بازگشت

بهانه جوييها


يـكـى ديـگـر از عـوامل كفر و انكار, بهانه جويى است از جمله بهانه جوييهايى كه مشركان در برابر پـيـامـبر(ص ) داشتند و در چندين آيه از قرآن به آن اشاره شده و دراين آيه نيز آمده , اين است كه آنها مى گفتند: چرا پيامبر(ص ) به تنهايى به اين ماموريت بزرگ دست زده است ؟ ((چرا موجودى از غـير جنس بشر و از جنس فرشتگان او رادر اين ماموريت همراهى نمى كند)) ؟ (وقالوا لولا انزل عليه ملك ) مگر مى تواندانسانى كه از جنس ما است به تنهايى با رسالت را بر دوش كشد؟.
قـرآن با دو جمله كه هر كدام استدلالى را در بر دارد به آنها پاسخ مى گويد: نخست اين كه ((اگر فرشته اى نازل شود, و سپس آنها ايمان نياورند, به حيات همه آنان خاتمه داده خواهد شد و ديگر به آنها مهلت داده نمى شود)) (ولو انزلنا ملكا لقضى الا مر ثم لاينظرون ).
(آيـه 9)ـ لـذا قـرآن در جواب دوم مى گويد ((اگر ما او را فرشته قرار مى داديم وبه پيشنهاد آنها عـمـل مـى كـرديـم , باز لازم بود تمام صفات انسان را در او ايجاد كنيم , واو را به صورت و سيرت مردى قرار دهيم )) (ولو جعلناه ملكا لجعلناه رجلا ).
سـپـس نـتـيجه مى گيرد كه ((با اين حال همان ايرادات سابق را بر ما تكرارمى كردند كه چرا به انسانى ماموريت رهبرى داده اى و چهره حقيقت را بر ماپوشانيده اى )) (وللبسنا عليهم ما يلبسون ) .
(آيـه 10)ـ در ايـن آيـه , خـداونـد بـه پيامبرش دلدارى مى دهد و مى گويد ازمخالف و لجاجت و سـرسـخـتـى آنـهـا نگران نباش , زيرا ((جمعى از پيامبران پيش از تورا نيز به باد استهزا و مسخره گـرفـتـنـد اما سرانجام آنچه را, مسخره مى كردند,دامانشان را گرفت و عذاب الهى بر آنها نازل شد)) (ولقد استهزئ برسل من قبلك فحاق بالذين سخروا منهم ما كانوا به يستهزؤن ).
در حقيقت اين آيه هم مايه تسلى خاطرى است براى پيامبر(ص ) و هم تهديدى است براى مخالفان لجوج كه به عواقب شوم و دردناك كار خود بينديشند.
(آيه 11)ـ قرآن در اينجا براى بيدار ساختن اين افراد لجوج و خودخواه ازراه ديگرى وارد شده و به پـيـامـبر دستور مى دهد كه به آنها سفارش كن ((بگو: در زمين به سير وسياحت بپردازيد وعواقب كـسانى كه حقايق را تكذيب كردند با چشم خودببينيد,شايدبيدارشويد))(قل سيروا فى الا رض ثم انظروا كيف كان عاقبة المكذبين ).
شك نيست كه مشاهده آثار گذشتگان و اقوامى كه بر اثر پشت پا زدن به حقايق راه فنا و نابودى را پيمودند, تاثيرش بسيار بيشتر از مطالعه تاريخ آنها در كتابهااست , زيرا اين آثار حقيقت را محسوس و قابل لمس مى سازد.
(آيـه 12)ـ در ادامـه بـحث با مشركان , در اين آيه با اشاره به اصل توحيد,مساله رستاخيز و معاد از طريق جالبى تعقيب مى گردد.
1ـ نـخـسـت مـى گـويـد: ((بـگـو: آنـچـه در آسـمانها و زمين است براى كيست )) ؟(قل لمن ما فـى الـسموات والا رض ) و بلافاصله به دنبال آن مى گويد: خودت از زبان فطرت و جان آنها پاسخ بده ((بگو: براى خدا)) (قل للّه ).
2ـ پروردگار عالم سرچشمه تمام رحمتهاست ((اوست كه رحمت را بر عهده خويش قرار داده )) و مواهب بى شمار, به همه ارزانى مى دارد (كتب على نفسه الرحمة ).
هـمـيـن رحـمت ايجاب مى كند انسان را كه استعداد بقا و زندگى جاودانى دارد پس از مرگ در لباس حياتى نوين و در عالمى وسيعتر درآورد و در اين سيرابدى تكامل دست رحمتش پشت سر او باشد.
لـذا بـه دنـبـال ايـن دو مـقدمه مى گويد: ((بطور مسلم همه شما را در روزرستاخيز, روزى كه هيچ گونه شك و ترديدى در آن نيست جمع خواهد كرد))(ليجمعنكم الى يوم القيمة لا ريب فيه ) .
در پـايـان آيـه بـه سـرنوشت و عاقبت كار مشركان لجوج اشاره كرده مى گويد:((آنها كه در بازار تـجـارت زنـدگى , سرمايه وجود خود را از دست داده اند به اين حقايق ايمان نمى آورند)) (الذين خسروا انفسهم فهم لايؤمنون ).
(آيـه 13)ـ در آيه قبل اشاره به مالكيت خداوند نسبت به همه موجودات ازطريق قرارگرفتن آنها در افـق ((مـكـان )) شـده بـود, و ايـن آيه اشاره به مالكيت او از طريق قرارگرفتن در افق و پهنه ((زمـان )) كـرده , مى گويد: ((و از آن اوست آنچه در شب و روزقرار گرفته است )) (وله ما سكن فى الليل والنهار).
و در پايان آيه پس از ذكر توحيد اشاره به دو صفت بارز خداوند كرده مى گويد: ((و اوست شنونده دانا)) (وهو السميع العليم ).
اشاره به اين كه وسعت جهان هستى و موجوداتى كه در افق زمان و مكان قرارگرفته اند هيچ گاه مانع از آن نيست كه خدا از اسرار آنها آگاه باشد.
(آيه 14).