بازگشت

((آية الكرسي )) يكي ا ز مهمترين آيات قرآن


در اهميت و فضيلت اين آيه همين بس كه از پيامبرگرامى اسلام (ص ) نقل شده است كه از ابى بن كـعـب سـؤال كـرد و فـرمود: كدام آيه برترين آيه كتاب اللّه است ؟عرض كرد: اللّه لا اله الا هوالحى الـقيوم , پيامبر(ص ) دست بر سينه او زد و فرمود:دانش بر تو گوارا باد, سوگند به كسى كه جان مـحـمد(ص ) در دست اوست اين آيه داراى دو زبان و دو لب است كه در پايه عرش الهى تسبيح و تقديس خدا مى گويند.
در حديث ديگرى از امام باقر(ع ) آمده است : ((هر كس آية الكرسى را يكباربخواند, خداوند هزار امر نـاخـوشـايـنـد از امـور نـاخوشايند دنيا, و هزار امر ناخوشاينداز آخرت را از او برطرف مى كند كه آسانترين ناخوشايند دنيا, فقر, و آسانترين ناخوشايند آخرت , عذاب قبر است )).
تفسير: ابتدا از ذات اقدس الهى و مساله توحيد و اسماحسنى و صفات اوشروع مى كند مى فرمايد: ((خداوند هيچ معبودى جز او نيست )) (اللّه لا اله الا هو).
((اللّه )) نـام مـخـصوص خداوند و به معنى ذاتى است كه جامع همه صفات كمال و جلال و جمال است .
سپس مى افزايد: ((خداوندى كه زنده و قائم به ذات خويش است وموجودات ديگر عالم , قائم به او هستند)) (الحى القيوم ).
بـديهى است كه حيات در خداوند حيات حقيقى است چرا كه حياتش عين ذات و مجموعه علم و قدرت اوست نه همچون موجودات زنده در عالم خلقت كه حيات آنها عارضى است لذا پس از مدتى مى ميرند!.
امـا در خداوند چنين نيست چنانكه در آيه 58 سوره فرقان مى خوانيم : ((توكل بر ذات زنده اى كن كه هرگز نمى ميرد)).
سپس در ادامه آيه مى افزايد: ((هيچ گاه خواب سبك و سنگين او را فرانمى گيرد)) و لحظه اى از تدبير جهان غافل نمى شود (لا تاخذه سنة ولا نوم ).
((سنة )) خوابى است كه به چشم عارض مى شود, اما وقتى عميقتر شد و به قلب عارض شد ((نوم )) گـفته مى شود اين جمله اشاره به اين حقيقت است كه فيض و لطف تدبير خداوند دائمى است , و لحظه اى قطع نمى گردد.
سـپـس بـه مالكيت مطلقه خداوند اشاره كرده مى فرمايد: ((براى اوست آنچه در آسمانها و زمين است )) (له ما فى السموات وما فى الا رض ).
و اين پنجمين وصف از اوصاف الهى است كه در اين آيه آمده , زيرا قبل از آن اشاره به توحيد و حى و قيوم بودن , و عدم غلبه خواب بر ذات پاك او شده است .
نـاگفته پيداست توجه به اين صفت كه همه چيز مال خداست اثرتربيتى مهمى در انسانها دارد زيرا هـنـگـامـى كـه بـدانـنـد آنـچـه دارنـد از خـودشـان نـيـسـت وچـنـد روزى بـه عـنـوان ـگاـن عـاريـت يـاامانت به دست آنهاسپرده شده اين عقيده بطور مسلم انسان رااز تجاوزبه حقوق ديگران و استثمار و استعمار و احتكار و حرص و بخل و طمع باز مى دارد.
در شـشـمين توصيف مى فرمايد: ((كيست كه در نزد او جز به فرمانش شفاعت كند)) (من ذاالذى يشفع عنده الا باذنه ).
در واقع با يك استفهام انكارى مى گويد هيچ كس بدون فرمان خدا نمى توانددر پيشگاه او شفاعت كند.
در باره ((شفاعت )) در ذيل آيه 48 سوره بقره بحث كرديم .
در هفتمين توصيف مى فرمايد: ((آنچه را پيش روى آنها (بندگان ) و پشت سرآنهاست مى داند و از گذشته و آينده آنان آگاه است )) (يعلم ما بين ايديهم وما خلفهم ).
و بـه اين ترتيب پهنه زمان و مكان , همه در پيشگاه علم او روشن است پس هركار ـحتى شفاعت ـ بايد به اذن او باشد.
در هـشـتـمين توصيف , مى فرمايد: ((آنها جز به مقدارى كه او بخواهد احاطه به علم او ندارند)) و تـنـها بخش كوچكى از علوم را كه مصلحت دانسته در اختيارديگران گذارده است (ولا يحيطون بشى من علمه الا بماشا).
و به اين ترتيب علم و دانش محدود ديگران , پرتوى از علم بى پايان اوست .
از جمله فوق دو نكته ديگر نيز استفاده مى شود: نخست اين كه هيچ كس ازخود علمى ندارد و تمام علوم و دانشهاى بشرى از ناحيه خداست .
