بازگشت

وصيتهاي شايسته


در آيات گذشته سخن از مسائل جانى و قصاص در ميان بود, در اين آيه و دوآيه بعد به قسمتى از احـكـام وصايا كه ارتباط با مسائل مالى دارد مى پردازد و به عنوان يك حكم الزامى مى گويد: ((بر شـمـا نـوشـتـه شـده هنگامى كه مرگ يكى از شمافرا رسد اگر چيز خوبى (مالى ) از خود بجاى گـذارده وصـيـت بـطور شايسته براى پدرو مادر و نزديكان كند)) (كتب عليكم اذا حضر احدكم الموت ان ترك خيرا الوصية للوالدين والا قربين بالمعروف ).
و در پايان آيه اضافه مى كند ((اين حقى است بر ذمه پرهيزكاران )) (حقا على الـمـتقين ).
جالب اين كه در اينجا به جاى كلمه ((مال )) كلمه ((خير)) گفته شده است .
اين تعبير نشان مى دهد كه اسلام ثروت و سرمايه اى را كه از طريق مشروع به دست آمده باشد و در مسير سود و منفعت اجتماع بكار گرفته شود خير و بركت مى داند و بر افكار نادرست آنها كه ذات ثروت را چيز بدى مى دانند خط بطلان مى كشد.
ضـمنا اين تعبير اشاره لطيفى به مشروع بودن ثروت است , زيرا اموال نامشروعى كه انسان از خود به يادگار مى گذارد خير نيست بلكه شر و نكبت است .
(آيه 181)ـ هنگامى كه وصيت جامع تمام ويژگيهاى بالا باشد, از هر نظرمحترم و مقدس است , و هـرگونه تغيير و تبديل در آن ممنوع و حرام است , لذا اين آيه مى گويد: ((كسى كه وصيت را بعد از شنيدنش تغيير دهد گناهش بر كسانى است كه آن را تغيير مى دهند)) (فمن بدله بعد ما سمعه فانما اثمه على الذين يبدلونه ).
و اگـر گـمان كنند كه خداوند از توطئه هايشان خبر ندارد سخت در اشتباهند((خداوند شنوا و دانا است )) (ان اللّه سميع عليم ).
آيـه فـوق اشـاره بـه اين حقيقت است كه خلافكاريهاى ((وصى )) (كسى كه عهده دار انجام وصايا اسـت ) هـرگـز اجـر و پاداش وصيت كننده را از بين نمى برد, او به اجر خود رسيده , تنها گناه بر گردن وصى است كه تغييرى در كميت يا كيفيت و يااصل وصيت داده است .
(آيـه 182)ـ تا به اينجا اين حكم اسلامى كاملا روشن شد كه هرگونه تغيير و تبديل در وصيتها به هـر صـورت و بـه هـر مـقـدار باشد گناه است , اما از آنجا كه هر قانونى استثنايى دارد, در اين آيه مـى گويد: ((هرگاه وصى بيم انحرافى در وصيت كننده داشته باشد ـخواه اين انحراف ناآگاهانه بـاشد يا عمدى و آگاهانه ـ و آن را اصلاح كند گناهى بر او نيست (و مشمول قانون تبديل وصيت نمى باشد) خداوند آمرزنده و مهربان است )) (فمن خاف من موص جنفا او اثما فاصلح بينهم فلا اثم عليه ان اللّه غفور رحيم ).

1.فلسفه وصيت :.
از قـانـون ارث تـنها يك عده از بستگان آن هم روى حساب معينى بهره مندمى شوند در حالى كه شـايـد عـده ديگرى از فاميل , و احيانا بعضى از دوستان وآشنايان نزديك , نياز مبرمى به كمكهاى مالى داشته باشند.
و نـيـز در مـورد بـعضى از وارثان گاه مبلغ ارث پاسخگوى نياز آنها نيست , لذا دركنار قانون ارث قانون وصيت را قرار داده و به مسلمانان اجازه مى دهد نسبت به يك سوم از اموال خود (براى بعد از مرگ ) خويش تصميم بگيرند.
از ايـنـهـا گذشته گاه انسان مايل است كارهاى خيرى انجام دهد, اما در زمان حياتش به دلايلى مـوفـق نـشده , منطق عقل ايجاب مى كند براى انجام اين كارهاى خير لااقل براى بعد از مرگش محروم نماند مجموع اين امور موجب شده است كه قانون وصيت در اسلام تشريع گردد.
در روايـات اسـلامـى تـاكـيـدهـاى فـراوانـى در زمينه وصيت شده از جمله , درحديثى از پيامبر اسلام (ص ) مى خوانيم : ((كسى كه بدون وصيت از دنيا برود مرگ اومرگ جاهليت است )).

2ـ.عدالت در وصيت :.
در روايـات اسلامى تاكيدهاى فراوانى روى ((عدم جور)) و ((عدم ضرار)) در وصيت ديده مى شود كـه از مـجموع آن استفاده مى شودهمان اندازه كه وصيت كار شايسته و خوبى است تعدى در آن مـذمـوم و از گـناهان كبيره است در حديثى از امام باقر(ع ) مى خوانيم كه فرمود: ((كسى كه در وصـيـتش عدالت را رعايت كند همانند اين است كه همان اموال را در حيات خود در راه خداداده بـاشـد و كـسـى كه در وصيتش تعدى كند نظر لطف پروردگار در قيامت از او برگرفته خواهد شد)).
آيه 183ـ تفسير:.