بازگشت

غفلت و بي خبري تا كي ؟


بعد از ذكر آن همه انذارهاى كوبنده و هشدارهاى بيدارگر در اين آيه ,به صورت يك نتيجه گيرى مى فرمايد: ((آيا وقت آن نرسيده است كه دلهاى مؤمنان در برابر ذكر خدا و آنچه از حق نازل كرده اسـت خـاشع گردد؟ و مانند كسانى نباشندكه در گذشته به آنها كتاب آسمانى داده شد (مانند يـهـود و نصارى ) سپس زمانى طولانى بر آنها گذشت (و خداوند را فراموش كردند) و قلبهايشان قـسـاوت پـيدا كرد,و بسيارى از آنها گنهكارند)) (الم يان للذين آمنوا ان تخشع قلوبهم لذكراللّه ومـانزل من الحق ولا يكونوا كالذين اوتوا الكتاب من قبل فطال عليهم الا مد فقست قلوبهم وكثير منهم فاسقون ).
روشن است ياد خداوند اگر در عمق جان قرار گيرند و همچنين شنيدن آياتى كه بر پيامبر(ص ) نازل شده است هرگاه به درستى تدبر شود بايد مايه خشوع گردد,ولى قرآن گروهى از مؤمنان را در اينجا سخت ملامت مى كند كه چرا در برابر اين امور خاشع نمى شوند؟ و چرا همچون بسيارى از امـتـهـاى پـيشين گرفتار غفلت وبى خبرى شده اند؟ همان غفلتى كه نتيجه آن قساوت دل و همان قساوتى كه ثمره آن فسق و گناه است !.
ايـن آيه از آيات تكان دهنده قرآن مجيد است كه قلب و روح انسان را درتسخير خود قرار مى دهد و پـرده هاى غفلت را مى درد لذا در طول تاريخ افراد بسيارآلوده اى را مى بينيم كه با شنيدن اين آيه چـنـان تـكـان خوردند كه در يك لحظه با تمام گناهان خود وداع گفتند, و حتى بعضا در صف زاهدان و عابدان قرار گرفتند.
(آيه )ـ و از آنجا كه زنده شدن قبلهاى مرده با ذكر الهى و پيدا كردن حيات معنوى در پرتو خشوع و خـضوع در مقابل قرآن , شباهت زيادى به زنده شدن زمينهاى مرده به بركت قطرات حياتبخش باران دارد در اين آيه مى افزايد: ((بدانيدخداوند زمين را بعد از مرگ آن زنده مى كند)) (اعلموا ان اللّه يحيى الا رض بعدموتها).
((مـا آيـات (خود) را (در صحنه آفرينش و نيز در صحنه وحى ) براى شما بيان كرديم شايد انديشه كنيد)) (قد بينالكم الا يات لعلكم تعقلون ).
در حقيقت اين آيه هم اشاره اى است به زنده شدن زمينهاى مرده به وسيله باران , و هم زنده شدن دلـهاى مرده به وسيله ذكر اللّه و قرآن مجيد كه از آسمان وحى بر قلب پاك محمد(ص ) نازل شده است و هر دو شايسته تدبر و تعقل است .
(آيه )ـ در اين آيه بار ديگر به مساله انفاق كه از ميوه هاى شجره ايمان وخشوع است باز مى گردد, و هـمـان تـعـبيرى را كه در آيات قبل خوانديم با اضافاتى تكرار كرده , مى فرمايد: ((مردان و زنان انـفـاق كـنـنده و آنها كه (از اين راه ) به خداوندقرض الحسنه دهند, (اين قرض الحسنه ) براى آنان مـضـاعـف مى شود و پاداش پرارزشى دارند)) (ان المصدقين والمصدقات واقرضوا اللّه قرضا حسنا يضاعف ولهم اجر كريم ).
مـنـظـور از ((قـرض الـحسنه به خداوند)) همان ((انفاق فى سبيل اللّه )) است , هرچند وام دادن به بندگان خدا نيز از فضل اعمال است و در آن حرفى نيست .
(آيـه )ـ در ادامـه بـحث آيات گذشته پيرامون مؤمنان و اجر و پاداششان درپيشگاه خدا, در اينجا مـى افـزايـد: ((كـسـانـى كـه بـه خـدا و رسـولانـش ايـمـان آوردنـد آنـهـاصديقين و شهدا نزد پروردگارشانند)) (والذين آمنوا باللّه ورسله اولئك هم الصديقون والشهدا عند ربهم ).
((صديق )) كسى است كه سر تا پا صداقت و راستى است , و عملش گفتارش راتصديق مى كند.
واژه ((شـهدا)) ممكن است به معنى ((شهادت بر اعمال )) بوده باشد,همان گونه كه از آيات ديگر قـرآن استفاده مى شود كه پيامبران گواه اعمال امتهاى خود هستند, و پيامبر اسلام (ص ) گواه بر آنها, و بر امت اسلامى است , و مسلمانان نيزشاهد و گواه بر اعمال مردمند.
بـعضى نيز احتمال داده اند كه ((شهدا)) در اينجا به همان معنى شهيدان راه خداست , يعنى S( افراد مؤمن اجر و پاداش شهيدان را دارند, و به منزله شهدامحسوب مى شوند.
سپس مى افزايد: ((براى آنهاست پاداش (اعمال )شان و نور (ايمان )شان )) (لهم اجرهم ونورهم ).
اين تعبير سربسته اشاره به پاداش عظيم و نور فوق العاده آنهاست .
و در پـايـان مـى فـرمـايـد: ((و كـسانى كه كافر شدند و آيات ما را تكذيب كردند آنهادوزخيانند)) (والذين كفروا وكذبوا باياتنا اولئك اصحاب الجحيم ).
تـا با مقابله اين دو گروه با يكديگر مقام والاى گروه اول , و انحطاط و بدبختى گروه دوم آشكار گردد.
و از آنجا كه در گروه اول , سطح بالاى ايمان مطرح بود, در اين گروه نيز كفرشديد مطرح است , لذا با تكذيب آيات الهى همراه ذكر شده .