بازگشت

معناى غفران




((غفران )) به معناى ((ستر)) و ((پوشاندن )) است و در اصطلاح به معناى آمرزش گناه است ؛ چه اينكه پوشش گناه به منزله بخشش و آمرزش آن است .

مغفرت و آمرزش گناه ، از نعمتها و رحمتهاى بزرگ الهى براى انسان است .

مغفرت الهى ، موجب مى شود كه گناه و اثرات آن از زندگى دنيوى و اخروى انسان پاك شوند.

مغفرت ، موجب پاكى و طهارت قلب و درون آدمى مى شود و در نتيجه راه را براى حركت به سوى كمالات و خيرات باز مى كند.

و اساسا مى توان گفت كه ((مغفرت )) به ((توبه ))، معنا و فايده مى بخشد؛ چه اينكه اگر مغفرت الهى نبود، توبه كردن چه سودى داشت ؟ انسان با توبه كردن مى خواهد از گذشته خود به سوى خداوند بازگردد، اما اگر قرار باشد گذشته همچنان باقى باشد، مگر مى توان به سوى خداوند حركت كرد؟ بنابراين ، ملاحظه مى كنيم كه همان خدايى كه امر به توبه نموده و انسان را به سوى آن تشويق كرده است ، ((غفور)) بودن خود را هم تذكر داده تا انسان بداند با توبه مى تواند گناهان خود را پاك كند. در سوره مباركه طه ،مى فرمايد:

(وَاِنّى لَغَفّارٌ لِمَنْ تابَ وَامَنَ وَعَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى ).(125)

((و به درستى كه من آمرزنده ام براى كسى كه توبه نمايد و ايمان آورد و عمل صالح انجام بدهد و سپس هدايت جويد)).

و در سوره مباركه اعراف ، مى فرمايد:

(وَالَّذينَ عَمِلُوا السَّيِّئاتِ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها وَامَنُوا اِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحيمٌ ).(126)

((و آنانكه اعمال زشت انجام داده و سپس توبه كرده و ايمان آوردند، به درستى كه پروردگارت بعد از اين مراحل ، آمرزنده و مهربان است )).

حال كه انسان در برابر چنين خداى آمرزنده و مهربانى قرار گرفته است ، چرا در گناهان خود باقى بماند؟ آيا اين شقاوت و جهالت و غفلت نيست ؟

O ((يا غافِرَ الْخَطاءِ!)).

((اى بخشنده خطا و گناه !)).

O ((يا غافِرَ الْخَطايا!)).

((اى بخشنده گناهان !)).

O ((يا غافِرَ الْخَطيئاتِ!)).

((اى بخشنده گناهان (يا اثرات گناهان )!)).

((خطا)) در اصل لغت ، به كارى گفته مى شود كه بدون قصد، انجام شده باشد، مانند اينكه كسى اشتباها ديگرى را به قتل برساند كه به آن ((قتل خطئى )) گفته مى شود.

واضح است كه چنين خطايى گناه به حساب نمى آيد. در واقع اينگونه خطا ناشى از جهالت انسان است . و اما در مورد گناه ، از آنجايى كه اگر انسان به خداوند متعال و عواقب اعمال خود، معرفت كامل داشته باشد، هيچگاه مرتكب گناه و معصيت نمى شود، بنابراين ، ارتكاب گناه هم از يك نوع جهالت ناشى مى شود، و به آن هم خطا، اطلاق مى شود.

حال ببينيم چرا خداوند متعال غافر و بخشنده است و آيا اين بخشودگى حق بنده گنهكار است يا خير؟ در پاسخ بايد گفت شخص گنهكار هيچگونه حقى براى بخشش ندارد، بلكه بايد به نتايج و عواقب گناه خويش برسد، اما از سوى ديگر درياى بى كران رحمت الهى چنين اقتضا مى كند كه بندگان ضعيف و جاهل خود را كه مرتكب معصيت شده اند، با شرايط خاصى ببخشايد.

توجه به اين ((شرايط خاص ))، خود نكته مهمى است ؛ يعنى مغفرت الهى هم مانند بقيه افعال الهى ضوابط و شرايط خاص خود را دارد و اين اقتضاى حكمت الهى است . بنابراين ، انسان بايد خود را در شرايطى قرار داده و از خداوند بطلبد كه او را داراى شرايطى نمايد كه ((قابليت و لياقت )) مغفرت الهى را داشته باشد.

نكته ديگر آنكه : حتى در خطاهاى غير عمدى هم جاى طلب غفران باقى است . و يكى از فوايد مهم آن اين است كه انسان را در برابر خداوند متعال ، مؤ دب بار مى آورد. و موجب مى شود انسان از نتايج سوء دنيوى و اخروى آن در امان بماند. و اين نكته در روابط عرفى بين مردم نيز رعايت مى شود. و هنگام خطاى غيرعمد، از يكديگر عذرخواهى مى كنند.

