بازگشت

صيحه رستاخيز


بـعـد از ذكر قسمت قابل توجهى از مواهب الهى و نعم دنيوى , به بيان معاد وگوشه اى از حوادث رستاخيز و سرنوشت مؤمنان و كافران مى پردازد, تا از يكسواعلام كند كه اين مواهب و متاع هرچه باشد زودگذر است و نقطه پايانى دارد, و ازسوى ديگر وجود اينها دليلى است بر قدرت خداوند بر همه چيز و بر مساله معاد.
مـى فـرمايد: ((هنگامى كه آن صداى مهيب [ صيحه رستاخيز] بيايد)) كافران ومجرمان در اندوه عميقى فرو مى روند (فاذا جات الصاخة ).
((صـاخه )) در اينجا اشاره به ((نفخه دوم صور)) است , همان صيحه عظيمى كه صيحه بيدارى و حيات مى باشد و همگان را زنده كرده , به عرصه محشردعوت مى كند.
(آيه )ـ و لذا بلافاصله بعد از آن مى افزايد: ((در آن روز كه انسان از برادرخود مى گريزد)) (يوم يفر المر من اخيه ).
هـمـان بـرادرى كـه بـا جان برابر بود و همه جا به ياد او بود و در فكر او, امروزبكلى از او گريزان مى شود.
(آيه )ـ ((و (همچنين ) از مادر و پدرش )) (وامه وابيه ).
(آيه )ـ ((و زن و فرزندانش )) (وصاحبته وبنيه ).
وبـه ايـن تـرتـيـب انـسان نزديكترين نزديكانش را كه برادر وپدر ومادر وزن وفرزندهستند نه فقط فـرامـوش مـى نـمايد بلكه از آنها فرار مى كند و اين نشان مى دهد هول ووحشت محشر آنقدر زياد است كه انسان را از تمام پيوندها وعلائقش جدا مى كند.
(آيـه )ـ در اين آيه دليل اين فرار را بيان كرده , مى فرمايد: ((در آن روزهركدام از آنها وضعى دارد كه او را كاملا به خود مشغول مى سازد)) (لكل امرئ منهم يومئذ شان يغنيه ).
در حـديـثـى آمـده است كه بعضى از خاندان پيامبر(ص ) از آن حضرت سؤال كردند كه آيا در روز قيامت انسان به ياد دوست صميميش مى افتد؟.
در پـاسـخ فـرمود: ((سه موقف است كه هيچ كس در آنها به ياد هيچ كس نمى افتد: اول پاى ميزان سـنجش اعمال است تا ببيند آيا ميزانش سنگين است ياسبك ؟ سپس بر صراط است تا ببيند آيا از آن مـى گـذرد يـا نـه ؟ و سپس به هنگامى است كه نامه هاى اعمال را به دست انسانها مى دهند تا بـبـيند آن را به دست راستش مى دهند يا دست چپ ؟ اين سه موقف است كه در آنها كسى به فكر كـسـى نيست , نه دوست صميمى , نه يار مهربان , نه افراد نزديك , نه دوستان مخلص , نه فرزندان , ونـه پدر و مادر, و اين همان است كه خداوند متعال مى فرمايد: در آن روز هركسى به قدر كافى به خود مشغول است )).
(آيه )ـ سپس به چگونگى حال مؤمنان و كافران در آن روز پرداخته ,مى گويد: ((چهره هائى در آن روز گشاده و نورانى است )) (وجوه يومئذ مسفرة ).
(آيه )ـ ((خندان و مسرور است )) (ضاحكة مستبشرة ).
(آيه )ـ ((و صورتهائى در آن روز غبارآلود است )) (ووجوه يؤمئذ عليها غبرة ).
(آيه )ـ ((و دود تاريكى آن را پوشانده است )) (ترهقها قترة ).
(آيه )ـ ((آنان همان كافران فاجرند))! (اولئك هم الكفرة الفجرة ).
از ايـن آيـات بـه خـوبـى اسـتـفاده مى شود كه در صحنه قيامت آثار عقائد واعمال سؤ انسانها در چهره هايشان نمايان مى گردد.
تـعـبـيـر بـه ((وجوه )) به خاطر اين است كه رنگ صورت بيش از هر چيزى مى تواند بيانگر حالات درونى باشد, هم ناراحتيهاى فكرى و روحى و هم ناراحتيهاى جسمانى .
((پايان سوره عبس )).