بازگشت

روح دين همان تسليم در برابر حق است


بعد از بيان يگانگى معبود به يگانگى دين پرداخته مى فرمايد: ((دين در نزدخدا, اسلام است )) (ان الدين عنداللّه الا سلام ).
يـعـنى آيين حقيقى در پيشگاه خدا همان تسليم در برابر فرمان اوست , و درواقع روح دين در هر عصر و زمان چيزى جز تسليم در برابر حق نبوده و نخواهدبود.
سـپـس به بيان سرچشمه اختلافهاى مذهبى كه على رغم وحدت حقيقى دين الهى به وجود آمده مى پردازد و مى فرمايد: ((آنها كه كتاب آسمانى به آنها داده شده بود در آن اختلاف نكردند مگر بعد از آن كه آگاهى و علم به سراغشان آمد و اين اختلاف به خاطر ظلم و ستم در ميان آنها بود)) (وما اختلف الذين اوتوا الكتاب الا من بعد ما جاهم العلم بغيا بينهم ).
بـنـابـرايـن ظهور اختلاف اولا بعد از علم و آگاهى بود و ثانيا انگيزه اى جزطغيان و ظلم و حسد نداشت .
مثلا پيامبراسلام (ص ) علاوه بر معجزات آشكار, از جمله قرآن مجيد و دلايل روشنى كه در متن اين آيـيـن آمـده , اوصـاف و مـشخصاتش در كتب آسمانى پيشين كه بخشهايى از آن در دست يهود و نـصـارى وجـود داشـت بـيـان شـده بود و به همين دليل دانشمندان آنها قبل از ظهور او بشارت ظـهورش را با شوق و تاكيد فراوان مى دادند,اما همين كه مبعوث شد چون منافع خود را در خطر مـى ديـدنـد از روى طـغـيـان و ظـلم و حسد همه را ناديده گرفتند به همين دليل در پايان آيه سرنوشت آنها و امثال آنهارا بيان كرده مى گويد: ((هر كس به آيات خدا كفر ورزد (خدا حساب او را مى رسدزيرا) خداوند حسابش سريع است )) (ومن يكفر بيات اللّه فان اللّه سريع الحساب ).
آرى ! كـسـانى كه آيات الهى را بازيچه هوسهاى خود قرار دهند, نتيجه كارخود را در دنيا و آخرت مى بينند.
(آيـه 20)ـ بـه دنـبال بيان سرچشمه اختلافات دينى به گوشه اى از اين اختلاف كه همان بحث و جـدال يـهود و نصارى , با پيامبر اسلام (ص ) بود در اين آيه اشاره مى كند مى فرمايد: ((اگر با تو, به گـفـتـگـو و سـتـيـز بـرخيزند (با آنها) مجادله نكن وبگو: من و پيروانم در برابر خداوند, تسليم شده ايم )) (فان حاجوك فقل اسلمت وجهى للّه ومن اتبعن ).
خـداوند در اين آيه به پيامبرش دستور مى دهد كه از بحث و مجادله با آنهادورى كن و به جاى آن بـراى راهـنمايى و قطع مخاصمه ((بگو: به آنها كه اهل كتاب هستند (يهود و نصارى ) و همچنين درس نـخـوانـده ها (مشركان ) آيا شما هم (همچون من كه تسليم فرمان حقم ) تسليم شده ايد))؟ (وقل للذين اوتوا الكتاب والا ميين اسلمتم ).
((اگـر براستى تسليم شوند هدايت يافته اند, و اگر روى گردان شوند و سرپيچى كنند بر تو ابلاغ (رسـالـت ) اسـت )) و تـو مـسؤول اعمال آنها نيستى (فان اسلموا فقداهتدوا وان تولوا فانما عليك البلاغ ).
بديهى است منظور تسليم زبانى و ادعايى نيست , بلكه منظور تسليم حقيقى و عملى در برابر حق است .