ديـگـر ايـن كـه خـداونـد مـمـكن است بعضى از علوم پنهان و اسرار غيب را دراختيار كسانى كه مى خواهد قرار دهد.
در نـهـمين و دهمين توصيف مى فرمايد: ((كرسى (حكومت ) او آسمانها وزمين را دربر گرفته و حفظ و نگاهدارى آسمان و زمين براى او گران نيست )) (وسـع كرسيه السموات والا رض ولا يؤده حفظهما).
به اين ترتيب حكومت و قدرت پروردگار همه آسمانها و زمين را فراگرفته وكرسى علم و دانش او به همه اين عوالم احاطه دارد و چيزى از قلمرو حكومت ونفوذ علم او بيرون نيست .
حـتـى از پـاره اى از روايـات استفاده مى شود كه كرسى به مراتب از آسمانها وزمين وسيعتر است چـنـانـكـه از امـام صادق (ع ) نقل شده كه فرمود: ((آسمانها و زمين دربرابر كرسى همچون حلقه انـگـشـتـرى است در وسط يك بيابان و كرسى در برابرعرش همچون حلقه اى است در وسط يك بيابان )) البته هنوز علم و دانش بشرنتوانسته است از اين معنى پرده بر دارد.
و در يـازدهـمـين و دوازدهمين , توصيف مى گويد: ((و اوست بلندمقام وباعظمت )) (وهو العلى العظيم ).
و خداوندى كه عظيم و بزرگ است و بى نهايت هيچ كارى براى او مشكل نيست و هيچ گاه از اداره و تدبير جهان هستى خسته و ناتوان و غافل و بى خبرنمى گردد و علم او به همه چيز احاطه دارد.
قابل توجه اين كه آية الكرسى برخلاف آنچه مشهور و معروف است همين يك آيه بيشتر نيست .
آيـه 256ـ شـان نزول : مردى از اهل مدينه به نام ((ابوحصين )) دو پسر داشت برخى از بازرگانانى كه به مدينه كالا وارد مى كردند هنگام برخورد با اين دو پسر آنان را به عقيده و آيين مسيح دعوت كردند, آنها هم سخت تحت تاثير قرار گرفتند.
((ابـوحصين )) از اين جريان سخت ناراحت شد و به پيامبر(ص ) اطلاع داد و ازحضرت خواست كه آنـان را بـه مـذهـب خـود بـرگـردانـد و سـؤال كرد آيا مى تواند آنان رابا اجبار به مذهب خويش بـازگرداند؟ آيه نازل شد و اين حقيقت را بيان داشت كه :((در گرايش به مذهب اجبار و اكراهى نيست )).
تـفسير: آية الكرسى در واقع مجموعه اى از توحيد و صفات جمال و جلال خدا بود كه اساس دين را تـشـكيل مى دهد, و چون در تمام مراحل با دليل عقل قابل استدلال است و نيازى به اجبار و اكراه نـيـست دراين آيه مى فرمايد: ((در قبول دين هيچ اكراهى نيست (زيرا) راه درست از بيراهه آشكار شده است )) (لا اكراه فى الدين قد تبين الرشد من الغى ).
ايـن آيـه پـاسـخ دنـدانـشكنى است به آنها كه تصور مى كننداسلام دربعضى ازمواردجنبه تحميلى و اجبارى داشته و با زور و شمشير و قدرت نظامى پيش رفته است .
سـپـس به عنوان يك نتيجه گيرى از جمله گذشته مى افزايد: ((پس كسى كه به طاغوت (بت و شيطان و انسانهاى طغيانگر) كافر شود و به خدا ايمان آورد, به دستگيره محكمى دست زده است كه گسستن براى آن وجود ندارد (فمن يكفربالطاغوت ويؤمن باللّه فقداستمسك بالعروة الوثقى لا نفصام لها).
و در پايان مى فرمايد: ((خداوند شنوا و داناست )) (واللّه سميع عليم ). اشاره به اين كه مساله كفر و ايمان چيزى نيست كه با تظاهر انجام گيرد, زيراخداوند سخنان همه را اعم از آنچه آشكارا مى گويند يا در جلسات خصوصى ونهانى , همه را مى شنود.
(آيـه 257)ـ بـا اشـاره اى كـه در مـساله ايمان و كفر در آيه قبل آمده بود در اينجاوضع مؤمنان و كافران را از نظر راهنما و رهبر مشخص مى كند, مى فرمايد: ((خداوندولى و سرپرست كسانى است كه ايمان آورده اند)) (اللّه ولى الذين آمنوا).
و در پـرتـو ايـن ولايـت و رهـبـرى ((آنها را از ظلمتها به سوى نور خارج مى سازد))(يخرجهم من الظلمات الى النور).
سـپـس مـى افـزايـد: ((امـا كـسانى كه كافر شدند, اوليا آنها طاغوت (بت و شيطان و افراد جبار و منحرف ) هستند كه آنها را از نور به سوى ظلمتها بيرون مى برند))(والذين كفروا اولياهم الطاغوت يخرجونهم من النور الى الظلمات ).
بـه هـمـين دليل آنها اهل آتشند و براى هميشه در آن خواهند بود)) (اولئك اصحاب النارهم فيها خالدون ).
(آيه 258)