بازگشت

جامعه و حق عالمان


«سپاس»، هميشه به تناسب «نعمت» است.

از هر كس و هر گروه كه خير و سود و منفعت بيشترى به «جامعه» برسد، هم «حق» بيشترى بر جامعه پيدا مى كنند، هم تكريم و حق شناسى و قدردانى از آنان لازم تر خواهد بود.

در اين ميان، حق «عالمان» بر جامعه بسى بزرگ است، از آن سو هم تعهّد و تكليف آحاد جامعه، در برابر دانشمندان و اهل علم، بيشتر است. در اين نوشته، به گوشه هايى از اين حقوق و تكاليف اشاره مى شود:

1. حق روشنگرى



دانش، ذاتاً «نور» است. روشنايى و روشنگرى علم، چه در جان عالم چه در جان و روان و انديشه جامعه، مايه هدايت و «راه» يافتن است. كلام نورانى حضرت باقر - عليه السلام - چنين است:

«العالم كمن معه شمعة تضى ء للناس، فكلّ من ابصر بشمعته دعا له بخير، كذلك العالم معه شمعة تزيل ظلمة الجهل والحيرة، فكلّ من اضاءت له فخرج بها من حيرة او نجا بها من جهل فهو من عتقائه من النّار...»(1)

عالم، همچون كسى است كه شمعى همراه دارد و براى مردم روشنگرى مى كند. هر كس كه به سبب شمع او ببيند و بينا شود، در حق او دعاى خير مى كند. عالم نيز شمعى و نورى همراه دارد كه ظلمت جهل و حيرت و سرگردانى او را مى زدايد. هر كس را كه اين نور، روشنى بخشد و از حيرت و سرگردانى درآيد يا از جهل، رهايى يابد، او از آزاد شدگان از آتش به سبب آن عالم است.

مگر نه اينكه «جهل» و «حيرت» از عوامل مهم دور ماندن از حقيقت و هدف زندگى است؟ و مگر نه اينكه عالمان، اين دو عامل را از سر راه جامعه بر مى دارند؟ پس حق روشنگرى افكار و راه زندگى، نخستين حقى است كه عالمان بر جامعه دارند. دريغ آن كه از فروغ علم بهره نگيريم، و به ظلمت و حيرت بسازيم و خو بگيريم!

2. حق هدايتگرى



اساس دعوت انبيا بر «هدايت» انسان هاست. پيامبران الهى «هادى» و «منذر»ند و در سايه انذار و هدايت، انسان ها «راه» بهشت را مى يابند و در آن گام مى نهند. عالمان چنين نقشى در جامعه دارند. در حديثى از امام عسكرى - عليه السلام - روايت شده كه: عالمان شيعه، كه عهده دار هدايت و راهنمايى دوستداران مايند، آنان كه اهل ولايت و محبت مايند، اما ضعيف اند، اينان در روز قيامت وارد محشر مى شوند، در حالى كه نور از سرو صورتشان ساطع است و تاجى از نور بر سر دارند...

«يأتى علماء شيعتنا، القوّامون بضعفاء محبّينا...»(2)

مگر نه اينكه كار پيامبران، تعليم كتاب و حكمت بوده است؟ پس عالمان جامعه نيز كارى انبيايى انجام مى دهند و هدايتگران مردمند و با تعليم خود، سنّتى بر جاى مى نهند كه تا هميشه از پاداش آن برخوردارند، و تا زمانى كه كسى در سايه آن علم، هدايت شود، آن عالم نيز در ثوابش شريك است. اين متن احاديث متعددى از معصومين - عليهم السلام - است. و همه بايد بر اهل علم درود و تحيت بفرستند. به فرموده حضرت رسول - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - :

«الخلق كلّهم يصلّون على معلّم الخير»(3)

همه مردم بر آموزنده خير درود مى فرستند.

اين نشانه حق شناسى آنان است. كيست كه قدر «راهنما» را نشناسد و خود را مديون «هادى» نداند؟ مگر آنكه از معرفت و فتوّت، تهى باشد. امام على - عليه السلام - فرمود:

«العلم اشرف هداية»(4)

علم، بافضيلت ترين هدايت است.

و آيا اگر علم، برترين هدايت باشد، «عالِم» برترين هادى نيست؟!

3. حق تكريم



پيشوايان دين توصيه كرده اند كه به عالمان، تكريم و احترام كنيد. اين نشانه فرهيختگى جامعه و رشد فكرى و بلوغ انسانى افراد است كه قدر علم را بدانند و از نقش عالمان در ارتقاء سطح علم و فكر و ايمان و اخلاق مردم با خبر باشند و در مقابل، با «توقير» و «تكريم»، ارج گذار مقام عالمان باشند.

