ماه فرخنده
برگ تحويل مي كند رمضان
بار توديع بر دل اخوان
يار ناديده سير، زود برفت
دير ننشست نازنين مهمان
ماه فرخنده روي بر پيچيد
و عليك السلام يا رمضان
الو داع اي زمان طاعت و خير
مجلس ذكر و محفل قرآن
مُهر فرمان ايزدي بر لب
نفس در بند و ديو در زندان
تا دگر روز در جهان آيد
بس بگردد به گونه گونه جهان
بلبلي زار زار مي ناليد
بر فراق بهار فصل خزان
گفتم: انده مبر كه باز آيد
روز نوروز و لاله و ريحان
گفت: ترسم بقا و فا نكند
ورنه هر سال گل دمد بستان
روزه بسيار و عيد خواهد بود
تير ماه و بهار و تابستان
تا كه در منزل حيات بود
سال ديگر كه در غريبستان
خاك چندان از آدمي بخورد
كه شود خاك و آدمي يكسان