بازگشت

((حواريون ))


نـام بـرده اسـت ((حـواريون (شاگردان ويژه مسيح ) گفتند: ما ياوران (آيين ) خداهستيم , به او ايـمان آورديم و تو گواه باش كه ما اسلام آورده و تسليم آيين حق شده ايم )) (قال الحواريون نحن انصار اللّه آمنا باللّه واشهد بانا مسلمون ).
حـواريون براى اثبات اخلاص خود در پاسخ گفتند: ما ياوران خداييم و آيين او را يارى مى كنيم و نگفتند ما ياور توايم !.
(آيه 53)ـ در اين آيه جمله هايى نقل شده كه بيانگر نهايت توحيد واخلاص حواريون است آنها ايمان خويش را به پيشگاه خداوند چنين عرضه داشتند و گفتند: ((پروردگارا ! ما به آنچه نازل كرده اى ايمان آورديم و از فرستاده (توحضرت مسيح ) پيروى نموديم , پس ما را در زمره گواهان بنويس )) (ربنا آمنا بماانزلت واتبعنا الرسول فاكتبنا مع الشاهدين ).
(آيه 54)ـ پس از شرح ايمان حواريون , در اين آيه اشاره به نقشه هاى شيطانى يهودكرده مى گويد: ((آنـها (يهود و ساير دشمنان مسيح براى نابودى او و آئينش ) نقشه كشيدند و خداوند (براى حفظ او و آئيـنـش ) چـاره جـويـى كـرد, و خـداونـد بـهترين چاره جويان است )) (ومكروا ومكراللّه واللّه خيرالماكرين ).
بديهى است نقشه هاى خدا بر نقشه هاى همه پيشى مى گيرد, چرا كه آنهامعلوماتى اندك و قدرتى محدود دارند و علم و قدرت خداوند بى پايان است .
(آيـه 55)ـ اين آيه همچنان ادامه آيات مربوط به زندگى حضرت مسيح (ع )است معروف در ميان مفسران اسلام , به استناد آيه 157 سوره نسا, اين است كه مسيح (ع ) هرگز كشته نشد و خداوند او را به آسمان بردS( آيه مورد بحث ناظر به همين معنى است , مى فرمايد: به ياد آوريد! ((هنگامى را كه خـدا بـه عـيسى گفت من تو را بر مى گيرم و به سوى خود بالا مى برم )) (اذ قال اللّه يا عيسى انى مـتـوفـيـك ورافـعـك الـى ) سـپـس مـى افـزايـد: ((و تـو را از كـسـانـى كـه كـافـر شـدند پاك مى سازم ))(ومطهرك من الذين كفروا).
مـنـظـور از ايـن پاكيزگى , يا نجات او از چنگال افراد پليد و بى ايمان است و يا ازتهمتهاى ناروا و توطئه هاى ناجوانمردانه , كه در سايه پيروزى آيين او حاصل شد.
سـپـس مـى افـزايـد: ((ما پيروان تو را تا روز رستاخيز بر كافران برترى مى دهيم ))(وجاعل الذين اتبعوك فوق الذين كفروا الى يوم القيمة ).
ايـن آيه يكى از آيات اعجازآميز و از پيشگوييها و اخبار غيبى قرآن است كه مى گويد پيروان مسيح همواره بر يهود كه مخالف مسيح بودند برترى خواهندداشت .
و در پايان آيه مى فرمايد: ((سپس بازگشت همه شما به سوى من است , و من در ميان شما در آنچه اختلاف داشتيد داورى مى كنم )) (ثم الى مرجعكم فاحكم بينكم فيـما كنتم فيه تختلفون ).
يعنى آنچه از پيروزيها گفته شد مربوط به اين جهان است محاكمه نهايى وگرفتن نتيجه اعمال چيزى است كه در آخرت خواهد آمد.
(آيه 56)ـ اين آيه و آيه بعد خطاب به حضرت مسيح (ع ) است مى فرمايد:بعد از آن كه مردم به سوى خـدا بـازگـشـتند و او در ميان آنان داورى كرد, صفوف از هم جدا مى شود ((اما كسانى كه كافر شـدنـد (و حـق را شـناختند و انكار كردند) آنها رامجازات شديدى در دنيا و آخرت خواهم كرد و ياورانى ندارند)) (فاما الذين كفروافاعذبهم عذابا شديدا فى الدنيا والا خرة وما لهم من ناصرين ).
(آيه 57)ـ سپس به گروه دوم اشاره كرده مى فرمايد: ((اما كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صالح انـجـام دادنـد, خـداونـد پاداش آنها را بطوركامل خواهد داد))(واما الذين آمنوا وعملوا الصالحات فـيـوفيهم اجورهم ) و باز تاكيد مى كند((خداوند هرگز ستمگران را دوست ندارد)) (واللّه لايحب الظالمين ).
بنابراين , خدايى كه ظالمان را دوست ندارد هرگز در حق بندگان ستم نخواهد كرد و اجر آنها را بطوركامل خواهد داد.
