بازگشت

فضيلت تلاوت سوره


در حديثى از پيغمبر گرامى (ص ) مى خوانيم : ((هركس سوره حشر را بخواندتمام بهشت و دوزخ و عـرش و كـرسى و حجاب و آسمانها و زمينهاى هفتگانه وحشرات و بادها و پرندگان و درختان و جـنـبـنـدگـان و خـورشـيد و ماه و فرشتگان همگى بر او رحمت مى فرستند, و براى او استغفار مى كنند, و اگر در آن روز يا در آن شب بميرد شهيد مرده است )).
بـدون شـك ايـنـهـا هـمـه آثار انديشه در محتواى سوره است كه از قرائت آن ناشى مى شود و در زندگى انسان پرتوافكن مى گردد.
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
آيه ـ شان نزول : در مورد نزول پنج آيه اول اين سوره شان نزول مفصلى ذكركرده اند كه فشرده آن چنين است :.
در سـرزمـيـن مـديـنـه سـه گـروه از يهود زندگى مى كردند ((بنى نضير)) و((بنى قريظه )) و ((بـنـى قـينقاع )) و گفته مى شود كه آنها اصلا اهل حجاز نبودند ولى چون در كتب مذهبى خود خوانده بودند كه پيامبرى از سرزمين مدينه ظهور مى كند به اين سرزمين كوچ كردند, و در انتظار اين ظهور بزرگ بودند.
هـنـگـامـى كه رسول خدا(ص ) به مدينه هجرت فرمود با آنها پيمان عدم تعرض بست , ولى آنها هر زمان فرصتى يافتند از نقض اين پيمان فروگذار نكردند.
از جمله اين كه بعد از جنگ ((احد)) ـغزوه احد در سال سوم هجرت واقع شدـ ((كعب بن اشرف )) بـا چـهل مرد سوار از يهود به مكه آمدند و يكسر به سراغ قريش رفتند و با آنها عهد و پيمان بستند كه همگى متحدا بر ضد محمد(ص ) پيكاركنند.
اين خبر از طريق وحى به پيامبر(ص ) رسيد.
ديـگـر ايـن كـه پـيامبر(ص ) روزى با چند نفر از بزرگان و يارانش به سوى قبيله بنى نضير كه در نزديكى مدينه زندگى مى كردند آمد و مى خواست از آنها كمك يا وامى بگيرد, و شايد پيامبر(ص ) و يـارانـش مـى خـواسـتـند در زيراين پوشش وضع ((بنى نضير)) را از نزديك بررسى كنند, مبادا مسلمانان غافلگيرشوند.
پـيـامـبـر(ص ) در بيرون قلعه يهود بود و با ((كعب بن اشرف )) در اين زمينه صحبت كرد, در اين هنگام درميان يهوديان بذر توطئه اى پاشيده شد, و با يكديگر گفتند:يك نفر پشت بام رود و سنگ عـظـيـمـى بر او بيفكند و ما را از دست اين مرد راحت كند! يكى از يهود اعلام آمادگى كرد و به پشت بام رفت .
رسول خدا(ص ) از طريق وحى آگاه شد برخاست و به مدينه آمد, و اينجا بودكه پيمان شكنى يهود بر رسول خدا(ص ) مسلم شد, و دستور آماده باش براى جنگ به مسلمانان داد.
در بعضى از روايات نيز آمده كه يكى از شعراى بنى نضير به هجو و بدگوئى پيامبر(ص ) پرداخت و اين خود دليل ديگرى بر پيمان شكنى آنها بود.
پـيـامـبـر(ص ) بـراى اين كه ضربه كارى قبلا به آنها بزند به ((محمدبن مسلمه )) كه با((كعب بن اشـرف )) بزرگ يهود آشنائى داشت دستور داد او را به هر نحو بتواند به قتل برساند و او با مقدماتى اين كار را كرد.
كـشته شدن ((كعب بن اشرف )) تزلزلى در يهود ايجاد كرد به دنبال آن رسول خدا(ص )دستور داد مسلمانان براى جنگ با اين قوم پيمان شكن حركت كنند, هنگامى كه آنهاباخبر شدند, به قلعه هاى مستحكم و دژهاى نيرومند خود پناه بردند, و درها رامحكم بستند, پيامبر(ص ) دستور داد بعضى درختان نخل را كه نزديك قلعه ها بودبكنند يا بسوزانند. اين كار فرياد يهود را بلند كرد گفتند: اى محمد! تو پيوسته از اين گونه كارهانهى مى كردى , پس اين چه برنامه اى است ؟.
آيه پنجم اين سوره نازل شد و به آنها پاسخ گفت كه اين يك دستور خاص الهى بود.