مساءله ديگر آنكه : ((خطا)) در اول بحث يك بار به صورت مفرد و دوبار به صورت جمع آمده بود. جمع بودن خطا را مى توان به اين معنا دانست كه خداوند متعال خطاى آدمى را به هر مقدار كه باشد، مى بخشد. البته احتمال دارد كه ((خطا)) به معناى ((گناه غيرعمدى )) و ((خطايا و خطيئات )) به معناى ((گناهان عمدى باشند)). و يا اينكه ((خطيئات )) به معناى ((اثرات گناه )) باشد.

در قرآن كريم نيز غفران همراه خطا ذكر شده است . در سوره مباركه طه ، از قول ساحرانى كه به حضرت موسى ايمان آورده بودند، چنين مى فرمايد:

(اِنّا امَنّا بِرَبِّنا لِيَغْفِرَ لَنا خَطايانا ... ).(127)

((همانا ما به پروردگار خود ايمان آورديم تا خطاهاى ما را ببخشايد ...)).

و در سوره مباركه بقره ، مى فرمايد:(... رَبَّنا لا تُؤ اخِذْنا اِنْ نَسِيْنا اَوْ اَخْطَاءْنا ... ).(128)

((... پروردگارا! ما را به نسيان و خطاى مان مواءخذه نكن ...)).

و اين نشان مى دهد كه انسان نبايد به خاطر فراموشى يا غير عمدى بودن ، خود را بى گناه بداند.

O ((يا غافِرَ الذَّنْبِ!)).

((اى بخشاينده گناه !)).

O ((يا غَفّارَ الذُّنُوبِ!)).

((اى بسيار بخشاينده گناهان !)).

اين دو عبارت با عبارات قبلى ، قريب المعنى مى باشند.

در اينجا عبارت دوّم داراى تاءكيد بيشترى از عبارت اوّل است ؛ چه اينكه ((غفار)) با صيغه مبالغه ذكر شده است ؛ يعنى ((بسيار)) آمرزنده و ((ذنوب )) هم به صورت جمع آمده است كه شامل همه گناهان مى شود در سوره مباركه زمر، مى فرمايد:

(... لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِاللّهِ اِنَّ اللّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً ... ).(129)

((... از رحمت خداوند نوميد نشويد، خداوند بخشنده تمامى گناهان است ...)).

O ((يا غافِرَ الْمُذْنِبينَ!)).

((اى بخشنده گنهكاران !)).

در اينجا گناه با توجه به انجام دهنده آن در نظر گرفته شده است ؛ چون در واقع اين گنهكار است كه ضرر گناه يا فايده بخشش آن را مى بيند.

O ((يا مَنْ لا يَغْفِرُ الذَّنْبَ اِلاّ هُوَ!)).

((اى كسى كه بجز او گناه را نمى بخشد!)).

در اين عبارت ، انحصار بخشش گناه به خداوند بيان شده است ؛ يعنى خداوند متعال نه تنها آمرزنده گناه است بلكه ((تنها آمرزنده )) گناه هم او مى باشد و اين حقيقت ، انسان را مطمئن مى كند تا به سراغ آمرزنده ديگرى نرود.

گاه انسان به خود مغرور مى شود و با خود مى گويد كه من فلان كار نيك را انجام مى دهم تا گناه خود را جبران كنم ، البته اگر اين كار با اتكا و توجه به خداوند متعال باشد كاملاً بجاست ، اما اگر متكى به خود و مستقل از خداوند باشد، غرورى بيش نيست كه هرگز به نتيجه نخواهد رسيد.

نكته ديگر آنكه : ديگران حتى ائمه معصومين و انبيا (عليهم السّلام ) هم قادر به بخشش گناه نيستند، بلكه آنان مى توانند براى انسان از خداوند متعال طلب مغفرت نمايند. و اما چرا فقط خداوند بخشنده گناه است ؟ براى اينكه گناه در واقع نافرمانى بارى تعالى است و اين سركشى را تنها كسى مى تواند ببخشد كه نسبت به او انجام شده است ، كمااينكه در عرف نيز چنين است . در مورد انحصار بخشندگى گناه به خداوند متعال ، در سوره مباركه آل عمران ، مى فرمايد:

(... وَمَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ اِلاّ اللّهُ ... ).(130)

((... و چه كسى غير از خداوند، گناهان را مى بخشد ...)).

و در ((دعاى كميل ))، حضرت مى فرمايند:

((اَللّهُمَّ لا اَجِدُ لِذُنُوبى غافِراً ... غَيْرَك )).

((بارالها! براى گناهانم آمرزنده اى جز تو نمى يابم )).

O ((يا واسِعَ الْمَغْفِرَةِ!)).

((اى آنكه مغفرتش فراگير است !)).

و اين تذكرى است براى انسان كه گمان نكند مغفرت الهى به او نمى رسد، بلكه غفران الهى در هر زمان و مكانى با شرايط خاص خود مى تواند شامل آدمى شود.

در ((اعمال روز جمعه )) آمده است :

((وَلَمَغْفِرَتُكَ وَرَحْمَتُكَ اَوْسَعُ مِنْ ذُنُوبى )).

