بازگشت

چرا افراد لجوج به راه نمي آيند؟


آغاز جز هشتم قرآن مجيد.
(آيه 111) .

ايـن آيـه بـا آيـات قـبـل مـربـوط اسـت , هـدف ايـن چـند آيه اين است كه روشن سازد جمعى از تقاضاكنندگان معجزات عجيب و غريب در تقاضاهاى خود صادق نيستند و هدفشان پذيرش حق نمى باشد, لذا بعضى از خواسته هاى آنها (مثل آمدن خدا در برابر آنان !) اصولا محال است .
قـرآن در اين آيه با صراحت مى گويد: ((اگر ما (آنطور كه درخواست كرده بودند) فرشتگان را بر آنـهـا نازل مى كرديم و مردگان مى آمدند و با آنها سخن مى گفتندو خلاصه هر چه مى خواستند در برابر آنها گرد مى آورديم , باز ايمان نمى آوردند))(ولو اننا نزلنا اليهم الملائكة وكلمهم الموتى وحشرنا عليهم كل شى قبلا ما كانواليؤمنوا).
سـپـس براى تاكيد مطلب مى فرمايد: ((تنها در يك صورت ممكن است ايمان بياورندو آن اين كه خـداوند با مشيت اجبارى خود آنها را وادار به قبول ايمان كند)) (الا ان يشا اللّه ) و بديهى است كه اين گونه ايمان هيچ فايده تربيتى و اثر تكاملى نخواهدداشت .
و در پايان آيه اضافه مى كند كه ((بيشتر آنها جاهل و بى خبرند)) (ولكن اكثرهم يجهلون ).
(آيه 112)ـ در آيات قبل گفتيم وجود دشمنان سرسخت و لجوج در برابرپيامبراسلام (ص ) منحصر بـه او نـبـود در اين آيه مى فرمايد: ((اين چنين در برابر هرپيامبرى دشمنى از شياطين انس و جن قرار داديم )) (و كذلك جعلنا لكل نبي عدواشياطين الا نس والجن ).
و كار آنها اين بوده كه ((سخنان فريبنده اى براى اغفال يكديگر بطور اسرارآميزو احيانا در گوشى به هم مى گفتند)) (يوحى بعضهم الى بعض زخرف القول غرورا).
ولـى اشـتباه نشود ((اگر خداوند مى خواست مى توانست به اجبار جلو همه آنهارا بگيرد)) (ولو شا ربك ما فعلوه ).
ولـى خـداونـد اين كار را نكرد, زيرا مى خواست مردم آزاد باشند تا ميدانى براى آزمايش و تكامل و پرورش آنها وجود داشته باشد.
لـذا در پـايان آيه به پيامبرش دستور مى دهد كه به هيچ وجه به اين گونه شيطنتها اعتنا نكند ((و آنها و تهمتهايشان را به حال خود واگذارد)) (فذرهم ومايفترون ).
(آيـه 113)ـ در ايـن آيـه نـتيجه تلقينات و تبليغات فريبنده شياطين را چنين بازگو مى كند كه : ((سرانجام كار آنها اين خواهد شد كه افراد بى ايمان يعنى آنها كه به روز رستاخيز عقيده ندارند به سـخـنـان آنـهـا گـوش فـرا دهند و دلهايشان به آن متمايل گردد)) (ولتصغى اليه افئدة الذين لايؤمنون بالا خرة ).
سـپـس مـى فـرمـايـد: ((سـرانـجام اين تمايل , رضايت كامل به برنامه هاى شيطانى خواهد شد)) (وليرضوه ).
و پـايـان هـمـه آنـهـا ارتكاب انواع گناهان و اعمال زشت و ناپسند خواهد بود ((وهر گناهى كه بخواهند انجام دهند)) (وليقترفوا ما هم مقترفون ).
(آيـه 114)ـ ايـن آيه در حقيقت نتيجه آيات قبل است , و مى گويد: با اين همه آيات روشنى كه در زمـيـنـه تـوحيد گذشت چه كسى را بايد به داورى پذيرفت ؟((آيا غير خدا را به داورى بپذيرم )) (افغير اللّه ابتغى حكما).