مـحـاصـره چـنـد روز طـول كشيد و پيامبر(ص ) براى پرهيز از خونريزى به آنهاپيشنهاد كرد كه سـرزمـيـن مدينه را ترك گويند آنها نيز پذيرفتند, مقدارى از اموال خودرا برداشته و بقيه را رها كردند باقيمانده اموال و اراضى و باغات و خانه هاى آنها به دست مسلمانان افتاد.
تـفـسـيـر: ايـن سوره با تسبيح و تنزيه خداوند و بيان عزت و حكمت او شروع مى شود, مى فرمايد: ((آنچه در آسمانها و زمين است براى خدا تسبيح مى گويد,و او عزيز و حكيم است )) (سبح للّه مـا فى السموات ومـا فى الا رض وهو العزيزالحكيم ).
و ايـن در حـقيقت مقدمه اى است براى بيان سرگذشت يهود ((بنى نضير))همانها كه در شناخت خدا و صفاتش گرفتار انواع انحرافات بودند.
تسبيح عمومى موجودات زمين و آسمان اعم از فرشتگان و انسانها وحيوانات و گياهان و جمادات مـمكن است با زبان قال باشد يا با زبان حال , چرا كه نظام شگفت انگيزى كه در آفرينش هر ذره اى به كار رفته با زبان حال بيانگر علم وقدرت و عظمت و حكمت خداست .
و از سـوى ديگر به عقيده جمعى از دانشمندان هر موجودى در عالم خودسهمى از عقل و درك و شـعـور دارد هـرچـنـد ما از آن آگاه نيستيم , و به همين دليل بازبان خود تسبيح خدا مى گويد, هرچند گوش ما توانايى شنوائى آن را ندارد.
(آيـه )ـ بـعد از بيان اين مقدمه به داستان رانده شدن يهود بنى نضير ازمدينه پرداخته , مى فرمايد: ((او (خـداونـد) كـسـى اسـت كـه كـافـران اهـل كـتاب را درنخستين برخورد (با مسلمانان ) از خانه هايشان بيرون راند))! (هو الذى اخرج الذين كفروا من اهل الكتاب من ديارهم لا ول الحشر).
مـنـظـور از ((حـشـر)) در اينجا اجتماع و حركت مسلمانان از مدينه به سوى قلعه هاى يهود, و يا اجـتـماع يهود براى مبارزه با مسلمين است , و از آنجا كه اين نخستين اجتماع در نوع خود بود در قرآن به عنوان ((لا ول الحشر)) ناميده شده , و اين خود اشاره لطيفى است به برخوردهاى آينده با يهود ((بنى نضير)) و يهود ((خيبر)) ومانند آنها.
سـپس مى افزايد: ((شما هرگز گمان نمى كرديد كه آنها (از اين ديار) خارج شوند و خودشان نيز گـمـان مـى كـردنـد كـه دژهاى محكمشان آنان را از عذاب الهى مانع مى شود)) (مـا ظننتم ان يخرجوا وظنوا انهم مـانعتهم حصونهم من اللّه ).
آنها چنان مغرور و از خود راضى بودند كه تكيه گاهشان دژهاى نيرومند وقدرت ظاهريشان بود, ولى از آنجا كه خدا مى خواست بر همه روشن سازد كه چيزى در برابر اراده او قدرت مقاومت ندارد حتى بدون آن كه جنگى رخ دهد آنهارا از آن سرزمين بيرون راند!.
لـذا در ادامـه آيـه مـى فـرمـايد: ((اما خداوند از آنجا كه گمان نمى كردند به سراغشان آمد, و در دلهايشان ترس و وحشت افكند, به گونه اى كه خانه هاى خودرا با دست خويش و با دست مؤمنان ويـران مـى كـردنـد)) (فاتيهم اللّه من حيث لم يحتسبوا وقذف فى قلوبهم الرعب يخربون بيوتهم بايديهم وايدى المؤمنين ).
آرى ! خدا اين لشكر نامرئى , يعنى S( لشكر ترس را كه در بسيارى از جنگها به يارى مؤمنان مى فرستاد بـر قـلـب آنـها چيره كرد, و مجال هرگونه حركت و مقابله را ازآنها سلب نمود, آنها خود را براى مـقـابـلـه بـا لـشكر برون آماده كرده بودند بى خبر از آن كه خداوند لشكرى از درون به سراغشان مى فرستد.
و در پايان آيه به عنوان يك نتيجه گيرى كلى مى فرمايد: ((پس عبرت بگيريداى صاحبان چشم ))! (فاعتبروا يا اولى الا بصار).
