بازگشت

سرنوشت قوم عاد


قـوم ديـگـرى كـه سرگذشت آنها در اين سوره به دنبال سرگذشت فشرده قوم نوح آمده , ((قوم عـاد)) اسـت , كـه قـرآن بـه عنوان هشدارى به كافران و مجرمان بطورفشرده به آن اشاره كرده , مى گويد: ((قوم عاد (نيز پيامبر خود را) تكذيب كردند))(كذبت عاد).
هـر قـدر پـيـامبر آنها, هود بر تبليغات خود مى افزود, و از راههاى مختلف براى بيدار ساختن آنها تلاش مى كرد, آنها بر خيره سرى و لجاجت خود مى افزودند, وغرور ناشى از ثروت و امكانات مادى و غفلت ناشى از غرق بودن در شهوات ,گوش شنوا و چشم بينا را از آنها گرفته بود.
سـرانـجـام خـداونـد آنـهـا را بـا عـذاب دردناكى مجازات كرد, لذا در دنباله آيه بصورت سربسته مى فرمايد: بنگريد ((عذاب وانذارهاى من چگونه بود))؟ (فكيف كان عذابى ونذر).
(آيـه )ـ سپس به شرح اين اجمال پرداخته , مى افزايد: ((ما تندبادوحشتناك و سردى را در يك روز شوم مستمر بر آنان فرستاديم )) (انا ارسلنا عليهم ريحا صرصرا فى يوم نحس مستمر).
(آيه )ـ سپس در توصيف اين تندباد مى فرمايد: ((مردم را همچون تنه هاى نخل ريشه كن شده از جا بر مى كند)) و به هر سو پرتاب مى نمود (تنزع الناس كانهم اعجاز نخل منقعر).
((اعـجاز)) جمع ((عجز)) به معنى قسمت عقب يا پائين چيزى است , و تشبيه آنها به قسمت پائين نخلها به خاطر آن است كه به گفته بعضى باد به قدرى شديد بودكه نخست دست و سرهاى آنها را كـنـد و بـا خود برد, و بعد بقيه بدنهايشان همچون نخل بى شاخ و برگ , از زمين كنده شده به هر گوشه و كنار پراكنده مى گشت .
(آيـه )ـ سـپـس قـرآن بـه عـنوان هشدار مى گويد: ((پس (ببينيد) عذاب وانذارهاى من چگونه بود))؟! (فكيف كان عذابى ونذر).
مـا بـا اقوام ديگر كه راه تكذيب و كبر و غرور و گناه و عصيان را پوئيدند چنين رفتار كرديم , شما درباره خود چه مى انديشيد كه راه آنها را ادامه مى دهيد؟.
(آيه )ـ و باز در پايان اين ماجرا مى افزايد: ((ما قرآن را براى تذكر آسان ساختيم , آيا كسى هست كه متذكر شود))؟ (ولقد يسرنا القرآن للذكر فهل من مدكر).
آيا گوش شنوائى در برابر اين نداى الهى , واين هشدارها وانذارها وجود دارد؟.
قابل توجه اين كه جمله ((فكيف كان عذابى ونذر)) در مورد قوم عاد دوبارتكرار شده يكى در آغاز بيان اين سرگذشت , و يكى هم در پايان آن , اين تفاوت شايد از اين جهت است كه عذاب اين گروه از ديگران شديدتر و وحشتناك تر بود,هرچند عذابهاى الهى همه شديد مى باشد.
#مـسـاله توجه به سعد و نحس ايام ـكه در ارتباط با حوادثى است كه در آن واقع شده ـ علاوه بر اين كه غالبا انسان را به يك سلسله حوادث تاريخى آموزنده رهنمون مى شود, عاملى است براى توسل و توجه به ساحت قدس الهى , واستمداد از ذات پاك پروردگار, و لذا در روايات متعددى مى خوانيم : در روزهائى كه نام نحس بر آن گذارده شده مى توانيد با دادن صدقه , و يا خواندن دعا, و استمداد ازلطف خداوند, و قرائت بعضى از آيات قرآن , و توكل بر ذات پاك او, به دنبال كارهابرويد و پيروز و موفق باشيد.