((بـا اين كه اوست كه اين كتاب بزرگ آسمانى را كه تمام نيازمنديهاى تربيتى انسان در آن آمده و مـيان حق و باطل , نور و ظلمت , كفر و ايمان , جدايى افكنده به سوى شما نازل كرده است )) (وهو الذى انزل اليكم الكتاب مفصلا ).
سپس مى گويد: نه تنها تو و مسلمانان مى دانيد كه اين كتاب از طرف خدااست بلكه ((اهل كتاب (يـهـود و نـصـارى ) كـه نـشـانه هاى اين كتاب آسمانى را در كتب خود ديده اند مى دانند از سوى پروردگار تو به حق نازل شده است )) (والذين آتيناهم الكتاب يعلمون انه منزل من ربك بالحق ).
بـنابراين , جاى هيچ گونه شك و ترديدى در آن نيست ((و تو اى پيامبر هرگز درآن ترديد مكن )) (فلا تكونن من الممترين ).
(آيـه 115)ـ در اين آيه مى فرمايد: ((كلام پروردگار تو با صدق و عدل تكميل شد و هيچ كس قادر نـيـسـت كلمات او را دگرگون سازد و او شنونده و داناست )) (وتمت كلمة ربك صدقا وعدلا لا مبدل لكلماته وهو السميع العليم ).
مـنـظور از ((كلمه )) در آيه فوق , قرآن است S( زيرا در آيات قبل نيز سخن از((قرآن )) در ميان بوده است .
در حـقـيـقـت آيـه مـى گويد: به هيچ وجه قرآن جاى ترديد و شك نيست , زيرا ازهر نظر كامل و بى عيب است , تواريخ و اخبار آن , همه صدق و احكام و قوانين آن همه عدل است .
بـعـضى از مفسران با اين آيه استدلال بر عدم امكان راه يافتن تحريف در قرآن كرده اند, زيرا جمله ((لامـبدل لكلماته )) اشاره به اين است كه هيچ كس نمى تواندتغيير و تبديلى نه از نظر لفظ و نه از نـظـر اخـبار و نه از نظر احكام در قرآن ايجاد كند, وهميشه اين كتاب آسمانى كه بايد تا آخر دنيا راهنماى جهانيان باشد از دستبردخائنان و تحريف كنندگان مصون و محفوظ خواهد بود.
(آيـه 116)ـ مـى دانـيـم آيـات اين سوره در مكه نازل شد و در آن زمان مسلمانان شديدا در اقليت بودند, گاهى اقليت آنها و اكثريت قاطع بت پرستان و مخالفان اسلام , ممكن بود اين توهم را براى بعضى ايجاد كند كه اگر آيين آنها باطل وبى اساس است چرا اين همه پيرو دارد و اگر ما بر حقيم چرا اين قدر كم هستيم ؟!.
در ايـن آيه براى دفع اين توهم پيامبر خود را مخاطب ساخته , مى گويد: ((اگراز اكثر مردمى كه در روى زمـين هستند پيروى كنى تو را از راه حق گمراه و منحرف خواهند ساخت )) ! (وان تطع اكثر من فى الا رض يضلوك عن سبيل اللّه ).
در جـمـلـه بعد دليل اين موضوع را بيان مى كند و مى گويد: ((علت آن اين است كه آنها بر اساس منطق و فكر صحيح كار نمى كنند ((راهنماى آنها يك مشت گمانهاى آلوده به هوى و هوس و يك مشت دروغ و فريب و تخمين است )) (ان يتبعون الا الظن وان هم الا يخرصون ).
(آيه 117)ـ از آنجا كه مفهوم آيه قبل اين است كه اكثريت به تنهايى نمى تواند راه حق را نشان دهد نـتـيـجـه آن , ايـن مى شود كه راه حق را تنها بايد ازخداوند گرفت هرچند طرفداران راه حق در اقليت بوده باشند.
لذا در اين آيه دليل اين موضوع را روشن مى سازد كه : ((پروردگارت كه از همه چيز باخبر و آگاه اسـت و در علم بى پايان او كمترين اشتباه راه ندارد, بهتر مى داند راه ضلالت و هدايت كدام است و گـمـراهان و هدايت يافتگان را بهتر مى شناسد)) (ان ربك هو اعلم من يضل عن سبيله وهو اعلم بالمهتدين ).
(آيه 118).