تكريم عالمان، گواه گراميداشت دانش است و بى حرمتى به عالمان، نشانه نشناختن ارزش علم.

امام على - عليه السلام - فرمود:

«تكريم العالم لعلمه و الكبير لسنّه»(5)

عالم به خاطر علمش بايد اكرام شود و سالخورده، به خاطر سنّش.

حال، اگر عالمان سالمند و سالمندان دانشمند در جامعه باشند كه با دانش و تجربه خويش، عمرى به جامعه خدمت كرده و خير رسانده اند، تكريمشان لازم تر است.

از يك سو تكريم و احترام، از سوى ديگر پرهيز از «استخفاف» و توهين و سبك شمردن و خواركردن حق عالمان بر جامعه است. باز هم كلامى از حضرت امير - عليه السلام - كه فرمود:

«لا يستخفّ بالعلم و اهله الا احمقٌ جاهلٌ»(6)

كسى به دانش و دانشمند، استخفاف نمى كند و او را سبك نمى شمرد، مگر نابخرد و نادان!

4. تواضع



تواضع، رفعت مى آورد و فروتنى زمينه ساز بهره ورى بيشتر است.

افتادگى آموز اگر طالب فيضى

هرگز نخورد آب، زمينى كه بلند است

كسى مى تواند از چشمه دانش عالمان سيراب و بهره مند شود كه روحيه خاكسارى و تواضع داشته باشد.

وظيفه جامعه در مقابل عالمان فرزانه، فروتنى است. اين نيز نشانه ديگرى از قدرشناسى نسبت به علم است. اگر در برابر عالمان، تواضع شود، مكانت علمى و ارزش دانش آنان بر ديگران روشن مى شود و رغبت به دانش افزوده مى گردد. اين نوعى فرهنگ سازى است. يعنى ايجاد زمينه و گرايش به علم از رهگذر ارج نهادن به عالم و خضوع در برابر دانش.

حضرت رسول - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - مى فرمايد:

«تواضعوا للعالم و ارفعوه، فانّ الملائكة ترفع العالم و تخفض اجنحتها و تستغفر له»(7)

نسبت به عالم، تواضع كنيد و او را بالا ببريد، چرا كه فرشتگان عالم را بالا مى برند، و بال خويش را زير پاى او مى گسترند و براى او استغفار مى كنند.

5. پيروى



اگر علم، چراغ است، عالم هم مشعلدار است. در پى علم بايد رفت و گام پشت سر گام مشعلدار بايد نهاد، تا راه را به درستى رفت و به بيراهه نيفتاد. هر جامعه كه دنباله رو عالمان خويش باشد، قطعاً از لغزش و گمراهى و طعمه ديگران شدن و تفرقه مصون مى ماند. اين پيروى، سعادت اخروى را هم تضمين مى كند، چون عالمان راستين، بذر آخرت گرايى را در دلها مى افشانند و از باتلاق دنيازدگى مى رهانند.

پيامبر خدا - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - فرمود:

«اتبعوا العلماء، فانّهم سُرُج الدنيا و مصابيح الاخرة»(8)

از دانشمندان پيروى كنيد كه آنان چراغ هاى دنيا و فروغ هاى آخرت اند.

همنشينى با عالمان و تبعيت از آنان، «آيين الهى» است و خداوند براى آنان چنين نشانى قرار داده است.

حضرت على - عليه السلام - فرمود:

«انّ صحبة العالم و اتّباعه دين يدان اللَّه به»(9)

همنشينى با عالم و پيروى كردن از او، دينى است كه خداوند به سبب آن، تبعيت و پيروى مى شود.

يعنى راه خداپرستى و زيستن بر مدار و محور دين خدا نيز از مسير تبعيت از علما مى گذرد. چرا كه آنان حجّت اند.

6. رجوع به عالمان



عالمان به سبب آن كه از «گنجينه معارف» برخوردارند، و فروغ دانش دارند، و ما نيز به سبب آن كه نيازمند بصيرت و فهم و علم و آگاهى هستيم، بايد مرجع باشند. مرجعيت علمى و فكرى و دينى عالمان سبب بالندگى فكر و رشد ايمان جامعه مى شود. توصيه هاى اكيد رهبران آسمانى به اينكه به ديدار عالمان برويد، با آنان همنشينى كنيد، از آنان بپرسيد و با آنان مشورت كنيد. با آنان انس بگيريد، آن چه را نمى دانيد از ايشان بپرسيد. متواضعانه زانوى ادب و آموختن در برابر ايشان بزنيد، در طلب دانش خضوع و تملق نشان دهيد، مغرور و رويگردان از عالمان نباشيد و... همه اينها بر اين محور مى گردد كه بايد سراغ عالمان رفت و نگذاشت كه آنان در انزوا بمانند و گنج علمشان در خرابه ها مدفون بماند.