(آيه )ـ اين آيه مى افزايد: ((و اگر نه اين بود كه خداوند ترك وطن را بر آنان مقررداشته بود آنها را در همين دنيا مجازات مى كرد)) (ولولا ان كتب اللّه عليهم الجلا لعذبهم فى الدنيا).
بدون شك جلاى وطن و رهاكردن قسمت عمده سرمايه هائى كه يك عمرفراهم كرده بودند خود براى آنها عذابى دردناك بود.
بـنابراين منظور از جمله فوق اين است كه اگر اين عذاب براى آنها مقدر نشده بود عذاب ديگرى كـه هـمـان قـتـل و اسـارت بـه دست مسلمانان بود بر سر آنها فرودمى آمد, خدا مى خواست آنها درجهان آواره شوند, و اى بسا اين آوارگى براى آنهادردناكتر بود, زيرا هر وقت به ياد آن همه دژها و خـانـه هـاى مـجـلل و مزارع و باغات خود مى افتادند كه در دست ديگران است و خودشان بر اثر پـيمان شكنى و توطئه برضد پيامبرخدا(ص ) در مناطق ديگر محروم و سرگردانند گرفتار آزار و شكنجه هاى روحى فراوانى مى شدند.
امـا ايـن تنها عذاب دنياى آنها بود, لذا در پايان اين آيه مى افزايد: ((و براى آنهادر آخرت نيز عذاب آتش است )) (ولهم فى الا خرة عذاب النار).
چـنـيـن است دنيا و آخرت كسانى كه پشت پا به حق و عدالت زنند و بر مركب غرور و خودخواهى سوار گردند.
(آيـه )ـ و از آنجا كه ذكر اين ماجرا علاوه بر بيان قدرت پروردگار وحقانيت پيغمبراكرم (ص ) بايد هـشـدارى بـراى تمام كسانى باشد كه اعمالى مشابه يهودبنى نضير دارند تا مساله در آنها خلاصه نـشـود در ايـن آيـه مـطـلـب را تعميم داده ,مى افزايد: ((اين مجازات (دنيا و آخرت ) از آن جهت دامنگيرشان شد كه با خدا ورسولش به دشمنى برخاستند)) (ذلك بانهم شاقوا اللّه ورسوله ).
((و هركس به دشمنى با خدا برخيزد (خداوند مجازاتش مى كند زيرا) خدامجازات شديدى دارد)) (ومن يشاق اللّه فان اللّه شديد العقاب ).
(آيـه )ـ در اين آيه به پاسخ ايرادى مى پردازد كه يهود بنى نضير ـچنانكه در شان نزول نيز گفتيم ـ بـه پيامبر(ص ) متوجه مى ساختند, در آن موقع كه دستور دادقسمتى از نخلهاى نزديك قلعه هاى مـحـكم يهود را ببرند (تا محل كافى براى نبردباشد, يا براى اين كه يهود ناراحت شوند و از قلعه ها بيرون آيند و درگيرى در خارج قلعه روى دهد).
آنها گفتند: اى محمد! مگر تو نبودى كه از اين گونه كارها نهى مى كردى ؟.
آيـه نـازل شد و گفت : ((هر درخت با ارزش نخل را قطع يا آن را به حال خودواگذاشتيد همه به فرمان خدا بود))! (مـا قطعتم من لينة او تركتموها قائمة على اصولها فباذن اللّه ).
((و هدف اين بود كه فاسقان را خوار و رسوا كنند)) (وليخزى الفاسقين ).
آيـه ـ شـان نـزول : از آنجا كه اين آيه و آيه بعد نيز تكميلى است بر آيات گذشته , شان نزول آن نيز ادامه همان شان نزول است .
تـوضـيـح ايـن كـه : بـعد از بيرون رفتن يهود ((بنى نضير)) از مدينه , باغها و زمينهاى كشاورزى و خانه ها و قسمتى از اموال آنها در مدينه باقى ماند, جمعى از سران مسلمين خدمت رسول خدا(ص ) رسـيـدنـد و طـبق آنچه از سنت عصر جاهليت به خاطر داشتند عرض كردند: بر گزيده هاى اين غنيمت , و يك چهارم آن را برگير وبقيه را به ما واگذار, تا در ميان خود تقسيم كنيم !.
آيـات مـوردبـحـث نـازل شـد و با صراحت گفت : چون براى اين غنائم , جنگى نشده و مسلمانان زحـمـتى نكشيده اند تمام آن تعلق به رسول اللّه (رئيس حكومت اسلامى ) دارد و او هرگونه صلاح بداند تقسيم مى كند.
پيامبر(ص ) اين اموال را در ميان مهاجرين كه دستهاى آنها در سرزمين مدينه از مال دنيا تهى بود و تعداد كمى از انصار كه نياز شديدى داشتندتقسيم كرد.