بازگشت

اهميت نماز, مخصوصا نماز وسطي ـ


از آنـجـا كـه نـماز مؤثرترين رابطه انسان با خداست , در آيات قرآن تاكيدفراوانى روى آن شده , از جـمله در آيه موردبحث مى فرمايد: ((در انجام همه نمازهامخصوصا نماز وسطى , مداومت كنيد و در حفظ آن كوشا باشيد)) (حافظواعلى الصلوة والصلوة الوسطى ).
((و با خضوع و خشوع و توجه كامل , براى خدا بپا خيزيد)) (وقوموا للّه قانتين ).
مبادا گرما و سرما گرفتاريهاى دنيا و پرداختن به مال و همسر و فرزند, شما رااز اين امر مهم باز دارد منظور از ((صلوة وسطى )) (نماز ميانه ) همان نماز ظهر است تاكيد روى اين نماز بخاطر اين بـوده كه بر اثر گرمى هواى نيمروز تابستان , ياگرفتاريهاى شديد كسب و كار نسبت به آن كمتر اهميت مى دادند.
(آيـه 239)ـ در ايـن آيـه تـاكيد مى كند كه در سخت ترين شرايط حتى درصحنه جنگ نبايد نماز فراموش شود منتها در چنين وضعى , بسيارى از شرايط نمازهمچون رو به قبله بودن و انجام ركوع و سـجـود بـطـور مـتعارف , ساقط مى شود لذامى فرمايد: ((و اگر (بخاطر جنگ يا خطر ديگرى ) بـتـرسـيد بايد (نماز را) در حال پياده يا سواره انجام دهيد)) و ركوع و سجود را با ايما و اشاره بجا آوريد (فان خفتم فرجالا او ركبانا).
بنابراين , محافظت بر نمازها, تنها در حال امنيت نيست , بلكه در همه حال بايد نماز را بجا آورد.
((اما به هنگامى كه امنيت خود را باز يافتيد, خدا را ياد كنيد, آن چنانكه به شما, چيزهايى را تعليم داد كه نمى دانستيد)) و نماز را در اين حال به صورت معمولى و با تمام آداب و شرايط انجام دهيد (فاذا امنتم فاذكروا اللّه كما علمكم مالم تكونوا تعلمون ).
روشـن اسـت شـكـرانـه ايـن تـعليم الهى كه طرز نماز خواندن در حالت امن وخوف را به انسانها آموخته , همان عمل كردن بر طبق آن است .
(آيـه 240)ـ قـرآن بار ديگر به مساله ازدواج و طلاق و امورى در اين رابطه باز گشته و نخست در بـاره شـوهـرانـى سـخـن مـى گـويـد كـه در آستانه مرگ قرار گرفته و همسرانى از خود بجاى مـى گذارند, مى فرمايد: ((و كسانى كه از شما مى ميرند ـيعنى در آستانه مرگ قرار مى گيرندـ و هـمـسـرانـى از خـود باقى مى گذارند بايد براى همسران خودوصيت كنند كه تا يك سال آنها را بـهره مند سازند, و از خانه بيرون نكنند)) در خانه شوهر باقى بمانند و هزينه زندگى آنها پرداخت شود (والذين يتوفون منكم ويذرون ازواجا وصية لا زواجهم متاعا الى الحول غير اخراج ).
البته اين در صورتى است كه آنها از خانه شوهر بيرون نروند ((و اگر بيرون روند(حقى در هزينه و سكنى ندارند ولى ) گناهى بر شما نيست , نسبت به آنچه در باره خود از كار شايسته (مانند انتخاب شوهر مجدد بعد از تمام شدن عده ) انجام مى دهند)) (فان خرجن فلا جناح عليكم فى ما فعلن فى انفسهن من معروف ).
در پـايـان آيـه , گـويـا بـراى ايـن كه چنين زنانى از آينده خود نگران نباشند آنها رادلدارى داده مى فرمايد: خداوند قادر است كه راه ديگرى بعد از فقدان شوهرپيشين در برابر آنها بگشايد, و اگر مـصـيبتى به آنها رسيده حتما حكمتى در آن بوده است , زيرا ((خداوند توانا و حكيم است )) (واللّه عزيز حكيم ).
اگر از روى حكمتش درى را ببندد, به لطفش در ديگرى را خواهد گشود وجاى نگرانى نيست .
بـسـيارى از مفسران معتقدند كه اين آيه به وسيله آيه 234 همين سوره كه قبلاگذشت و در آن , عده وفات چهار ماه و ده روز تعيين شده بود نسخ شده است ومقدم بودن آن آيه بر اين آيه از نظر ترتيب و تنظيم قرآنى دليل بر اين نيست كه قبلانازل شده است .
(آيـه 241)ـ در ايـن آيه به يكى ديگر از احكام طلاق پرداخته مى فرمايد:((براى زنان مطلقه , هديه شـايسته اى است اين حقى است بر پرهيزكاران )) كه از طرف شوهر پرداخته مى شود (وللمطلقات متاع بالمعروف حقا على المتقين ).
حكم در اين آيه به قرينه آيه 236 كه گذشت , در مورد زنانى است كه مهرى براى آنها به هنگام عقد قرار داده نشده وقبل از آميزش جنسى , طلاق داده مى شوند.