(آيـه )ـ سـرانـجـام دردنـاك قوم ثمود! سومين قومى كه شرح زندگى آنهابطور فشرده به عنوان درس عبرتى در تعقيب بحثهاى گذشته در اين سوره مطرح شده است ((قوم ثمود)) است ـ كه در سـرزمـيـن ((حجر)) در شمال حجاز زندگى داشتند, وپيامبرشان ((صالح )) نهايت كوشش را در هدايت آنها كرد اما به جائى نرسيد.
نخست مى فرمايد: ((طايفه ثمود (نيز) انذارهاى الهى را تكذيب كردند))(كذبت ثمود بالنذر).
(آيـه )ـ سـپـس بـه علت تكذيب آنها پرداخته , مى افزايد: ((و گفتند: آيا ما ازبشرى از جنس خود پيروى كنيم ؟ اگر چنين كنيم در گمراهى و جنون خواهيم بود))(فقالوا ابشرا منا واحدا نتبعه انا اذا لفى ضلا ل وسعر).
آرى ! كـبـر و غـرور و خـودبـيـنـى و خـودخواهى حجاب بزرگ آنها در برابر دعوت انبيا بود, آنها مـى گـفتند: صالح فردى مانند ما است , دليلى ندارد كه ما از او پيروى كنيم ! او چه امتيازى بر ما دارد كه رهبر باشد, و ما پيرو و تابع او؟!.
اين همان اشكالى است كه امتهاى گمراه غالبا به انبيا داشتند كه آنها افرادى از جنس ما هستند و به همين دليل نمى توانند پيامبر الهى باشند.
(آيـه )ـ سـپس افزودند: به فرض كه وحى الهى بر انسانى نازل شود ((آيا ازميان ما تنها بر او وحى نـازل شده )) (القى الذكر عليه من بيننا) با اين كه افرادى سرشناس تر و معروفتر و ثروتمندتر از او پيدا مى شود.
در حـقيقت گفته هاى قوم ثمود شباهت زيادى با گفته هاى مشركان مكه داشت كه گاهى ايراد مـى كـردنـد: ((چرا اين پيامبر غذا مى خورد و در بازارها راه مى رود؟ چرا فرشته اى نازل نشده كه همراه او انذار كند))؟ (فرقان /7).
سـپس در پايان آيه مى گويد: آنها همين موضوع را دليل بر كذب پيامبرشان ((صالح )) گرفتند و گـفـتـنـد: ((او آدم بسيار دروغگوى هوسبازى است ))! (بل هو كذاب اشر) چراكه مى خواهد بر ما حكومت كند, و همه چيز را در قبضه خود بگيرد, و برطبق هوسهايش رفتار كند.
(آيـه )ـ قـرآن در پاسخ آنها مى گويد: ((ولى فردا مى فهمند چه كسى دروغگوى هوسباز است ))؟ (سيعلمون غدا من الكذاب الا شر).
همان زمان كه عذاب الهى فرارسد و آنها را درهم كوبد و تبديل به يك مشت خاك و خاكستر شوند, و سـپس مجازات بعد از مرگ نيز دامانشان را بگيردمى فهمند اين گونه نسبتها شايسته چه كسى بوده است ؟ و قبائى است براى قامت چه شخصى ؟!.
(آيه )ـ سپس به داستان ((ناقه )) كه به عنوان معجزه و سند گوياى صدق دعوت صالح (ع ) فرستاد شده بود اشاره كرده , مى افزايد: به صالح وحى كرديم كه ((ما ناقه را براى آزمايش آنها مى فرستيم , در انتظار پايان كار آنها باش و صبر كن )) (انامرسلوا الناقة فتنة لهم فارتقبهم واصطبر).
