بازگشت

کعبه اي به نام شب قدر


شبانگاهان که خورشيد رخ در نقاب غروب مي کشد و تاريکي دامن مي گسترد، مرگ رنگ فرا مي رسد، رنگ ها که درروز تمام چشم راپر مي کردند وديدن وراي آن را مانع مي شدند، با رفتن خورشيد ، رخت بربسته ، ديدن بي واسطه را ارزاني مي دارند. رنگ ها خود پوشاننده حقايقند . ولي تاريکي درغياب رنگ ، اسرار را هويدا مي سازد البته نه براي همگان که براي خاصان. شب قدر که شاه شب همه ايام است رستن از تمام رنگ ها و وابستگي ها و پيو ستن به حقيقت و بي رنگي است. " شب است خلوت توحيد وروز شرک وعدد "



به ياد آوريم آياتي از قرآن کريم را که پيامبر را به تهجد و بيداري در شب فرا مي خواند.



" يا ايها المزمل ، قم الليل الا قليلا نصفه اوانقص منه قليلا ( قرآن کريم مزمل آيات 1 الي 3)



اي رسولي که در جامه خفته ايي، هان شب را به نماز وطاعت خدا بر خيز مگرکمي، که نصف يا چيزي کمتراز نصف باشد (به استراحت بپرداز)"



اين چه شگفتي است دربيداري شب که خداوند ، حيببش را با دستور موکد ومستقيم بدان رهنمون مي سازد؟



" بدانک آب حيات اندرون تاريکيست

چه ماهيي که ره آب بسته ايي برخود؟...



درون کعبه شب يک نماز صد باشد

زبهر خواب ندارد کسي چنين معبد"1



اگر يک شب عادي ( غير از شب قدر) يک نمازرا در کعبه خود صد نمازکند، شب قدر که از هزار ماه بهتر است چگونه است؟ در نظر داشته باشيم که توصيفات خداوند با توصيفات آميخته با اغراق و تعارف ما بس متفاوت است. خداوند در قرآن کريم فرموده : "ليله القدر خير من الف شهر "( قدر،3) و پيش از آن متذکر شده است " وما ادرئک ما ليله القدر " (قدر،2)



ما را بر عظمت و شناسايي آن راهي نيست ، تنها مي توان درزير باران رحمت "ليله القدر" ايستاد تا برما ببارد و جانهايمان را از آب زلال خود شست وشو دهد و پاک سازد.



" انزل من السماء مآء فسالت اوديه بقدرها ( خداوند آبي را از آسمان نازل کرد، پس جوي ها هر کدام به تناسب ظرفيت خود آب گرفته به حرکت در آمدند( رعد،17) ... برحسب معناي باطن، مراد از باران هر رحمتي است که از جانب خدا بر انسان فرود مي آيد ودر شريان هاي جانش قرار گرفته او را به حرکتي هماهنگ با هستي درمي آورد ... )2



از سوي ائمه اطهار و بزرگان دين شب زنده داري و احياء ليالي قدر بسيار سفارش شده است، آيا در اين شب ماهستيم که بيداريم يا اين شب قدر است که ما را بيدارنگه مي دارد؟ آيا دراين شب جسم بيدار، ما را به مقصود مي رساند يا آنکه بيداري جان بايد تا راه نمايان گردد؟



چشم سر را بايد بيدار داشت تا چشم جان بيداري و بينايي يابد ، دل از بندها برهد و پرده ها از ديده گان فرو افتد . آيا درتمام ليالي قدري که ما سپري کرده ايم اين فرآيند ، اين بينايي برما حاصل شده است؟ و ما چه زيانکاريم اگر از شب قدر تنها بيداري چشم نصيبمان شود و راهي به وراي آن ، بر اقليم جان نيابيم.



مخسب اي يار مهمان دارامشب

که تو روحي و ما بيمار امشب



برون کن خواب را ازچشم اسرار

که تا پيدا شود ،اسرار امشب



اگرتو مشتريي ، گرد مه گرد

به گرد گنبد دوار امشب...



ترا حق داد صيقل تا زدايي

زهجرازرق زنگار امشب...



زهي کرو فرو اقبال بيدار

که حق بيدار و ما بيدارامشب



اگرچشمم بخسبد تا سحر گه

زچشم خود شوم بيزار امشب" 3



مي گويند دراين شب قرآن از لوح محفوظ بربيت المعمور نازل شده است و پس از آن بر قلب پيامبر، مي گويند دراين شب سرنوشت تمام جهانيان بر قطب عالم امکان عرضه مي شود، مي گويند دراين شب فرشتگان نازل مي شوند و بر گرد امام عصر طواف مي کنند ، مي گويند دراين شب فرشتگان از کنار هيچ مومني عبور نمي کنند جزآنکه برا و سلام کنند ، مي گويند دراين شب سکينه و آرامش برتمام کائنات حکمفرماست ، مي گويند از شب تا به سحر، نعم والطاف خداوند است که بربندگانش نازل مي شود...



و با اين همه ما از شب قدر چه مي دانيم که چه بزرگ است ؟ خطاب " ما ادرئک " ماهستيم نه رسول الله که او شهر علم است ، ولي بي گمان راه دانستن مسدود نيست .



اي خداجان را پذيرا کن ز رزق پاک خويش



بي ترديد ، دانستن ، فهميدن ، ايمان آوردن و چشم جان گشودن و دل صافي يافتن ، رزق هاي پاک خداوندند. اميد که در شبي چنين بزرگ ازاين نعم بي بهره نمانيم.

پاورقي





1- کليات ديوان شمس. کاسبي ، عزيزالله ص 380



2- طالقاني ، سيد هدايت الله برکرانه ... ص 157



3- ديوان شمس کاسبي ،عزيرالله ص 123