بازگشت

خالق همه اشيا اوست


در اين آيه و آيات بعد به گوشه اى از عقايد نادرست و خرافات مشركان وصاحبان مذاهب باطله و جواب منطقى آنها اشاره شده است .
نخست مى گويد: ((آنها شريكهايى براى خداوند از جن قائل شدند)) (وجعلواللّه شركا الجن ).
سپس به اين پندار خرافى پاسخ گفته و مى گويد: ((با اين كه خداوند آنها را(يعنى جن را) آفريده است )) (وخلقهم ).
يـعـنى , چگونه ممكن است مخلوق كسى شريك او بوده باشد, زيرا شركت نشانه سنخيت و هم افق بودن است در حالى كه مخلوق هرگز در افق خالق نخواهدبود.
خرافه ديگر اين كه ((آنها براى خدا پسران و دخترانى از روى نادانى قائل شدند)) (وخرقوا له بنين وبنات بغير علم ).
و در حـقـيـقـت بـهترين دليل باطل بودن اين گونه عقايد خرافى همان است كه از جمله ((بغير علم )) استفاده مى شود, يعنى هيچ گونه دليل و نشانه اى براى اين موهومات در دست نداشتند.
امـا اين كه چه طوائفى براى خدا پسرانى قائل بودند, قرآن نام دو طايفه را درآيات ديگر برده است يكى مسيحيان كه عقيده داشتند عيسى پسر خداست و ديگريهود كه عزيز را فرزند او مى دانستند ولـى از آيـه 30 سـوره تـوبـه , استفاده مى شود كه اعتقاد به وجود فرزند پسر براى خدا منحصر به مسيحيان و يهود نبوده , بلكه درميان مذاهب خرافى پيشين نيز وجود داشته است .
اما در مورد اعتقاد به وجود دختران براى خدا, خود قرآن در سوره زخرف ,آيه 19 مى فرمايد: ((آنها (مشركان ) فرشتگان را كه بندگان خدا هستند, دختران اوقرار دادند)).
ولى در پايان اين آيه قلم سرخ بر تمام اين مطالب خرافى و پندارهاى موهوم وبى اساس كشيده و با جمله رسا و بيداركننده اى همه اين اباطيل را نفى مى كند ومى گويد: ((منزه است خداوند و برتر و بالاتر است از اين اوصافى كه براى اومى گويند)) (سبحانه وتعالى عما يصفون ).
(آيه 101)ـ در اين آيه به پاسخ اين عقايد خرافى پرداخته نخست مى گويد:((خداوند كسى است كه آسمانها و زمين را ابداع و ايجاد كرد)) (بديع السموات والا رض ).
((بـديـع )) بـه معنى وجود آورنده چيزى بدون سابقه است يعنى , خداوندآسمان و زمين را بدون هيچ ماده و يا طرح و نقشه قبلى ايجاد كرده است .
بـه علاوه ((چگونه ممكن است او فرزندى داشته باشد در حالى كه همسرى ندارد)) (انى يكون له ولد ولم تكن له صاحبة ).
اصولا چه نيازى به همسر دارد, وانگهى چه كسى ممكن است همسر اوباشد با اين كه همه مخلوق او هستند.
بـار ديـگر مقام خالقيت او را نسبت به همه چيز و همه كس و احاطه علمى اورا نسبت به تمام آنها تـاكـيد كرده , مى گويد: ((همه چيز را آفريد و او به هر چيزى داناست )) (وخلق كل شى وهو بكل شى عليم ).
(آيه 102)ـ در اين آيه پس از ذكر خالقيت ,نسبت به همه چيز و ابداع وايجاد آسمانها و زمين و منزه بـودن او از عوارض جسم و جسمانى و همسر و فرزند واحاطه علمى او به هر كار و هر چيز, چنين نـتـيـجـه مى گيرد: ((خداوند و پروردگار شماچنين كسى است (و چون هيچ كس داراى چنين صفات نيست ) هيچ كس غير او نيزشايسته عبوديت نخواهد بود, پروردگار اوست و آفريدگار هم اوسـت (بـنـابـرايـن معبود هم تنها او مى تواند باشد) پس او را بپرستيد)) (ذلكم اللّه ربكم لااله الا هوخالق كل شى فاعبدوه ).
و در پـايـان آيـه بـراى ايـن كـه هرگونه اميدى را به غير خدا قطع كند و ريشه هرگونه شرك و بطوركلى تكيه به غير خدا را بسوزاند, مى گويد: ((حافظ و نگهبان ومدبر همه چيز اوست )) (وهو على كل شى وكيل ).
(آيـه 103)ـ در آيـه بـراى اثـبات حاكميت و نگاهبانى او نسبت به همه چيز وهمچنين براى اثبات تفاوت او با همه موجودات مى گويد: ((چشمها او را نمى بينند,اما او همه چشمها را ادراك مى كند و او بخشنده انواع نعمتها و با خبر از تمام ريزه كاريها و آگاه از همه چيز است )) مصالح بندگان را مـى داند و از نيازهاى آنها با خبراست و به مقتضاى لطفش با آنها رفتار مى كند (لا تدركه الا بصار وهو يدرك الا بصار وهو اللطيف الخبير).
در حقيقت كسى كه مى خواهد حافظ و مربى و پناهگاه همه چيز باشد بايداين صفات را دارا باشد.