و در پايان آيه مى فرمايد: ((خداوند به اعمال و افكار بندگان خود بيناست ))(واللّه بصير بالعباد).
از ايـن آيـه بـه خوبى روشن مى شود كه روش پيامبر(ص ) هرگز تحميل فكر وعقيده نبوده است بـلـكـه كـوشـش و مجاهدت داشته كه حقايق بر مردم روشن شود وسپس آنان را به حال خود وا مى گذاشته كه خودشان تصميم لازم را در پيروى از حق بگيرند.
(آيـه 21)ـ در تـعـقـيـب آيـه قـبـل كه بطور ضمنى نشان مى داد يهود و نصارى ومشركانى كه با پـيـامـبـراسـلام (ص ) بـه گفتگو و ستيز برخاسته بودند تسليم حق نبودنددر اين آيه به بعضى از نـشانه هاى اين مساله اشاره مى كند مى فرمايد: ((كسانى كه به آيات خدا كافر مى شوند, و پيامبران را بـه نـاحـق مـى كـشـنـد و (هـمچنين ) كسانى را ازمردم كه امر به عدل و داد مى كنند به قتل مـى رسـانند, آنها را به مجازات دردناك (الهى ) بشارت بده )) (ان الذين يكفرون بيات اللّه ويقتلون النبيين بغير حق ويقتلون الذين يامرون بالقسط من الناس فبشرهم بعذاب اليم ).
در ايـن آيه به سه گناه بزرگ آنها اشاره شده كه ثابت مى كند آنها تسليم فرمان حق نيستند, بلكه صداى حق گويان را در گلو خفه مى كنند.
(آيـه 22)ـ در آيـه قـبل به يك كيفر آنها (عذاب اليم ) اشاره شد, و در اين آيه به دو كيفر ديگر آنها اشـاره مـى فـرمايد: ((آنها كسانى هستند كه اعمال نيكشان در دنيا وآخرت نابود گشته )) و اگر اعـمـال نـيـكى انجام داده اند تحت تاثير گناهان بزرگ آنان اثرخود را از دست داده است (اولئك الذين حبطت اعمالهم فى الدنيا والا خرة ).
ديـگـر ايـن كه ((آنها در برابر مجازاتهاى سخت الهى هيچ يار و ياور (وشفاعت كننده اى ) ندارند)) (وما لهم من ناصرين ).
آيه 23ـ شان نزول : از ابن عباس نقل شده كه : در عصر پيامبر(ص ) زن ومردى از يهود مرتكب زناى مـحصنه شدند با اين كه در تورات دستور مجازات سنگباران در باره اين چنين اشخاص داده شده بود, چون آنها از طبقه اشراف بودندبزرگان يهود از اجراى اين دستور در مورد آنها سر باز زدند و پيشنهاد شد كه به پيامبراسلام (ص ) مراجعه كرده داورى طلبند.
پـيـغمبر(ص ) فرمود: همين تورات فعلى ميان من و شما داورى مى كند آنهاپذيرفتند پيامبر(ص ) دسـتـور داد قسمتى از تورات را كه آيه ((رجم )) (سنگباران ) در آن بود پيش روى دانشمند يهود ((ابـن صوريا)) بگذارند او كه قبلا از جريان آگاه شده بودهنگامى كه به اين آيه رسيد دست روى آن گـذاشـت و جـمله هاى بعد را خواند((عبداللّه بن سلام )) كه نخست از دانشمندان يهود بود و سـپـس اسلام اختيار كرده بودفورا متوجه پرده پوشى ((ابن صوريا)) شد و برخاست و دست او را از روى ايـن جـمـلـه بـرداشـت و آن را از مـتـن تـورات قـرائت كرد, سپس پيامبر(ص ) دستور داد مجازات مزبور طبق آيين آنها در مورد اين دو مجرم اجرا شود جمعى از يهود خشمناك شدند و اين آيه در باره وضع آنها نازل گرديد.
