بازگشت

گروه: احكام شرعي
 
 
مرکز پاسخگو:تبيان
موضوع اصلي:احكام شرعي
موضوع فرعي:نهج‎البلاغه ـ تفسير خطبه صد و هفتم
سؤال:تفسير خطبه صدوهفتم نهجالبلاغه كه امام علي در يكي از روزهاي جنگ صفين بيان كردهاند چيست؟
جواب:

«وَ قَدْ رَأَيْتُ جَوْلَتَكُمْ وَ انْحِيَازَكُمْ عَنْ صُفُوفِكُمْ، تَحُوزُكُمُ الْجُفَاةُ الطَّغَامُ، وَ أَعْرَابُ أَهْلِ الشَّامِ وَ أَنْتُمْ لَهَامِيمُ الْعَرَبِ وَ يَأفِيخُ الشَّرَفِ وَ الأنْفُ الْمُقَدَّمُ، وَ السَّنَامُ الْأَعْظَمُ»
[من تاخت و تاز شما را در آغاز كارزار و سپس بركنار شدن شما را از صفوفتان ديدم. و ديدم كه مردم خشن و پست و اعراب باديه نشين شام شما را شكست ميدادند، در حاليكه شما جوانمردان عرب و بزرگان شرف و چهرههاي پيشرو، و بلندقامتان بزرگواريد.]
در تفسير اين جملات سه نكته مهم را بايد مورد توجه قرار داد:
نكته يكم ـ اينكه ياران اميرالمؤمنين چه كساني بودند و دور معاويه را چه كساني گرفته بودند؟ اين قانون كلي است كه
«السِّنْخِيَّةُ عِلَّةُ الاِنْضِمَامِ» [سنخيت موجب تمايل و جذب و ضميمه شدن است.]
«و النَّاسُ إِلَي أَشْبَاهِهِمْ أَمْيَلُ» [مردم به كساني كه شبيه خودشان هستند مايلترند.]
محال است كه ابوذر غفاري، مالك اشتر، اويس قرني، قيسبنسعدبنعباده، محمدبنابيبكر و عماربنياسرها بتوانند لحظاتي از عمرشان را با شناخت شخصيت معاويه و به موافقت با اميال او بگذرانند، زيرا آن انسانهاي پاك و تهذب يافته، در وجود معاويه جز خودپرستي و مقام خواهي و نژادگرايي كه همه آنها ضد انسانيتند، چيز ديگري نميبينند و آنان امور مزبوره را سدهاي غير قابل نفوذ و حجابهاي بسيار تيرهاي ميبينند كه از مشاهده اصول ارزشهاي انساني و عمل مطابق آنها جلوگيري مينمايد. و بالعكس عمروبنعاصها و بسربنارطاةها هم نميتوانند لحظاتي از زندگي كامجويانه و هوي و هوس پرستي خود را با عليبنابيطالب(ع) سپري كنند، زيرا براي آنان شنيدن اينكه دست از خودپرستي و كامجويي و هوي پرستي برداريد، همان قدر ناگوار است كه به آنها گفته شود: دست از خويشتن برداريد!!
نكته دوم ـ كه بسيار با اهميت است، اين است كه اميرالمؤمنين (ع) معمولاً فرماندهي اعلاي سپاهيان را در جنگها به عهده ميگرفت. اين امر نه تنها براي زير نظر داشتن همه حوادث ميدان جنگ بوده است كه از فضاي آن خون ميبارد، و گلها و رياحين حيات درو ميشوند و سلحشوران حالت معتدل خود را از دست ميدهند، بلكه آن بزرگوار با حضور در عرصه كارزار در هر لحظه اهميت قرار گرفتن در مرز زندگي و مرگ را در مييافت و فرود آمدن داسهاي بران مرگ در مزارع حيات انسانها را با چشم ميديد و فريادها و نالهها و ضجههاي آخرين را كه در نفسهاي واپسين جنگجويان، در فضاي ميدان طنين ميانداخت، ميشنيد و همه كوشش و تلاش خود را براي تقليل كشته شدگان و مجروحين مبذول ميفرمود، در حقيقت او در هنگام ورود به ميدان كارزار مضمون زير را با زبان حال مباركش براي هر يك از افراد دشمن بيان ميفرمود كه ـ
تــو نــگاريده كف مــو ليستــي
آن حقــي كــرده مــن نيستــي

نقش حق را هم به امر حق شكن
بر زجاجة دوست سنگ دوست زن
ج
خون نپــوشــد جوهــر تيـغ مرا
بـــاد از جــا كي كــند ميغ مـرا

«وَ لَقَدْ شَفَي و حَاوِحَ صَدْري أَنْ رَأَيْتُكُمْ بِأَخَرَةٍ تَحُوزُ و نَهُمْ كَمَا حَازُوكُمْ، وَ تُزِيلُونَهُمْ عَنْ مَوَاقِفِهِمْ كَمَا أَزاَلُوكُمْ حسّاً بِالِنِّصَالِ وَ شَجْراً بِالرِّمَاحِ، تَرْكَبُ أُولاَهُمْ أُخْرَاهُمْ كَالإِبِلِ الهِيمِ الْمَطْرُودَةِ تُرْمي عَنْ حِيَاضِهَا وَ تُذادُ عَنْ مَوَارِدِهَا»
پس از اندك زماني وضع تغيير كرد (و اضطراب و خروش سينهام شفا يافت از اينكه ديدم در آخر كار شما شاميان را از صفوفشان متفرق و كنار ميكرديد چنان كه آنان شما را از صفوفتان متفرق ساخته بودند . . .)
اضطراب و خروشي كه در موقع احساس شكست (ظاهري) انسانها وارسته در درون انسانهاي كامل به وجود ميآيد، بسيار پرمعني است.
اينكه در عنوان مبحث گفتيم: «شكست ظاهري انسانهاي وارسته» براي اين است كه هيچ انسان وارستهاي با شكست واقعي روبرو نميگردد، و شكست وارد بر آنان، ظاهري است، زيرا وصول به مقام وارستگي آدمي را پيروز مطلق ميسازد، اگر چه لقمه ناني براي خوردن و قطعه پارچهاي براي پوشيدن نداشته باشد، و اگر چه همه عمر را زنجير به دست و پا در اعماق زندانها سپري نمايد و يا بدنش در ميدان كارزار قطعه قطعه شود. با اين حال، همين شكست ظاهري هم موجب اضطراب و خروش و شورش و نالههاي دروني انسانهاي كامل ميگردد، چرا؟ براي اينكه مردم معمولي شكست و پيروزي را با مفاهيم ظاهري آن دو، درك مينمايند. شهادت سرور شهيدان امام حسين(ع) را شكست ميپندارند و آشوبها و فتنههايي را كه در زمان خلافت اميرالمؤمنين(ع) شعلهور شده بود، شكستي براي حكومت آن حضرت محسوب ميكنند!! و نميدانند كه ملاك شكست و پيروزي موفقيت و عدم موفقيت در دفاع از حق و محو كردن باطل است، خواه آن دفاع از حق و اقدام به نابود ساختن باطل، به ثمر و نتيجه عيني برسد يا نه.