((خدايا! آمرزش و بخشش تو وسيعتر از گناهان من است )).

O ((يا غافِرَ مَنِ اسْتَغْفَرَهُ!)).

((اى بخشاينده كسى كه از او طلب بخشش نمايد!)).

اين عبارت ، بيانگر يكى از مهمترين شروط مغفرت الهى است ؛ يعنى :((خواستن و طلبيدن ))؛ چرا كه نمى توان چيزى را به كسى داد كه خواهان آن نيست پس براى ((رسيدن و داشتن ))، بايد ((خواستار)) بود. براى همين ، ملاحظه مى كنيم كه خداوند متعال در قرآن كريم ، كرارا به انسان سفارش استغفار (يعنى طلب مغفرت ) مى فرمايد.

در سوره مباركه مائده ، مى فرمايد:(اَفَلا يَتُوبُونَ اِلَى اللّهِ وَيَسْتَغْفِرُونَهُ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ ).(131)

((چرا به سوى خدا بازنمى گردند و از او طلب مغفرت نمى كنند در حالى كه خداوند آمرزنده مهربان است )).

و در سوره نساء، آمده است :(وَاسْتَغْفِرِ اللّهَ اِنَّ اللّهَ كانَ غَفُوراً رَحيماً ).(132)

((از خداوند طلب مغفرت كن ؛ (چون ) خداوند آمرزنده مهربان است )).

انسان علاوه بر خود، براى ديگران هم مى تواند طلب مغفرت نمايد، در سوره مباركه آل عمران ، خداوند به پيامبر امر مى كند تا براى ديگران استغفار نمايد.

(... فَاعْفُ عَنْهُم وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ ... ).(133)

((... از آنان بگذر و برايشان طلب مغفرت نما ...)).

در واقع بايد گفت :((استغفار))، شرايط و احوال انسان را به گونه اى تغيير مى دهد كه او را سزاوار غفران الهى مى كند؛ يعنى انسان قابليت شمول مغفرت الهى را پيدا مى كند.

O ((يا مَنْ عُصِىَ فَغَفَرَ!)).

((اى كسى كه مورد نافرمانى و عصيان قرار گرفتى ، پس بخشيدى !)).

يعنى مقتضاى عصيان آن بود كه تو عذاب كنى ، اما به خاطر بزرگى و رحمتت ، از عصيان گذشتى .

((يا جابِرَ الْعَظْمِ الْكَسير!)).

((اى ترميم كننده استخوان شكسته !)).

استخوان در صورتى شكسته مى شود كه صدمه اى جدى بر پيكر انسان وارد شده باشد و پس از شكسته شدن نيز، آدمى ، ناتوان و دردمند مى شود. ((گناه )) نيز چنين معامله اى با دل و جان آدمى مى كند، لذا احتياج به مرمت و معالجه دارد و براى همين ملاحظه مى كنيم كه اين عبارت در ادعيه همراه عبارت : ((يا غافِرَ الذَّنْبِ الْكَبير!)) مى آيد؛ مثلاً در ((مناجاة التائبين )) مى فرمايد:

((اَسْئَلُكَ يا غافِرَ الذَّنْبِ الْكَبير! وَيا جابِرَ الْعَظْمِ الْكَسِير! اَنْ تَهَبَ لى مُوبِقاتِ الْجَرائِرِ)).

((اى بخشنده گناه بزرگ و اى مرمت كننده استخوان شكسته ، از تو مى خواهم كه گناهان سنگين و مهلكم را بر من ببخشايى )).

و در جاى ديگر مى فرمايد:

((ما اَجِدُ لِذُنُوبى سِواكَ غافِراً وَلا اَرى لِكَسْرى غَيْرَكَ جابِراً)).

((جز تو براى بخشش گناه خود و جبران شكستگى خويش ، كسى را نمى يابم )).

O ((يا غافِرُ!)).

((اى آمرزنده !)).

O ((يا غَفُورُ!)).

((اى هميشه آمرزنده !)).

O ((يا غَفّارُ!)).

((اى بسيار آمرزنده !)).

O ((يا غُفْرانُ!)).

((اى نمونه آمرزش !)).

اين اسامى ، هريك با تعبيرى ، مغفرت الهى را بيان مى كنند.

از ميان اين اسامى ، كلمه ((غفور)) بيش از بقيه اسامى در قرآن كريم آمده و معمولاً همراه صفت ((رحيم )) ذكر شده است و اين شايد بدان خاطر باشد كه مغفرت الهى ، با رحمت الهى تناسب دارد و از آن ، سرچشمه گرفته است . اطلاق مصدر ((غفران )) بر خداوند متعال نيز نشانه نهايت مغفرت الهى است .

پاورقي



125- طه /82.

126- اعراف /153.

127- طه /73.

128- بقره /286.

129- زمر/53.

130- آل عمران /135.

131- مائده /74.

132- نساء/106.

133- آل عمران /159.