بازگشت

هركس مسؤول كار خويش است


در آيـه قبل سخن از تقليد كوركورانه مردم عصر جاهليت ازنياكان گمراه , به ميان آمد و قرآن به آنـهـا صـريحا اخطار كرد كه چنين تقليدى ,با عقل و منطق سازگارنيست , به دنبال اين موضوع طـبـعـا ايـن سؤال در ذهن آنها مى آمد كه اگر ما حسابمان را از نياكانمان در اينگونه مسائل جدا كنيم , پس سرنوشت آنها چه خواهد شد, به علاوه اگر ما دست از چنان تقليدى برداريم سرنوشت بـسـيـارى مـردم كه تحت تاثيرچنين تقاليدى هستند, چه مى شود, آيه شريفه در پاسخ اين گونه سـؤالات مـى گـويـد:((اى كـسـانى كه ايمان آورده ايد شما مسؤول خويشتنيد, اگر شما هدايت يـافـتـيـدگـمـراهـى ديـگـران (اعم از نياكان و يا دوستان و بستگان هم عصر شما) لطمه اى به شمانخواهد زد)) (ي ايها الذين آمنوا عليكم انفسكم لا يضركم من ضل اذا اهتديتم ).
سـپـس اشـاره بـه مـوضـوع رسـتـاخيز و حساب و رسيدگى به اعمال هر كس كرده , مى گويد ((بـازگشت همه شما به سوى خداست , و به حساب هر يك از شماجداگانه رسيدگى مى كند, و شما را از آنچه انجام مى داديد آگاه مى سازد)) (الى اللّه مرجعكم جميعا فينبئكم بما كنتم تعملون ) .
آيـه 106ـ شـان نـزول : در مورد نزول اين آيه و دو آيه بعد نقل شده كه : يك نفر از مسلمانان به نام ((ابن ابى ماريه )) به اتفاق دو نفر از مسيحيان عرب به نام ((تميم )) و ((عدى )) كه دو برادر بودند بـه قـصـد تـجـارت از مـديـنـه خارج شدند در اثناى راه ((ابن ماريه )) كه مسلمان بود بيمار شد, وصـيت نامه اى نوشت و آن را در ميان اثاث خود مخفى كرد, و اموال خويش را به دست دو همسفر نـصـرانـى سـپرد, وصيت كردكه آنها را به خانواده او برسانند, و از دنيا رفت , همسفران متاع او را گشودند وچيزهاى گرانقيمت و جالب آن را برداشتند و بقيه را به ورثه بازگرداندند.
ورثـه هـنـگـامـى كـه متاع را گشودند, قسمتى از اموالى كه ابن ابى ماريه با خودبرده بود در آن نـيـافـتـند, ناگاه چشمان آنها به وصيت نامه افتاد, ديدند, صورت تمام اموال مسروقه در آن ثبت است , مطلب را با آن دو نفر مسيحى همسفر درميان گذاشتند آنها انكار كرده و گفتند: هرچه به مـا داده بـود به شما تحويل داده ايم ! ناچاربه پيامبر(ص ) شكايت كردند, آيه نازل شد و حكم آن را بيان كرد.
تـفـسـير: از مهمترين مسائلى كه اسلام روى آن تكيه مى كند, مساله حفظحقوق و اموال مردم و بطوركلى اجراى عدالت اجتماعى است .
نـخـسـت بـراى ايـن كه حقوق ورثه در اموال ميت از ميان نرود و حق بازماندگان و ايتام و صغار پايمال نشود, به افراد با ايمان دستور مى دهد و مى گويد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! هنگامى كـه مـرگ يـكـى از شـمـا فرا رسد بايد به هنگام وصيت كردن دو نفر از افراد عادل مسلمان را به گـواهى بطلبيد و اموال خود را به عنوان امانت براى تحويل دادن به ورثه به آنها بسپاريد)) (ي ايها الذين آمنوا شهادة بينكم اذاحضر احدكم الموت حين الوصية اثنان ذوا عدل منكم ).
البته شهادت در اينجا توام با وصايت است , يعنى اين دو نفر هم ((وصيند)) وهم ((گواه )), سپس اضافه مى كند: ((اگر در مسافرتى باشيد و مصيبت مرگ براى شمافرا رسد (و از مسلمانان وصى و شـاهـدى پـيـدا نـكنيد) دو نفر از غيرمسلمانها را براى اين منظور انتخاب نماييد)) (او آخران من غيركم ان انتم ضربتم فى الا رض فاصابتكم مصية الموت ).
مـنـظـور از غـيرمسلمانان تنها اهل كتاب يعنى , يهود و نصارى مى باشد زيرااسلام براى مشركان وبت پرستان در هيچ مورد اهميتى قائل نشده است .
