بازگشت

ماجراي قوم نوح درس عبرتي بود


سـنـت قرآن بر اين است كه در بسيارى از موارد بعد از انذار كفار و مجرمان شرحى از سرگذشت اقـوام پـيـشـيـن و عـاقبت دردآلود آنها را بيان مى كند, تا به اينهابفهماند كه اگر به راه نادرست خويش ادامه دهند سرنوشتى بهتر از آنان ندارند.
در ايـنـجـا نـيـز بـه دنبال بحثى كه در آيات گذشته آمد اشارات كوتاه و در عين حال پرمعنى به سرگذشت پنج قوم سركش از اقوام پيشين مى كند كه نخستين آنهاقوم نوح (ع ) است .
مى فرمايد: ((پيش از آنها قوم نوح (پيامبر خود را) تكذيب كردند)) (كذبت قبلهم قوم نوح ).
آرى ! ((بـنـده مـا (نـوح ) را تكذيب كرده و گفتند: او ديوانه است ! و (سپس باانواع آزارها از ادامه رسالتش ) بازداشته شد)) (فكذبوا عبدنا وقالوا مجنون وازدجر).
گاه ((به او مى گفتند: اگر دست ازكارخودبرندارى سنگسارت مى كنيم ))(شعرا/116).
و گاه گلوى او را چنان مى فشردند كه بى هوش به زمين مى افتاد, اما هنگامى كه به هوش مى آمد مى گفت : ((خداوندا! قوم مرا ببخش كه نمى دانند)).
(آيه )ـ سپس مى افزايد: هنگامى كه نوح از هدايت آنها بكلى مايوس گشت ((به درگاه پروردگار عـرضه داشت : من مغلوب (اين قوم طغيانگر) شده ام انتقام مرا از آنها بگير)) (فدعا ربه انى مغلوب فانتصر).
آنـها هرگز در دليل و حجت و برهان بر من غلبه نكرده اند ولى از طريق ظلم وجنايت و تكذيب و انـكـار, و انواع زجر و فشار بر من غلبه كردند, اين قوم ديگرشايسته بقا نيستند از آنها انتقام بگير و مرا بر آنها پيروز كن .
(آيـه )ـ سپس اشاره گويا و تكان دهنده اى به كيفيت عذاب آنها كرده ,مى فرمايد: ((در اين هنگام درهاى آسمان را با آبى فراوان و پى درپى گشوديم ))(ففتحنا ابواب السما بما منهمر).
تعبير به گشودن درهاى آسمان تعبير بسيار زيبايى است كه به هنگام نزول بارانهاى شديد به كار مى رود, همان گونه كه در فارسى نيز مى گوئيم : گوئى درهاى آسمان باز شده و هرچه آب است فرو مى بارد.
(آيه )ـ نه تنها از آسمان آب زيادى فرو ريخت كه از زمين هم آب جوشيد, چنانكه در آيه آمده : ((و زمين را شكافتيم و چشمه هاى زيادى بيرون فرستاديم (وفجرنا الا رض عيونا).
((و اين دو آب به اندازه مقدر با هم درآميختند)) و درياى وحشتناكى شد(فالتقى الما على امر قد قدر).
از سراسر زمين آب جوشيدن گرفت و چشمه ها سر برآوردند و از تمامى آسمان آب باريدن گرفت و به هم پيوستند و دريائى عظيم و طوفانى تشكيل دادند.
(آيـه )ـ در ايـنـجـا قـرآن دنـبـالـه مـساله طوفان را رها ساخته ـچرا كه آنچه بايدگفته شود در جمله هاى قبل جمع است ـ و به سراغ كشتى نجات نوح رفته ,مى فرمايد: ((و او را بر مركبى از الواح و ميخهائى ساخته شده سوار كرديم )) (وحملناه على ذات الواح ودسر).
(آيـه )ـ سـپـس خـداونـد بـه عـنايت خاصش نسبت به كشتى نجات نوح اشاره كرده , مى فرمايد: ((مركبى كه زير نظر ما حركت مى كرد)) (تجرى باعيننا).
سـپـس مـى افـزايـد: تمام اينها ((پاداشى بود براى كسى كه [ نوح ] مورد انكار قرار گرفته بود)) و كيفرى براى كسانى كه او را تكذيب كردند و كافر شده بودند)) (جزا لمن كان كفر).
آرى ! نـوح همانند همه انبيا از مواهب بزرگ الهى و از نعمتهاى عظيم او بود كه بى خبران كفرانش كردند, و به آئينش كافر شدند.
(آيه )ـ سپس به عنوان نتيجه گيرى از اين ماجراى عظيم مى فرمايد: ((و مااين ماجرا را به عنوان نـشانه اى درميان امتها باقى گذارديم , آيا كسى هست كه پندگيرد)) (ولقد تركناها آية فهل من مدكر).
و بـه راستى كه همه گفتنيها در همين ماجرا گفته شده , و آنچه بايد انسانى بيدار بفهمند از آن مى فهمند.
(آيـه )ـ و در ايـن آيه به عنوان يك سؤال تهديدآميز و پرمعنى نسبت به كافرانى كه همان راه كفار زمـان نوح را مى سپرند مى گويد: اكنون بنگريد ((عذاب وانذارهاى من چگونه بود))؟ (فكيف كان عذابى ونذر).
آيا واقعيت داشت يا داستان و افسانه بود؟!.
(آيـه )ـ و سـرانـجـام در ايـن آيـه بـر ايـن حقيقت تاكيد مى كند كه : ((ما قرآن رابراى تذكر آسان ساختيم , آيا كسى هست كه متذكر شود))؟ (ولقد يسرنا القرآن للذكر فهل من مدكر).
آرى ! اين قرآن , هيچ پيچيدگى ندارد, و شرائط تاثير, در آن جمع است ,الفاظش شيرين و جذاب , تـعـبـيـراتـش زنده و پرمعنى , انذارها و بشارتهايش صريح وگويا, داستانهايش واقعى و پرمحتوا, دلائلش قوى و محكم , منطقش شيوا و متين ,خلاصه آنچه لازمه تاثيرگذاردن يك سخن است در آن جـمـع است , و به همين دليل هر زمان دلهاى آماده با آن تماس يابد, مجذوب آن مى شود و در طـول تـاريـخ اسـلام نـمـونـه هـاى عـجيب و شگفت انگيزى از تاثير عميق قرآن در دلهاى آماده ديده مى شود, كه شاهد گوياى اين امر است .