تـفسير: به دنبال آيات گذشته كه سخن از محاجه و بحث و گفتگوهاى لجوجانه گروهى از اهل كـتـاب بـه مـيـان آورد, در ايـنـجـا روشن مى سازد كه آنها تسليم پيشنهادهاى منطقى نبودند و انگيزه هاى اين عمل و نتايج آن را نيز بازگو مى كند.
آيه نخست مى فرمايد: ((آيا مشاهده نكردى كسانى را كه بهره اى از كتاب آسمانى داشتند و دعوت بـه سوى كتاب الهى شدند تا در ميان آنها داورى كند ولى عده اى از آنها روى گرداندند و از قبول حق اعراض نمودند)) اين در حالى بود كه كتاب آسمانى آنها حكم الهى را بازگو كرده بود و آنها از آن آگـاهى داشتند (الم ترالى الذين اوتوا نصيبا من الكتاب يدعون الى كتاب اللّه ليحكم بينهم ثم يتولى فريق منهم وهم معرضون ).
از جمله ((اوتوا نصيبا من الكتاب )) بر مى آيد كه تورات و انجيلى كه در دست يهود و نصارى در آن عـصـر بود, تنها قسمتى از آن بود و احتمالا قسمت بيشتر از اين دو كتاب آسمانى , از ميان رفته يا تحريف شده بود.
آرى ! آنـهـا بـه هـمـان حكم موجود در كتاب مذهبى خويش نيز گردن ننهادند وبا بهانه جويى و مطالب بى اساس از اجراى حدود الهى سرپيچى كردند.
(آيـه 24)ـ در اين آيه دليل مخالفت و سرپيچى آنها را شرح مى دهد كه آنها براساس يك فكر باطل معتقد بودند از نژاد ممتازى هستند (همان گونه كه امروز نيزچنين فكر مى كنند) به همين دليل بـراى خـود مـصـونـيتى در مقابل مجازات الهى قائل بودند لذا قرآن مى گويد: اين اعمال و رفتار بـه خاطر آن است كه ((گفتند: جز چندروزى آتش دوزخ به ما نمى رسد)) و اگر مجازاتى داشته باشيم بسيار محدود است (ذلك بانهم قالوا لن تمسنا النار الا اياما معدودات ).
سـپس مى افزايد: آنها اين امتيازات دروغين را به خدا نسبت مى دادند ((و اين افترا و دروغى را كه به خدا بسته بودند آنها را در دينشان مغرور ساخته بود))(وغرهم فى دينهم ما كانوا يفترون ).
(آيـه 25)ـ در اين آيه , خط بطلان بر تمام اين ادعاهاى واهى و خيالات باطل مى كشد و مى گويد: ((پـس چـگـونه خواهد بود هنگامى كه آنها را در روزى كه درآن شكى نيست جمع كنيم , و به هر كس آنچه را به دست آورده , داده شود و به آنهاستم نخواهد شد)) (فكيف اذا جمعناهم ليوم لا ريب فيه و وفيت كل نفس ما كسبت وهم لا يظلمون ).
آرى ! در آن روز هـمـه در دادگـاه عدل الهى حاضر خواهند شد, وهركس نتيجه كشته خود را درو مى كند, وآن روز است كه مى فهمند هيچ امتيازى بر ديگران ندارند.
آيـه 26ـ شـان نـزول : هـنگامى كه پيغمبراكرم (ص ) مكه را فتح نمود, به مسلمانان نويد داد كه به زودى كشور ايران و روم نيز زير پرچم اسلام قرار خواهدگرفت , منافقان كه دلهايشان به نور ايمان روشـن نـشده بود وروح اسلام را درك نكرده بودند, اين مطلب را اغراق آميز تلقى كرده و با تعجب گفتند: محمد(ص ) به مدينه ومكه قانع نيست و طمع در فتح ايران و روم دارد, در اين هنگام آيه نازل شد.