شب قدر 1
- اوحد الدين محمد انوري شب قدر را به وعده ديدار يا وعده رسيدن به وصال مانند كرده است:
"هم به قدر تو که کوتاه نخواهم کردن
تا ببينم که دهى تا شب قدرم ديدار "
- خاقاني شرواني براي نشان دادن ارج و مقام بلند فردي از شب قدر به عنوان صفتي در خور نام مي برد ، مانند شعري كه در شکايت از جهان و نعت خاتم پيغمبران سروده و براي بيان بزرگي و علو مرتبت حضرت رسول مي سرايد :
حبل الله است معتکفان را دو زلف او
هم روز عيد و هم شب قدر اندر او نهان
همچنين در مرثيه ى شيخ الاسلام زمان خويش مي گويد:
" جاهش ز دهر چون مه عيد از صف نجوم
ذاتش ز خلق چون شب قدر از مه صيام"
- خواجوي كرماني ، اما با بياني لطيفتر به همان شيوه خاقاني رفته و در شعري با عنوان " اى صبح صادقان رخ زيباى مصطفي " در بيتي نبي مكرم اسلام را چنين مدح گفته است :
" معراج انبيا و شب قدر اصفيا
گيسوى روز پوش قمرساى مصطفى "
خواجو شعري ديگر نيز دارد كه طره گيسوي يار را شايد از سياهي يا مشك بويي به شب قدر مانند كرده است :
اى شب قدر بيدلان طره ى دلرباى تو
مطلع صبح صادقان طلعت دلگشاى تو
شاعر ديگري كه مي توان نامي از او در اين بخش برد ، مولاناست . مولانا از معدود شاعران رمضان ستاست ، ( چنانكه در مجموعه مقالات " مائده جان رسيد" بهآن اشاره كرديم ) همچنين مولانا اشعار برجسته اي نيز در ارزش و مقام والاي شب قدر دارد ، ولي اين امر سبب نشده است كه از شب بزرگي چون شب قدر در توصيف نيز بهره نگيرد. در اشعار مولانا ابياتي را مي توان يافت كه زلف دلبر را به شب قدر تشبيه كرده است مانند :
" زلف تو شب قدر و رخ تو همه نوروز
ما واسطه روز و شبش چون سحر آييم "
و يا بيتي ديگر :
" اى مه عيد روى تو ، اى شب قدر موى تو
چون برسم بجوى تو پاک شود پليد من"