بازگشت

مجازات دزدان


در چـند آيه قبل احكام ((محارب )) بيان شد, در اين آيه , به همين تناسب حكم دزد يعنى كسى كه بطور پنهانى و مخفيانه اموال مردم را مى برد بيان گرديده است ,نخست مى فرمايد: ((دست مرد و زن سارق را قطع كنند)) (والسارق والسارقة فاقطعوا ايديهما).
از روايـات اهـل بـيـت (ع ) اسـتفاده مى شود كه تنها چهار انگشت از دست راست بريده مى شود, نه بيشتر, اگرچه فقهاى اهل تسنن بيش از آن گفته اند!.
در ايـنجا مرد دزد بر زن دزد مقدم داشته شده در حالى كه در آيه حد زناكار, زن زانيه بر مرد زانى مـقـدم ذكـر شـده اسـت , اين تفاوت شايد به خاطر آن باشد كه درمورد دزدى عامل اصلى بيشتر مردانند و در مورد ارتكاب زنا عامل و محرك مهمترزنان بى بندو بار!.
سـپـس مـى گويد: ((اين كيفرى است در برابر اعمالى كه انجام داده اند ومجازاتى است از طرف خداوند)) (جزآ بما كسبا نكالا من اللّه ).
و در پـايـان آيـه بـراى رفـع ايـن توهم كه مجازات مزبور عادلانه نيست مى فرمايد: ((خداوند توانا (قدرتمند) و حكيم است )) (واللّه عزيز حكيم ).
بنابراين دليلى ندارد كه از كسى انتقام بگيرد و كسى را بى حساب مجازات كند.
(آيه 39)ـ در اين آيه راه بازگشت را به روى آنها گشوده و مى فرمايد: ((كسى كه بعد از اين ستم توبه كند و در مقام اصلاح و جبران برآيد خداوند او را خواهدبخشيد زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است )) (فمن تاب من بعد ظلمه واصلح فان اللّه يتوب عليه ان اللّه غفور رحيم ).
آيـا بـوسـيـلـه توبه تنها گناه او بخشوده مى شود و يا اين كه حد سرقت (بريدن دست ) نيز ساقط خواهد شد؟.
معروف در ميان فقهاى ما اين است كه : اگر قبل از ثبوت سرقت در دادگاه اسلامى توبه كند حد سـرقت نيز از او برداشته مى شود, ولى هنگامى كه از طريق دوشاهد عادل , جرم او ثابت شد با توبه حد از بين نمى رود.
(آيـه 40)ـ بـه دنبال حكم توبه سارقان روى سخن را به پيامبر بزرگ اسلام (ص )كرده , مى فرمايد: ((آيـا نـمـى دانـى كـه خـداونـد مالك آسمان و زمين است (و هرگونه صلاح بداند در آنها تصرف مـى كـنـد) هـر كس را كه شايسته مجازات بداند, مجازات وهر كس را كه شايسته بخشش ببيند, مى بخشد و او بر هر چيز تواناست )) (الم تعلم ان اللّه له ملك السموات والا رض يعذب من يش ويغفر لمن يش واللّه على كل شى قدير).
آيه 41ـ شان نزول : از امام باقر(ع ) نقل شده كه : يكى از اشراف يهود خيبر كه داراى همسر بود, با زن شـوهـردارى كه او هم از خانواده هاى سرشناس خيبرمحسوب مى شد عمل منافى عفت انجام داد, يـهـوديـان از اجـراى حـكـم تورات (سنگساركردن ) در مورد آنها ناراحت بودند, اين بودكه به هم مسلكان خود درمدينه پيغام فرستاندند كه حكم اين حادثه را از پيامبراسلام (ص ) بپرسند (تا اگر دراسـلام حـكـم سبكترى بود آن را انتخاب كنند و در غير اين صورت آن را نيز به دست فراموشى بسپارند و شايد از اين طريق مى خواستند توجه پيامبراسلام (ص ) را نيز به خود جلب كنند و خود را دوست مسلمانان معرفى نمايند).
در اين موقع حكم سنگباران كردن كسانى كه مرتكب زناى محصنه مى شودنازل گرديد, ولى آنها از پذيرفتن اين حكم شانه خالى كردند !.
پـيـامبر(ص ) اضافه كرد: اين همان حكمى است كه در تورات شما نيز آمده , آيا موافقيدكه يكى از شما را به داورى بطلبم و هر چه او از زبان تورات نقل كرد بپذيريد گفتند:آرى .
پيامبر(ص ) گفت : ابن صوريا كه در فدك زندگى مى كند چگونه عالمى است ؟.
گـفتند: او از همه يهود به تورات آشناتر است , به دنبال او فرستادند و هنگامى كه نزد پيامبر(ص ) آمد به او فرمود: آيا حكم سنگباران كردن در چنين موردى درتورات بر شما نازل شده است يا نه ؟.
او در پاسخ گفت : آرى ! چنين حكمى در تورات آمده است .
پيامبر(ص ) گفت : چرا از اجراى اين حكم سرپيچى مى كنيد؟.
او در جـواب گـفـت : حـقـيـقـت ايـن است كه ما در گذشته اين حد را در باره افرادعادى اجرا مـى كـرديـم , ولـى در مورد ثروتمندان و اشراف خوددارى مى نموديم , اين بود كه گناه مزبور در طبقات مرفه جامعه ما رواج يافت به همين جهت ما قانونى سبكتر از قانون سنگسار كردن تصويب نموديم .
در اين هنگام پيامبر(ص ) دستور داد كه آن مرد و زن را در مقابل مسجدسنگسار كنند.
و فرمود: خدايا من نخستين كسى هستم كه حكم تو را زنده نمودم بعد از آن كه يهود آن را از بين بردند.
در اين هنگام آيه نازل شد و جريان مزبور را بطور فشرده بيان كرد.