بازگشت

با طناب پوسيده شيطان به چاه نرويد


در اين آيه به تشبيهى درباره منافقان پرداخته , مى گويد: داستان آنها نيز((همچون شيطان است كـه بـه انسان گفت : كافر شو (تا مشكلات تو را حل كنم ) اماهنگامى كه كافر شدS( گفت : من از تو بـيزارم , من از خداوندى كه پروردگار عالميان است بيم دارم )) (كمثل الشيطان اذ قال للا نسان اكفر فلما كفر قال انى برئ انى اخاف اللّه رب العالمين ).
مـنـظـور از ((انـسان )) مطلق انسانهائى است كه تحت تاثير شيطان قرارگرفته ,فريب وعده هاى دروغين او را مى خورند و راه كفر مى پويند, و سرانجام شيطان آنهارا تنها گذاشته و از آنان بيزارى مى جويد!.
آرى ! چـنـين است حال منافقان كه دوستان خود را با وعده هاى دروغين ونيرنگ به وسط معركه مى فرستند, سپس آنها را تنها گذارده فرار مى كنند چرا كه درنفاق وفادارى نيست .
(آيه )ـ در اين آيه نتيجه كار اين دو گروه : شيطان و اتباعش و منافقان ودوستانشان از اهل كفر را روشن ساخته , مى افزايد: ((سرانجام كارشان اين شد كه هردو در آتش دوزخ خواهند بود, جاودانه در آن مـى مـانند, و اين است كيفرستمكاران ))! (فكان عاقبتهما انهما فى النار خالدين فيها وذلك جزاؤا الظالمين ).
ايـن يـك اصـل كلى است كه عاقبت همكارى كفر و نفاق , و شيطان و يارانش ,شكست و ناكامى و عذاب دنيا و آخرت است , در حالى كه همكارى مؤمنان ودوستانشان همكارى مستمر و جاودانى و سرانجامش پيروزى و برخوردارى ازرحمت واسعه الهى در هر دو جهان است .
(آيـه )ـ در ايـن آيـه روى سـخن را به مؤمنان كرده , به عنوان يك نتيجه گيرى از ماجراى شوم و دردناك ((بنى نضير)) و منافقان و شيطان , مى فرمايد:.
((اى كـسانى كه ايمان آورده ايد! از (مخالفت ) خدا بپرهيزيد, و هركس بايدبنگرد تا براى فردايش چه چيز از پيش فرستاده ))؟ (يا ايها الذين آمنوا اتقوا اللّه ولتنظر نفس مـا قدمت لغد).
در حـقيقت سرمايه اصلى انسان در صحنه قيامت كارهائى است كه از پيش فرستاده , وگرنه غالبا كسى به فكر انسان نيست كه براى او چيزى بعد از مرگ اوبفرستد, و يا اگر بفرستند ارزش زيادى ندارد.
سـپـس بـار ديگر براى تاكيد مى افزايد: ((از خدا بپرهيزيد كه خداوند از آنچه انجام مى دهيد آگاه است )) (واتقوا اللّه ان اللّه خبير بما تعملون ).
آرى ! تـقوا و ترس از خداوند سبب مى شود كه انسان براى فرداى قيامت بينديشد, و اعمال خود را پاك و پاكيزه و خالص كند.
(آيه )ـ اين آيه به دنبال دستور به تقوا و توجه به معاد, تاكيد بر يادخدا كرده , چنين مى فرمايد: ((و همچون كسانى نباشيد كه خدا را فراموش كردند, وخدا نيز آنها را به خود فراموشى گرفتار كرد)) (ولا تكونوا كالذين نسوا اللّه فانسيهم انفسهم ).
خمير مايه تقوا دو چيز است : ياد خدا يعنى S( توجه به مراقبت دائمى ((اللّه )) و حضوراو در همه جا و هـمه حال , و توجه به دادگاه عدل خداوند و نامه اعمالى كه هيچ كارصغير و كبيرى وجود ندارد مـگـر ايـن كه در آن ثبت مى شود, و به همين دليل توجه به اين دو اصل (مبدا و معاد) در سرلوحه برنامه هاى تربيتى انبيا و اوليا قرارداشته , وتاثير آن در پاكسازى فرد و اجتماع كاملا چشمگير است .
اصولا يكى از بزرگترين بدبختيها و مصائب انسان خودفراموشى است , چراكه ارزشها و استعدادها و لياقتهاى ذاتى خود را كه خدا در او نهفته و از بقيه مخلوقات ممتازش ساخته , به دست فراموشى مى سپرد, و اين مساوى با فراموش كردن انسانيت خويش است , و چنين انسانى تا سرحد يك حيوان درنده سقوطمى كند, و همتش چيزى جز خواب و خور و شهوت نخواهد بود!.
و ايـنـهـا هـمـه عامل اصلى فسق و فجور بلكه اين خود فراموشى بدترين مصداق فسق و خروج از طاعت خداست .
لذا در پايان آيه مى گويد: ((آنها فاسقانند)) (اولئك هم الفاسقون ).
(آيـه )ـ در اين آيه به مقايسه اين دو گروه (گروه مؤمنان باتقوا, و متوجه به مبدا و معاد, و گروه فـرامـوشـكـاران خدا كه گرفتار خودفراموشى شده اند) پرداخته ,مى گويد: ((هرگز دوزخيان و بهشتيان يكسان نيستند)) (لايستوى اصحاب النارواصحاب الجنة ).
نه در اين دنيا, نه در معارف , نه در نحوه تفكر, نه در طرز زندگى فردى وجمعى و هدف آن , و نه در آخـرت و پـاداشهاى الهى , خط اين دو گروه در همه جا, وهمه چيز, از هم جداست , يكى به ياد خـدا و قـيـامت و احياى ارزشهاى والاى انسانى , و اندوختن ذخائر براى زندگى جاويدان است , و ديگرى غرق شهوات ولذات مادى و گرفتار فراموشى همه چيز و اسير بند هوى و هوس .
و بـه ايـن ترتيب انسان بر سر دو راهى قرار دارد يا بايد به گروه اول بپيوندد يابه گروه دوم و راه سومى در پيش نيست .
و در پايان آيه به صورت يك حكم قاطع مى فرمايد: ((اصحاب بهشت رستگارو پيروزند)) (اصحاب الجنة هم الفائزون ).
نـه تـنها در قيامت رستگار و پيروزند كه در اين دنيا نيز پيروزى و آرامش ونجات از آن آنهاست , و شكست در هر دو جهان نصيب فراموشكاران است .