سـپـس دسـتور مى دهد كه : ((اگر به هنگام اداى شهادت در صدق آنها شك كرديد آنها را بعد از نماز نگاه مى داريد و وادار كنيد تا سوگند يادكنند (و شهادت دهند) كه ما حاضر نيستيم حق را به چيزى (منافع مادى ) بفروشيم (و به ناحق گواهى دهيم ) اگر چه در مورد خويشاوندان ما باشد)) (تحبسونهما من بعد الصلوة فيقسمان باللّه ان ارتبتم لا نشترى به ثمنا ولو كان ذا قربى ).
((و مـا هيچ گاه شهادت الهى را كتمان نمى كنيم كه در اين صورت از گناهكاران خواهيم بود)) (ولا نكتم شهادة اللّه ان اذا لمن الا ثمين ).
(آيـه 107)ـ در ايـن آيـه سـخـن از مواردى به ميان آمده كه ثابت شود, دوشاهد مرتكب خيانت و گـواهـى بـر ضـد حق شده اند ـهمانطور كه در شان نزول آيه آمده بودـ در چنين موردى دستور مى دهد كه : ((اگر اطلاعاتى حاصل شود كه آن دونفر مرتكب گناه و جرم و تعدى شده اند و حق را پـايـمـال كـرده انـد, دو نفر ديگر ازكسانى كه گواهان نخست به آنها ستم كرده اند (يعنى ورثه ميت ) به جاى آنها قرارگرفته و براى احقاق حق خود شهادت و گواهى مى دهند)) (فان عثر على انهمااستحقا اثما فـاخران يقومان مقامهما من الذين استحق عليهم الا وليان ).
و در ذيل آيه وظيفه دو شاهد دوم را چنين بيان مى كند كه ((آنها بايد به خداسوگند ياد كنند كه گـواهـى مـا از گـواهـى دونفر اول شايسته تر و به حق نزديكتر است وما مرتكب تجاوز و ستمى نـشده ايم و اگر چنين كرده باشيم از ظالمان و ستمگران خواهيم بود)) (فيقسمان باللّه لشهادتنا احق من شها دتهما وما اعتدينا انا اذا لمن الظالمين ).
(آيـه 108)ـ ايـن آيه در حقيقت فلسفه احكامى را كه در زمينه شهادت درآيات قبل گذشت بيان مـى كـند كه : ((اگر طبق دستور بالا عمل شود (يعنى دو شاهد رابعد از نماز و در حضور جمع به گـواهـى بـطلبند, و در صورت بروز خيانت آنها, افرادديگرى از ورثه جاى آنها را بگيرند و حق را آشكار سازند) اين برنامه سبب مى شودكه شهود در امر شهادت دقت به خرج دهند و آن را بر طبق واقـع ـبـه خـاطـر تـرس ازخدا يا به خاطر ترس از خلق خداـ انجام دهندمبادا سوگندهايى جاى سـوگـنـدهـاى آنـهـا را بـگيرد)) (ذلك ادنى ان ياتوا بالشهادة على وجهه او يخافوا ان ترد ايمان بعدايمانهم ).
در حـقيقت اين كار سبب مى شود كه حداكثر ترس از مسؤوليت در برابر خداو يا بندگان خدا در آنها بيدار گردد و از محور حق منحرف نشوند.
و در آخـر آيـه بـراى تـاكـيد روى تمام احكام گذشته دستور مى دهد: ((پرهيزكارى پيشه كنيد و گوش به فرمان خدا فرا دهيد و بدانيد خداوند جمعيت فاسقان راهدايت نخواهد كرد)) (واتقوا اللّه واسمعوا واللّه لايهدى القوم الفاسقين ).
(آيه 109)ـ اين آيه در حقيقت مكملى براى آيات قبل است , زيرا در ذيل آيات گذشته كه مربوط به مـسـاله شهادت حق و باطل بود دستور به تقوا و ترس ازمخالفت فرمان خدا داده شده , در اين آيه مـى گـويـد: ((از آن روز بـتـرسـيد كه خداوندپيامبران را جمع مى كند و از آنها در باره رسالت و ماموريتشان سؤال مى كند ومى گويد مردم در برابر دعوت شما چه پاسخى گفتند)) (يوم يجمع اللّه الرسل فيقول ماذآ اجبتم ).
آنها از خود نفى علم كرده و همه حقايق را موكول به علم پروردگار كرده مى گويند:((خداوندا ! مـا عـلم و دانشى نداريم , تو آگاه بر تمام غيوب و پنهانيها هستى )) (قالوالا علم لنا انك انت علا م الغيوب ).
و بـه اين ترتيب سر و كار شما با چنين خداوند علام الغيوب و با چنين دادگاهى است , بنابراين در گواهيهاى خود مراقب حق و عدالت باشيد.
(آيه 110)