حضرت رسول - صلى اللَّه عليه و آله و سلم - فرمود:

«سائلوا العلماء و خاطبوا الحكماء»(10)

با عالمان و فرزانگان، مسائله و مخاطبه (گفتگو و سئوال و جواب و هم سخنى) داشته باشيد.

توصيه حضرت امير - عليه السلام - در نهج البلاغه به مالك اشتر نيز چنين است و با آنكه مالك اشتر از سوى آن حضرت به استاندارى مصر گماشته مى شود، ولى هرگز از مراجعه به اهل علم و حكمت بى نياز نيست، آن هم نه يك بار و دو بار، بلكه پيوسته و زياد. از اين رو در نامه خويش به مالك اشتر مى نويسد:

«اكثِر مدارسةَ العلماء و مناقشة الحكماء فى تثبيت ما صلح عليه امر بلادك اقامة ما استقام به الناس قبلك»(11)

با عالمان و حكيمان، در تثبيت آنچه كه صلاح كشوردارى تو به آن وابسته است و در برپايى آن چه مايه قوام امور مردم پيش از تو بوده است، بسيار گفتگو و رايزنى داشته باش.

پند حضرت امير - عليه السلام - به مالك، تنها به مواعظ و معارف مربوط نمى شود، بلكه در امور مملكت دارى و مديريت جامعه و حفظ عوامل قوام زندگى اجتماعى مردم هم بايد به عالمان رجوع كند و با انس و همدمى پيوسته به آنان، از ذخيره علمى آنان بهره گيرد.

7. خدمت به عالمان



به لحاظ حقى كه عالمان بر جامعه دارند، تكليف خدمتگذارى بر دوش جامعه اى است كه از وجود آنان بهره مند مى شوند. سيادت و بزرگى هر كسى نيز در سايه خدمت است. و البته خدمت، هر چه به اهلش برسد، قيمتى تر و خداپسندانه تر است. از حكمت هاى عيساى مسيح - عليه السلام - چنين نقل شده است:

«إنَّ احقّ الناس بالخدمة العالم»(12)

شايسته ترين مردم به خدمت، عالم است.

كلام حضرت على - عليه السلام - نيز چنين است:

«اذا رأيت عالماً فَكُن له خادما»(13)

هر گاه عالمى را ديدى، خدمتگزار او باش.

اما چگونه مى توان به عالمان خدمت كرد؟ روشن است كه مقصود، دعوت و مهمانى و اطعام و تأمين خانه و مسكن و امور رفاهى به تنهايى نيست، بزرگترين خدمت به عالمان، ارج نهادن به مقام علمى آنان و رفع نيازهاى علمى و برطرف كردن موانع خدمات علمى از سوى ايشان است. زمينه سازى براى استفاده جامعه از علوم دانشمندان نيز گوشه اى از خدمات است. تقويت روحيه فرهنگ عالم پرورى و دانش دوستى و حرمت نهادن به عالمان، گوشه اى ديگر. البته كه بايد تأمين معاش نيز صورت گيرد و عالمان دچار مضيقه هاى معيشتى و دغدغه هاى مالى و قرض و قسط و... نباشند و اگر نياز به مداوا دارند، تسهيلات درمانى و خدمات پزشكى هم انجام گيرد. چرا كه عالمان جامعه، سرمايه هاى گرانبهايند كه چيزى جايگزين آنان نمى شود. بنابراين به اين گوهرهاى خانگى هر چه بيشتر خدمت شود، جا دارد.

8. مراعات ادب



نحوه برخورد با جامعه علمى و اهل دانش و فرهنگ، بايد مؤدبانه، با وقار و با حفظ شئون باشد. بى حرمتى به عالمان، زيبنده يك جامعه فهيم و دانش پرور نيست. در سطح جامعه، در محيط آموزشى، در خانه و خيابان و اداره، در برخوردهاى خصوصى و عمومى، در نهان و آشكار، در داخل و خارج، بايد رفتارى از سر ادب و متانت و قدرشناسى با آنان صورت گيرد. و دوستى و رفاقت و انس و آشنايى نبايد بهانه اى براى حريم شكنى يا بى احترامى و رفتار سبك گردد.