((نـاقه )) يعنى S( همان شتر ماده اى كه به عنوان معجزه صالح فرستاده شد مسلمايك ناقه معمولى نبود, بلكه داراى ويژگيهاى خارق العاده اى بود, از جمله اين كه طبق روايت مشهورى اين ناقه از دل صخره اى از كوه برآمد, تا معجزه گويائى دربرابر منكران لجوج باشد.
(آيـه )ـ روشـن اسـت كه قوم ثمود در اينجا در برابر آزمايش بزرگى قرار گرفتند, لذادر اين آيه مـى افزايد: ((و (به صالح گفتيم ) به آنها خبر ده كه آب (قريه ) بايد در ميان آنها تقسيم شود (يك روز سهم ناقه , و يك روز براى آنها) و هريك در نوبت خودبايد حاضر شود)) (ونبئهم ان الما قسمة بينهم كل شرب محتضر).
گـرچـه قـرآن در ايـن زمينه توضيحى بيش از اين نداده , ولى بسيارى از مفسران گفته اند: ناقه صالح روزى كه نوبت او بود تمام آب را مى نوشيد.
ولـى بـعضى ديگر گفته اند: وضع و هيئت آن طورى بود كه وقتى كنار آب مى آمد حيوانات ديگر فرار مى كردند و نزديك نمى شدند, و لذا چاره اى جز اين نبود كه يك روز آب را در اختيار ناقه قرار دهند, و روز ديگر را در اختيار خودشان .
(آيه )ـ به هر حال اين قوم سركش و خودخواه و لجوج تصميم گرفتند((ناقه )) را از پاى درآورند, در حـالـى كـه ((صالح )) به آنها اخطار كرده بود كه اگر آزارى به ناقه برسانند در فاصله كوتاهى عذاب دامانشان را خواهد گرفت ((اما آنها (بدون اعتنا به اين امر) يكى از ياران خود را صدا زدند, و او به سراغ اين كار آمد, (و ناقه را)پى كرد)) (فنادوا صاحبهم فتعاطى فعقر).
(آيـه )ـ ايـن آيـه به عنوان مقدمه اى براى ذكر عذاب وحشتناك اين قوم سركش مى گويد: ((پس (بنگريد) عذاب و انذارهاى من چگونه بود))؟! (فكيف كان عذابى ونذر).
(آيـه )ـ و سـپـس مى افزايد: ((ما فقط يك صيحه [ صاعقه عظيم ] بر آنهافرستاديم , و به دنبال آن هـمـگـى بـه صـورت گـياه خشكى در آمدند كه صاحب چهارپايان (براى حيوانات خود در آغل ) جمع آورى مى كند))! (انا ارسلنا عليهم صيحة واحدة فكانوا كهشيم المحتظر).
تـعـبـيـرى كـه در اين آيه درباره عذاب قوم ثمود آمده است بسيار عجيب وپرمعنى است , چرا كه خداوند براى نابودى اين قوم سركش هرگز لشكريانى ازآسمان و زمين نفرستاد, تنها با يك صيحه آسـمـانى , يك صاعقه گوشخراش , يك موج عظيم انفجار ـكه همه چيز را در مسير خود در شعاع وسيعى درهم كوبيد وخرد كردـ كار آنها را ساخت !.
درك اين معنى براى گذشتگان مشكل بود, اما براى ما كه امروز از تاثير امواج ناشى از انفجار آگاه هستيم كه چگونه همه چيز را در مسير خود متلاشى و خردمى كند آسان است , البته صاعقه عذاب الهى با اين انفجارهاى بشرى قابل مقايسه نيست و از اينجا روشن مى شود كه اين صاعقه عظيم چه بلائى بر سر اين قوم خيره سر آورد؟.
(آيـه )ـ در ايـن آيـه و پايان اين سرگذشت دردناك و عبرت انگيز بار ديگرمى فرمايد: ((ما قرآن را بـراى تـذكر و بيدارى انسانها آسان نموديم آيا پند گيرنده اى پيدا مى شود))؟! (ولقد يسرنا القرآن للذكر فهل من مدكر).
تعبيراتش زنده و روشن , داستانهايش گويا, و انذارها و تهديدهايش تكان دهنده و بيدارگر است .