بازگشت

فرار از مسؤوليت به بهانه ((جبر))


بـه دنبال سخنانى كه از مشركان در آيات سابق گذشت , در اين آيه اشاره به پاره اى از استدلالات واهـى و پاسخ آن شده است , نخست مى گويد: ((به زودى مشركان (در پاسخ ايرادات تو در زمينه شـرك و تـحـريـم روزيـهـاى حـلال ) چنين مى گويند كه اگر خداوند مى خواست نه ما مشرك مـى شديم و نه نياكان ما بت پرست بودند, و نه چيزى را تحريم مى كرديم )), پس آنچه ما كرده ايم و مـى گـويـيـم همه خواست اوست (سيقول الذين اشركوا لوشا اللّه ما اشركنا ولا آباؤنا ولا حرمنامن شئ ).
مـشـركـان مـانـنـد بـسـيارى از گناهكاران مى خواستند با استتار تحت عنوان جبر ازمسؤوليت خلافكاريهاى خود فرار كنند در حقيقت آنها مدعى بوده اند سكوت خدادر برابر بت پرستى و تحريم پـاره اى از حيوانات , دليل بر رضايت اوست زيرا اگرراضى نبود مى بايست به نوعى ما را از اين كار باز دارد.
امـا قـرآن در پـاسخ آنها به طرز قاطعى بحث كرده , نخست مى گويد: تنها اينهانيستند كه چنين دروغـهايى را بر خدا مى بندند ((بلكه جمعى از اقوام گذشته نيزهمين دروغها را مى گفتند ولى سـرانجام گرفتار عواقب سؤاعمالشان شدند و طعم مجازات ما را چشيدند)) (كذلك كذب الذين من قبلهم حتى ذاقوا باسنا).
آنها در حقيقت با اين گفته هاى خود, هم دروغ مى گفتند و هم انبيا راتكذيب مى كردند, اگر او به اين اعمال راضى بود چگونه پيامبران خود را براى دعوت به توحيد مى فرستاد, اصولا دعوت انبيا خود مهمترين دليل براى آزادى اراده و اختيار انسان است .
سـپـس مى گويد: ((به آنها بگو: آيا راستى دليل قطعى و مسلمى بر اين ادعاداريد اگر داريد چرا نشان نمى دهيد)) (قل هل عندكم من علم فتخرجوه لنا).
و سـرانـجـام اضافه مى كند كه ((شما بطور قطع هيچ دليلى بر اين ادعاها نداريد,تنها از پندارها و خيالات خام پيروى مى كنيد)) (ان تتبعون الا الظن وان انتم الا تخرصون ).
(آيـه 149)ـ در ايـن آيـه براى ابطال ادعاى مشركان دليل ديگرى ذكر مى كند,و مى گويد: ((بگو خـداونـد دلايل صحيح و روشن در زمينه توحيد و يگانگى خويش و همچنين احكام حلال و حرام اقـامـه كرده است )) هم به وسيله پيامبران خود و هم ازطريق عقل , بطورى كه هيچ گونه عذرى براى هيچ كس باقى نماند (قل فلله الحجة البالغة ).
بنابراين , آنها هرگز نمى توانند ادعا كنند كه خدا با سكوت خويش , عقايد واعمال ناروايشان را امضا كـرده اسـت , و نـيـز نمى توانند ادعا كنند كه در اعمالشان مجبورند, زيرا اگر مجبور بودند, اقامه دليل و فرستادن پيامبران و دعوت و تبليغ آنان بيهوده بود, اقامه دليل , دليل بر آزادى اراده است .
و در پـايان آيه مى فرمايد: ((خداوند اگر بخواهد, همه شما را از طريق اجبارهدايت خواهد كرد)) (فلو شا لهديكم اجمعين ).
ولى نه چنان ايمانى ارزش خواهد داشت و نه اعمالى كه در پرتو آن انجام مى گيرد, بلكه فضيلت و تـكـامـل انـسـان در آن اسـت كه راه هدايت و پرهيزكارى را باپاى خود و به اراده و اختيار خويش بپيمايد.
از امام كاظم (ع ) چنين نقل شده است كه فرمود: ((خداوند بر مردم دو حجت دارد, حجت آشكار و حجت پنهان , حجت آشكار, رسولان و انبيا و امامانند, وحجت باطنه , عقول و افكارند)).
(آيـه 150)ـ در اين آيه براى اين كه بطلان سخنان آنها روشنتر شود, و نيزاصول صحيح قضاوت و داروى رعـايـت گردد, از آنها دعوت مى كند كه اگر شهودمعتبرى دارند, كه خداوند حيوانات و زراعتهايى را كه آنها مدعى تحريم آن هستند,تحريم كرده , اقامه كنند.
لـذا مـى گـويـد: ((اى پـيـامـبر ! به آنها بگو: گواهان خود را كه گواهى بر تحريم اينهامى دهند بياوريد)) (قل هلم شهداكم الذين يشهدون ان اللّه حرم هذا).
سـپس اضافه مى كند: اگر آنها دسترسى به گواهان معتبرى پيدا نكردند (وقطعا پيدا نمى كنند) ((و تنها به گواهى و ادعاى خويش قناعت نمودند, تو هرگز باآنها هم صدا نشو و مطابق شهادت و ادعاى آنان گواهى مده )) (فان شهدوا فلا تشهدمعهم ).
قـرائن گـواهـى مـى دهـد كـه اين احكام ساختگى , صرفا از هوى و هوس وتقليدهاى كوركورانه سرچشمه گرفته , چه اين كه هيچ سند و مدركى از انبياى الهى وكتب آسمانى بر تحريم اين امور ندارند.
لـذا در جـمله بعد مى گويد: ((از هوى و هوسهاى كسانى كه آيات ما را تكذيب كردند و آنها كه به آخـرت ايـمـان نـدارند و آنها كه براى خدا شريك قائل شده اند,پيروى مكن )) (ولا تتبع اهوا الذين كذبوا بياتنا والذين لا يؤمنون بالا خرة وهم بربهم يعدلون ).
يعنى , بت پرستى آنها و انكار قيامت و رستاخيز و خرافات و هوى پرستى آنان گواه زنده اى است , كه اين احكام آنان نيز ساختگى است و ادعايشان در موردتحريم اين موضوعات از طرف خدا, بى اساس و بى ارزش است .
(آيه 151).