كلامى نورانى از حضرت على - عليه السلام - حاوى نكات سودمندى است كه تقديم مى شود:

«إنَّ مِن حقّ العالم أن لا تُكثِرَ السؤالَ عليه»

از جمله حق عالم آن است كه از او زياد سئوال نكنى (و سؤال پيچش نكنى) .

«و لا تَسبقه في الجواب»

و در جواب دادن بر او سبقت نجويى( به جاى او جواب ندهى).

«و لا تُلَحِّ عليه إذا أعرض»

و هرگاه از جواب دادن اعراض كرد، (و به دلايلى نخواست پاسخ سؤال تو را بدهد) اصرار نكنى كه حتما از او جواب بگيرى.

«و لا تأخذ بِثَوبه إذا كِسل»

و هرگاه بى حوصله و خسته بود، جامه او را نگيرى (و با اصرار نخواهى كه چيزى به تو بياموزد).

«و لا تُشير إليه بِيَدِك»

هرگز با دست به طرف او اشاره نكنى (و با انگشت او را نشان ندهى).

«و لا تَغمِزَه بِعَينك»

و با چشم به او اشاره نكنى( و چشمك نزنى).

«و لا تُسارَّهُ في مجلسه»

و درمجلس او حرف هاى در گوشى و نجوا با كسى نگويى.

«و لا تَطَلَّب عوراتِهِ»

و هرگز در پى كشف نقاط ضعف و عيوب و امور پنهانى او نباشى.

«و أن لا تقولَ قال فلانٌ خلاف قولِكِ»

و به او نگويى كه فلانى برخلاف سخن تو چنين مى گويد.

«و لا تُفشِيَ له سِرّا»

هرگز راز او را فاش نسازى.

«و لا تَغتابَ عنده أحدا»

نزد او از كسى غيبت و بدگويى نكنى.

«و أن تَحفظَ له شاهدا و غائبا»

موقعيت و حرمت او را درحضور و در پشت سر حفظ كنى.

«و أن تَعُمَّ القومَ بِالسلامِ و تَخُصَّهُ بالتحية»

وقتى وارد مجلس مى شوى به همه سلام دهى ولى به عالم، درود و تحيّت جداگانه و ويژه نثار كنى.

«و تَجلِسَ بينَ يَدَيه»

در برابر او مؤدبانه بنشينى.

«و إن كانَت له حاجةٌ سَبَقَت القومَ إلى خِدمتِه»

اگر نياز و كارى داشت، در انجام آن بر ديگران پيشدستى كنى.

«و لا تَمَلَّ مِن طول صُحبتِه فإنّما هو مثل النخلةِ فانتظِر مَتى تَسقُطُ عَلَيكَ مِنها مَنفِعةٌ»(14)

از همنشينى دراز مدت با او ملول و خسته نشوى. همانا عالم، همچون درخت خرماست، منتظر باش كه چه زمانى از شاخسار علم او بر دامن تو منفعت و خيرى فرو مى افتد!

اين حديث شريف، حاوى نكات معاشرتى و ادب برخورد و رهنمودهاى ظريفى است و نيازمند دقت بيشتر.

آن چه گذشت، گوشه اى از توصيه هاى ائمه معصومين - عليهم السلام - و پيشوايان ما درباره شناخت جايگاه عالم و مراعات حقوق عالمان و وظايفى است كه جامعه در قبال ولى نعمت هاى علمى خويش دارد.

اميد است كه به اين حقوق آشنا باشيم و در اداى آنها موفق!

پاورقي



1) طبرسى، الاحتجاج، ج 1، ص 11.

2) همان، ص 16.

3) محمدى رى شهرى، العلم و الحكمة، ص 316.

4) آمدى، غررالحكم و دررالكلم، حديث 1023.

5) محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 78، ص 71.

6) آمدى، غررالحكم و دررالكلم، حديث 10807.

7) محمدى رى شهرى، العلم و الحكمة، ص 413.

8) همان، ص 414.

9) شيخ كلينى، اصول كافى، ج 1، ص 188.

10) تحف العقول، ص 41.

11) نهج البلاغه، نامه 53 (نامه حضرت به مالك اشتر).

12) شيخ كلينى، اصول كافى، ج 1، ص 37.

13) آمدى، غررالحكم و دررالكلم، حديث 4044.

14) خصال صدوق، ج 2، ص 504؛ اعلام الدين، ص 91.