بازگشت

قيامي از ((ام القري ))


بار ديگر به مساله وحى باز مى گردد, و اگر در آيات قبل از اصل وحى سخن در ميان بود در اينجا سخن از هدف نهايى وحى است , مى فرمايد: ((و اين گونه قرآنى عربى [فصيح و گويا] را بر تو وحى كـرديم تا ام القرى [مكه ] و مردم پيرامون آن راانذار كنى )) (وكذلك اوحينا اليك قرآنا عربيا لتنذر ام القرى ومن حولها).
((و آنـهـا را از روزى كـه هـمـه خـلايـق در آن روز جمع مى شوند و شك و ترديدى در آن نيست بترسانى )) (وتنذر يوم الجمع لا ريب فيه ).
از آن روز كه مردم به دو گروه تقسيم مى شوند ((گروهى در بهشتند, و گروهى در آتش سوزان دوزخ )) (فـريـق فـى الـجنة وفريق فى السعير) روزى كه به خاطراجتماع عموم انسانها رسوائيش بسيار دردناك و شديد است .
(آيـه )ـ از آنـجا كه آيه قبل بيانگر تقسيم مردم به دو گروه بود, در اين آيه مى افزايد: ((و اگر خدا مى خواست همه آنها را امت واحدى قرار مى داد)) (ولوشااللّه لجعلهم امة واحدة ).
و بـه حـكم اجبار هدايت مى كرد اما ايمان اجبارى چه ارزشى دارد؟ و چگونه مى تواند معيار كمال انـسـانـى گردد؟ تكامل واقعى آن است كه انسان با اراده خويش ,و در نهايت اختيار و آزادى طى كند.
ايـن بـزرگترين امتيازى است كه خداوند به او داده , و راه تكامل را به صورت نامحدود به روى او گشوده است , اين سنت غيرقابل تغيير الهى است .
سـپـس بـه مـسـالـه مـهم ديگرى در اين رابطه مى پردازد و توصيف گروهى را كه اهل بهشت و سعادتند در برابر گروهى كه به دوزخ فرستاده مى شوند با اين عبارت بيان مى كند: ((ولى خداوند هـر كه را بخواهد در رحمت خود وارد مى كند, و براى ظالمان ولى و ياورى نيست )) (ولكن يدخل من يشا فى رحمته والظالمون مـا لهم من ولي ولا نصير).