يكديگر شهادت دهند.
سـپـس بـه قـسمت ديگرى از عوامل انحراف از اصل عدالت اشاره كرده مى فرمايد: ((نه ملاحظه ثـروت ثـروتمندان بايد مانع شهادت به حق گردد و نه عواطف ناشى از ملاحظه فقر فقيران , زيرا ((اگر آن كس كه شهادت به حق به زيان اوتمام مى شود, ثروتمند يا فقير باشد, خداوند نسبت به حـال آنـهـا آگـاهـتـر است )) نه صاحبان زر و زور مى توانند در برابر حمايت پروردگار, زيانى به شـاهـدان بر حق برسانند, و نه فقير با اجراى عدالت گرسنه مى ماند)) (ان يكن غنيا او فقيرا فاللّه اولى بهما).
باز براى تاكيد دستور مى دهد كه ((از هوى وهوس پيروى نكنيد تا مانعى در راه اجراى عدالت ايجاد گردد)) (فلا تتبعوا الهـوى ان تعدلوا).
از ايـن جـمـلـه بـه خوبى استفاده مى شود كه سرچشمه مظالم و ستمها,هوى پرستى است و اگر اجتماعى هوى پرست نباشد, ظلم و ستم در آن راه نخواهدداشت !.
بـار ديـگر به خاطر اهميتى كه موضوع اجراى عدالت دارد, روى اين دستورتكيه كرده مى فرمايد: ((اگر مانع رسيدن حق به حقدار شويد و يا حق را تحريف نماييد و يا پس از آشكار شدن حق از آن اعـراض كـنـيـد, خداوند از اعمال شما آگاه است )) (وان تلووا او تعرضوا فان اللّه كان بما تعملون خبيرا).
آيـه فوق توجه فوق العاده اسلام را به مساله عدالت اجتماعى در هر شكل وهر صورت كاملا روشن مـى سـازد و انـواع تـاكـيداتى كه در اين چند جمله به كار رفته است نشان مى دهد كه اسلام تا چه انـدازه در ايـن مـساله مهم انسانى و اجتماعى ,حساسيت دارد, اگر چه با نهايت تاسف ميان عمل مـسـلـمـانـان , و ايـن دستور عالى اسلامى , فاصله از زمين تا آسمان است !, و همين يكى از اسرار عقب ماندگى آنهاست .
آيـه 136ـ شـان نـزول : از ((ابن عباس )) نقل شده كه اين آيه در باره جمعى ازبزرگان اهل كتاب نـازل گرديد مانند عبداللّه بن سلام و اسدبن كعب و برادرش اسيدبن كعب و جمعى ديگر, زيرا آنها در آغـاز خدمت پيامبر(ص ) رسيدند و گفتند: ما به تو وكتاب آسمانى تو و موسى و تورات و عزير ايمان مى آوريم ولى به ساير كتابهاى آسمانى و همچنين ساير انبيا ايمان نداريم .
آيه نازل شد وبه آنها تعليم داد كه بايد به همه ايمان داشته باشيد.
تفسير: با توجه به شان نزول , روى سخن در آيه به جمعى از مؤمنان اهل كتاب است كه آنها پس از قـبول اسلام روى تعصبهاى خاصى تنها اظهار ايمان به مذهب سابق خود و آيين اسلام مى كردند, اما قرآن به آنها توصيه مى كند كه تمام پيامبران و كتب آسمانى را به رسميت بشناسند, زيرا همه از طرف يك مبد مبعوث شده اند بنابراين , معنى ندارد كه بعضى از آنها را بپذيرند و بعضى را نپذيرند, مـگـريـك حقيقت واحد تبعيض بردار است ؟ و مگر تعصبها مى تواند جلو واقعيات رابگيرد؟ لذا آيه مـى گويد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد به خدا و پيامبرش (پيامبراسلام ) و كتابى كه بر او نازل شـده , و كتب آسمانى پيشين , همگى ايمان بياوريد)) (ي ايها الذين آمنوا آمنوا باللّه ورسوله والكتاب الذى نزل على رسوله والكتاب الذى انزل من قبل ).
و در پـايـان آيـه سـرنـوشت كسانى را كه از اين واقعيتها غافل بشوند بيان كرده ,چنين مى فرمايد: ((كـسـى كـه بـه خـدا و فـرشتگان , و كتب الهى , و فرستادگان او, و روزبازپسين , كافر شود, در گمراهى دور و درازى افتاده است )) (ومن يكفر باللّه وملائكته وكتبه ورسله واليوم الا خر فقد ضل ضلالا بعيدا).
در حـقـيـقـت ايمان به پنج اصل در اين آيه لازم شمرده شده , يعنى علاوه برايمان به مبد و معاد, ايمان به كتب آسمانى و انبيا و فرشتگان نيز لازم است .
(آيه 137)