بازگشت

((نجوا)) از شيطان است


در اينجا همچنان ادامه بحثهاى نجواست .
نخست مى فرمايد: ((آيا نديدى كسانى را كه از نجوا [ سخنان درگوشى ] نهى شدند سپس به كارى كـه از آن نهى شده بودند باز مى گردند, و براى انجام گناه وتعدى و نافرمانى رسول خدا به نجوا مى پردازند)) (الم تر الى الذين نهوا عن النجوى ثم يعودون لما نهوا عنه ويتناجون بالا ثم والعدوان ومعصيت الرسول ).
از ايـن تـعـبـير به خوبى استفاده مى شود كه قبلا به آنها هشدار داده شده بود كه از نجوا بپرهيزند كارى كه ذاتا توليد نگرانى و بدگمانى در ديگران مى كند.
در ادامـه ايـن سـخـن بـه يـكـى ديگر از اعمال خلاف منافقان و يهود اشاره كرده ,مى فرمايد: ((و هـنگامى كه نزد تو مى آيند تو را تحيتى (و خوشامدى ) مى گويند كه خدا به تو نگفته است )) (واذا جاؤك حيوك بما لم يحيك به اللّه ).
مـنـظـور از ((تـحـيـت الـهى )) در اين آيه همان جمله ((السلا م عليك )), يا ((سلا م اللّه عليك )) مـى بـاشـد كـه شـبيه آن در آيات قرآن در مورد پيامبران و بهشتيان و غير آنهاكرارا آمده است : از جـمـلـه در آيـه 181 سـوره صـافـات مـى خوانيم : ((وسلا م على المرسلين S( سلام بر تمام رسولان پروردگار)).
سـپـس مـى افـزايـد: آنـها نه فقط مرتكب اين گناهان بزرگ مى شوند, بلكه آن چنان از باده غرور سـرمـست هستند كه S( ((در دل مى گويند: (اگر اعمال ما بد است پس ) چرا خداوند ما را به خاطر گفته هايمان عذاب نمى كند))؟! (ويقولون فى انفسهم لولا يعذبنا اللّه بما نقول ).
بـه ايـن تـرتـيب هم عدم ايمان خود را به نبوت پيامبر(ص ) ثابت كردند و هم عدم ايمان به احاطه علمى خداوند.
ولى قرآن در يك جمله كوتاه به آنها چنين پاسخ مى گويد: ((جهنم براى آنان كافى است (و نيازى بـه مـجـازات ديـگر نيست , همان جهنمى كه به زودى ) وارد آن مى شوند و چه بدفرجامى است )) (حسبهم جهنم يصلونها فبئس المصير).
البته اين تعبير نفى عذاب دنيوى را درباره آنها نمى كند.
(آيه )ـ و از آنجا كه مؤمنان نيز گهگاه به خاطر ضرورتها يا تمايلاتى به نجوامى پرداختند در اين آيه روى سـخـن را بـه آنـهـا كـرده , و براى اين كه در اين كار آلوده به گناهان منافقان و يهود نشوند مـى فرمايد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هنگامى كه نجوا مى كنيد به گناه و تعدى و نافرمانى رسـول (خـدا) نـجـوا نـكنيد, (محتواى نجواى شما بايد پاك و الهى باشد) به كار نيك و تقوا نجوا كـنيد)) (يا ايها الذين آمنوا اذاتتنـاجيتم فلا تناجوا بالا ثم والعدوان ومعصيت الرسول وتناجوا بالبر والتقوى ).
((و از خدائى كه همگى نزد او جمع مى شويد بپرهيزيد)) (واتقوااللّه الذى اليه تحشرون ).
از ايـن تـعـبـيـر بـه خـوبـى اسـتفاده مى شود كه اصل نجوا اگر در ميان مؤمنان باشد,سؤظنى برنيانگيزد, توليد نگرانى نكند و محتواى آن توصيه به نيكيها و خوبيهاباشد مجاز است .
(آيه )ـ لذا در اين آيه مى افزايد: ((نجوا تنها از سوى شيطان است )) (انماالنجوى من الشيطان ).
((مى خواهد با آن مؤمنان را غمگين سازد)) (ليحزن الذين آمنوا).
((ولـى (بـايـد بـدانـند كه شيطان ) نمى تواند هيچ گونه ضررى به آنها برساند جزبه فرمان خدا)) (وليس بضارهم شيئا الا باذن اللّه ).
چرا كه هر مؤثرى در عالم هستى است تاثيرش به فرمان خداست .
((پـس مـؤمـنـان بـايد تنها بر خدا توكل كنند)) و از هيچ چيز جز او نترسند و بر غيراو دل ننهند (وعلى اللّه فليتوكل المؤمنون ).
بـدين ترتيب ((نجوا)) گاه حرام است و اين در صورتى است كه موجب اذيت وآزار و هتك حيثيت مسلمانى گردد و چنين نجوائى نجواى شيطانى است كه هدفش غمگين ساختن مؤمنان است .
در مقابل گاه حكم وجوب به خود مى گيرد, و اين در صورتى است كه مساله سرى لازمى درميان بـاشـد كـه افـشـاى آن خـطرناك , و عدم ذكر آن نيز موجب تضييع حق و يا خطرى براى اسلام و مسلمين است .
و گـاه مـتـصف به استحباب مى شود و آن در جائى است كه انسان براى انجام كارهاى نيك و بر و تقوا به سراغ آن رود, و همچنين حكم كراهت و اباحه .
ولى اصولا هرگاه هدف مهمترى در كار نباشد نجوا كردن كار پسنديده اى نيست , و برخلاف آداب مجلس است زيرا نوعى بى اعتنائى يا بى اعتمادى نسبت به ديگران محسوب مى شود.
آيـه ـ شـان نـزول : نـقـل كـرده اند كه : پيامبر(ص ) در يكى از روزهاى جمعه در((صفه )) (سكوى بـزرگـى كـه در كـنـار مسجد پيامبر(ص ) قرار داشت ) نشسته بود و گروهى نزد حضرت حاضر بـودند, و جا تنگ بود, پيامبر(ص ) عادتش اين بود كه مجاهدان بدر را اعم از مهاجر و انصار احترام فـراوان مـى كـرد, در ايـن هـنـگام گروهى از بدريون وارد شدند, در حالى كه ديگران قبل از آنها اطـراف پـيـامـبـر(ص ) را پـر كـرده بـودنـد,هنگامى كه مقابل پيامبر(ص ) رسيدند سلام كردند, پـيـامبر(ص ) پاسخ فرمودS( سپس به حاضران سلام كردند آنها نيز پاسخ گفتند, آنها روى پاى خود ايستاده بودند, ومنتظر بودند حاضران به آنها جا دهند ولى هيچ كس تكان نخورد!.
ايـن امـر بر پيامبر(ص ) سخت آمد, رو به بعضى از كسانى كه اطراف او نشسته بودند كرد و فرمود: فـلان و فـلانـى بـرخـيـزيد, چند نفر را از جا بلند كرد تا واردين بنشينند (و اين در حقيقت نوعى ادب آموزى و درس احترام گذاردن به پيش كسوتان در ايمان و جهاد بود).
ولـى ايـن مطلب بر آن چند نفر كه از جا برخاستند ناگوار آمد, منافقان گفتند:پيامبر(ص ) رسم عدالت را رعايت نكرد! در اينجا آيه نازل شد و قسمتى از آداب نشستن در مجالس را براى آنها شرح داد.