(آيـه 242)ـ در ايـن آيـه كه آخرين آيه مربوط به طلاق است , مى فرمايد: ((اين چنين خداوند آيات خود را براى شما شرح مى دهد شايد انديشه كنيد)) (كذلك يبين اللّه لكم آياته لعلكم تعقلون ).
بديهى است كه منظور از انديشه كردن و تعقل , آن است كه مبد حركت به سوى عمل باشد, وگرنه انديشه تنها در باره احكام نتيجه اى نخواهد داشت .
آيه243 ـ شان نزول : در يكى از شهرهاى شام بيمارى طاعون راه يافت ومردم يكى پس از ديگرى از دنيا مى رفتند در اين ميان عده بسيارى به اين اميد كه شايد از چنگال مرگ رهايى يابند آن محيط و ديار را ترك گفتند از آنجا كه پس از فراراز محيط خود و رهايى از مرگ در خود احساس قدرت و اسـتـقـلالـى نموده و با ناديده گرفتن اراده الهى و چشم دوختن به عوامل طبيعى دچار غرور شدند پروردگار آنها رانيز در همان بيابان به همان بيمارى نابود ساخت .
تـفسير: اين آيه اشاره سربسته , و در عين حال آموزنده اى است , به سرگذشت عجيب يكى از اقوام پيشين , كه بيمارى مسرى وحشتناكى در محيط آنهاظاهر گشت , و هزاران نفر, از آن منطقه فرار كـردنـد, مـى فـرمايد: ((آيا نديدى كسانى راكه از خانه خود از ترس مرگ فرار كردند در حالى كه هزاران نفر بودند)) (الم ترالى الذين خرجوا من ديارهم وهم الوف حذر الموت ).
سـپس به عاقبت كار آنها اشاره كرده مى فرمايد: ((خداوند به آنها فرمود:بميريد)) و به آن بيمارى كـه آن را بـهـانه قرار داده بودند مردند (فقال لهم اللّه موتوا)((سپس خداوند آنها را زنده كرد)) تا ماجراى زندگى آنان درس عبرتى براى ديگران باشد (ثم احيهم ).
ايـن امـر تكوينى , همانند امرى است كه در آيه 82 سوره يس آمده , آنجا كه مى فرمايد: ((امر او تنها اين است كه هنگامى كه چيزى را اراده كند مى گويد: ايجادشو و فورا موجود مى شود))!.
جـمـلـه ((ثـم احـيهم )) اشاره به زنده شدن آن جمعيت است كه به دعاى حزقيل پيامبر, صورت گـرفـت و از آنـجـا كـه بـازگـشت آنان به حيات , يكى از نعمتهاى روشن الهى بود, (هم از نظر خـودشـان , و هـم از نـظـر عبرت مردم ) در پايان آيه مى فرمايد:((خداوند نسبت به بندگان خود احـسـان مـى كند, ولى بيشتر مردم , شكر او را بجانمى آورند)) (ان اللّه لذوفضل على الناس , ولكن اكثر الناس لا يشكرون ).
نه تنها اين گروه , بلكه همه انسانها مشمول الطاف و عنايات و نعمتهاى اويند.
دانشمند معروف شيعه مرحوم صدوق ـره ـ به اين آيه براى امكان مساله ((رجعت )) استدلال كرده و مـى گـويـد: يكى از عقايد ما اعتقاد به رجعت است (كه گروهى از انسانهاى پيشين بار ديگر در همين دنيا به زندگى باز مى گردند).
و نيز مى تواند اين آيه سندى براى مساله معاد و احياى مردگان در قيامت باشد.
(آيه 244)ـ از اينجا آيات جهاد شروع مى شود, نخست مى فرمايد: ((در راه خدا پيكار كنيد, و بدانيد خداوند شنوا و داناست )) سخنان شما را مى شنود و ازانگيزه هاى درونى شما و نياتتان در امر جهاد آگاه است (وقاتلوا فى سبيل اللّه واعلموا ان اللّه سميع عليم ).
آيه 245ـ شان نزول : چنين نقل شده كه روزى پيامبراكرم (ص ) فرمود: هركس صدقه اى بدهد دو برابر آن در بهشت خواهد داشت , ابوالدحداح انصارى عرض كرد اى رسول خدا من دو باغ دارم اگر يكى از آنها را به عنوان صدقه بدهم دوبرابر آن در بهشت خواهم داشت , فرمود: آرى ! سپس او باغى را كـه بـهـتـر بود به عنوان صدقه به پيامبر(ص ) داد, آيه نازل شد, و صدقه او را دو هزار هزار برابر براى او كرد و اين است معنى ((اضعافا كثيرة )).
تفسير: در اين آيه مى فرمايد: ((كيست كه به خدا وام نيكويى دهد (و ازاموالى كه او بخشيده است در طـريـق جهاد و در طريق حمايت مستمندان , انفاق كند) تا خداوند آن را براى او, چندين برابر كند)) (من ذالذى يقرض اللّه قرضا حسنافيضاعفه له اضعافا كثيرة ).
بنابراين وام دادن به خداوند به معنى انفاقهايى است كه در راه جهاد مى شود.
و در پـايان آيه مى فرمايد: ((خداوند (روزى بندگان را) محدود و گسترده مى كند و همه شما به سوى او باز مى گرديد)) (واللّه يقبض ويبصط واليه ترجعون ).
اشـاره به اين كه تصور نكنيد انفاق و بخشش , اموال شما را كم مى كند زيراگسترش و محدوديت روزى شما به دست خداست .