بازگشت

گروه سوم (منافقان )


اسـلام در يـك مقطع خاص تاريخى خود با گروهى روبرو شد كه نه اخلاص وشهامت براى ايمان آوردن داشـتـنـد و نـه قـدرت و جـرات بـر مـخـالفت صريح , اين گروه كه قرآن از آنها به عنوان ((منافقين ))((3)) ياد مى كند و ما در فارسى از آن تعبير به ((دورو)) يا ((دو چهره )) مى كنيم , در صـفـوف مـسلمانان واقعى نفوذ كرده بودند, و ازآنجا كه ظاهر اسلامى داشتند, غالبا شناخت آنها مـشـكـل بـود ولـى قـرآن نشانه هاى دقيق و زنده اى براى آنها بيان مى كند كه خط باطنى آنها را مـشـخـص مـى سـازد والگوئى در اين زمينه به دست مسلمانان براى همه قرون و اعصار مى دهد نـخست تفسيرى از خود نفاق دارد مى گويد: ((بعضى از مردم هستند كه مى گويند به خدا وروز قـيامت ايمان آورده ايم در حالى كه ايمان ندارند)) (ومن الناس من يقول آمناباللّه و باليوم الا خر و ماهم بمؤمنين ).
(آيـه 9)ـ آنـها اين عمل را يكنوع زرنگى و به اصطلاح تاكتيك جالب , حساب مى كنند: ((آنها با اين عـمـل مـى خـواهـنـد خـدا و مؤمنان را بفريبند)) (يخادعون اللّه والذين آمنوا) ((در حالى كه تنها خودشان را فريب مى دهند, اما نمى فهمند)) (و مايخدعون الا انـفسهم وما يشعرون ).
(آيه 10)ـ سپس قرآن به اين واقعيت اشاره مى كند كه نفاق در واقع يكنوع بيمارى است مى گويد: ((در دلهاى آنها بيمارى خاصى است )) (فى قلوبهم مرض ) امااز آنجا كه در نظام آفرينش , هركس در مسيرى قرار گرفت و وسائل آن را فراهم ساخت در همان مسير, رو به جلو مى رود قرآن اضافه مى كند: ((خداوند هم بربيمارى آنها مى افزايد)) (فزادهم اللّه مرضا).
و از آنـجـا كـه سـرمـايـه اصـلى منافقان دروغ است , تا بتوانند تناقضها را كه درزندگيشان ديده مى شود با آن توجيه كنند, در پايان آيه مى فرمايد: ((براى آنها عذاب اليمى است بخاطر دروغهائى كه مى گفتند)) (ولهم عذاب اليم بما كانوا يكذبون ).
(آيـه 11)ـ سـپـس بـه ويژگيهاى آنها اشاره مى كند كه نخستين آنها داعيه اصلاح طلبى است در حـالى كه مفسد واقعى همانها هستند: ((هنگامى كه به آنها گفته شود در روى زمين فساد نكنيد مـى گـويـنـد: مـا فـقـط اصـلاح كننده ايم ))! (و اذا قيل لهم لاتفسدوا فى الا رض قالوا انما نحن مصلحون ) ما برنامه اى جز اصلاح در تمام زندگى خود نداشته ايم و نداريم !.
(آيـه 12)ـ قـرآن اضـافـه مى كند : ((بدانيد اينها همان مفسدانند و برنامه اى جزفساد ندارند ولى خـودشان هم نمى فهمند))! (الا انهم هم الـمـفسدون ولكن لايشعرون ) بلكه اصرار و پافشارى آنها در راه نـفـاق و خوگرفتن با اين برنامه هاى زشت و ننگين سبب شده كه تدريجا گمان كنند اين برنامه ها مفيد وسازنده و اصلاح طلبانه است .
(آيـه 13)ـ نشانه ديگر اينكه : آنها خود را عاقل و هوشيار و مؤمنان را سفيه وساده لوح و خوش باور مى پندارند, آن چنانكه قرآن مى گويد: ((هنگامى كه به آنهاگفته مى شود ايمان بياوريد آنگونه كه توده هاى مردم ايمان آورده اند, مى گويند: آياما همچون اين سفيهان ايمان بياوريم ))؟! (و اذا قيل لـهـم آمـنوا كما آمن الناس قالواانـؤمن كما آمن السفه) و به اين ترتيب افراد پاكدل و حق طلب و حـقـيـقـت جـو راكـه بـا مـشـاهـده آثـار حقانيت در دعوت پيامبر (ص ) و محتواى تعليمات او, سـرتـعـظـيـم فـرو آورده انـد بـه سـفـاهـت مـتـهـم مـى كنند لذا قرآن در پاسخ آنها مى گويد: ((بدانيدسفيهان واقعى اينها هستند اما نمى دانند)) (الا انهم هم السفها ولكن لايعلمون ).
آيـا اين سفاهت نيست كه انسان خط زندگى خود را مشخص نكند و در ميان هر گروهى به رنگ آن گروه درآيد, استعداد و نيروى خود را در طريق شيطنت وتوطئه و تخريب به كار گيرد, و در عين حال خود را عاقل بشمرد؟!.
(آيـه 14) ـ سومين نشانه آنها آن است كه هر روز به رنگى در مى آيند و در ميان هرجمعيتى با آنها هـم صدا مى شوند, آنچنانكه قرآن مى گويد: ((هنگامى كه افراد با ايمان را ملاقات كنند مى گويند ايـمان آورديم )) (و اذا لقوا الذين آمنوا قالوا آمنا) ما از شماهستيم و پيرو يك مكتبيم , از جان و دل اسلام را پذيرا گشتيم و با شما هيچ فرقى نداريم !.
((اما هنگامى كه با دوستان شيطان صفت خود به خلوتگاه مى روند مى گويندما با شمائيم ))! (و اذا خـلـوا الى شياطينهم قالوا انا معكم ) ((و اگر مى بينيد ما در برابرمؤمنان اظهار ايمان مى كنيم ما مسخره شان مى كنيم ))! (انما نحن مستهزؤن ).
(آيـه 15)ـ سـپس قرآن با يك لحن كوبنده و قاطع مى گويد: ((خدا آنها رامسخره مى كند)) (اللّه يـستهز بهم ) ((و خدا آنها را در طغيانشان نگه مى دارد تا به كلى سرگردان شوند)) (و يمدهم فى طغيانهم يعمهون ).
(آيـه 16) ـ ايـن آيه , سرنوشت نهائى آنها را كه سرنوشتى است بسيارغم انگيز و شوم و تاريك چنين بـيـان مـى كـند: ((آنها كسانى هستند كه در تجارتخانه اين جهان , هدايت را با گمراهى معاوضه كـرده اند)) (اولئك الذين اشتروا الضلالة بالهدى ) و به همين دليل ((تجارت آنها سودى نداشته )) بلكه سرمايه را نيز از كف داده اند (فما ربحت تجارتهم ) ((و هرگز روى هدايت را نديده اند)) (و ما كانوامهتدين ).
خـلاصـه دوگـانـگـى شـخـصـيـت و تضاد برون و درون كه صفت بارز منافقان است پديده هاى گـونـاگـونـى در عـمـل و گفتار و رفتار فردى و اجتماعى آنها دارد كه به خوبى مى توان آن را شناخت .