(آيـه 58)ـ پـس از شـرح داسـتـان مـسيح (ع ), در اين آيه روى سخن را به پيامبراسلام (ص ) كرده مـى گـويـد: ((ايـنها را كه بر تو مى خوانيم از نشانه هاى حقانيت تو و يادآورى حكيمانه است )) كه به صورت آيات قرآن بر تو نازل گرديده و خالى ازهرگونه باطل و خرافه است (ذلك نتلوه عليك من الا يات والذكر الحكيم ).
ايـن در حـالـى اسـت كـه ديگران سرگذشت اين پيامبر بزرگ را به هزار گونه افسانه دروغين و خرافات و بدعتها آلوده اند.
آيـه 59ـ شـان نـزول : قبلا گفتيم مقدار زيادى از آيات اين سوره در پاسخ ‌گفتگوهاى مسيحيان نـجـران نـازل شده است , آنها در يك هيات شصت نفرى براى گفتگو با پيامبر(ص ) به مدينه وارد شـده بـودنـد از جـمـله مسائلى كه در اين گفتگومطرح شد اين بود كه آنها از پيامبراسلام (ص ) پرسيدند ما را به چه چيز دعوت مى كنى , پيامبر(ص ) فرمود: به سوى خداوند يگانه و اين كه مسيح بـنـده اى از بـنـدگـان اوسـت و حـالات بـشـرى داشت , آنها اين سخن را نپذيرفتند و به ولادت عيسى (ع )بدون پدر اشاره كرده و آن را دليل بر الوهيت او خواندند آيه نازل شد و به آنها پاسخ ‌داد و چون حاضر به قبول پاسخ نشدند آنها را دعوت به مباهله كرد.
تـفـسـيـر: آيه ناظر به كسانى است كه ولادت حضرت مسيح (ع ) را بدون پدر,دليل بر فرزندى او نـسـبت به خدا, و يا الوهيتش مى گرفتند, آيه مى گويد: ((مثل عيسى نزد خدا همچون مثل آدم است كه او را از خاك آفريد, سپس به او فرمود:موجود باش , او نيز بلافاصله موجود شد)) (ان مثل عيسى عنداللّه كمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له كن فيكون ).
بـنـابـرايـن , اگـر مسيح بدون پدر به دنيا آمد, جاى تعجب نيست , زيرا موضوع آدم (ع ) از اين هم شگفت انگيزتر بود, او بدون پدر و مادر به دنيا آمد, سپس به غافلان مى فهماند كه هر كارى در برابر اراده حق , سهل و آسان است تنها كافى است بفرمايد: موجود باش آن هم موجود مى شود!.
(آيـه 60)ـ در ايـن آيه براى تاكيد آنچه در آيات قبل آمد, مى فرمايد: ((اينها را(كه در باره حضرت مـسـيـح (ع ) و چگونگى ولادت او و مقاماتش ) بر تو مى خوانيم حقى است از سوى پروردگارت , و چون حق است , هرگز از ترديدكنندگان در آن مباش )) (الحق من ربك فلاتكن من الممترين ).
آيـه 61ـ شـان نـزول : ايـن آيه و دو آيه قبل از آن در باره هيات نجرانى نازل شده است آنها خدمت پيامبر(ص ) رسيدند و عرض كرند: آيا هرگز ديده اى فرزندى بدون پدر متولد شود؟ در اين هنگام آيـه ان مـثل عيسى عنداللّه نازل شد و هنگامى كه پيامبر(ص ) آنها را به مباهله ((25)) دعوت كرد آنـهـا تـا فرداى آن روز از حضرتش مهلت خواستند فردا كه شد پيامبر(ص ) آمد در حالى كه دست على بن ابيطالب (ع )را گرفته بود و حسن و حسين (ع ) در پيش روى او راه مى رفتند و فاطمه (ع ) پشت سرش بود.
در روايتى آمده است اسقف مسيحيان به آنها گفت : ((من صورتهايى رامى بينم كه اگر از خداوند تـقـاضا كنند كوهها را از جا بر كند چنين خواهد كردS( هرگز باآنها مباهله نكنيد كه هلاك خواهيد شد, و يك نصرانى تا روز قيامت بر صفحه زمين نخواهد ماند.
تـفـسير: اين آيه به دنبال آيات قبل و استدلالى كه در آنها بر نفى خدا بودن مسيح (ع ) شده بود, به پـيامبر(ص ) دستور مى دهد: ((هرگاه بعد از علم و دانشى كه (در باره مسيح ) براى تو آمده (باز) كـسـانـى بـا تـو در آن بـه مـحاجه و ستيز برخاستند, به آنها بگو: بياييد ما فرزندان خود را دعوت مى كنيم و شما هم فرزندان خود را, مازنان خويش را دعوت مى نماييم , شما هم زنان خود را, ما از نـفـوس خـود (كسانى كه به منزله جان ما هستند) دعوت مى كنيم , شما هم از نفوس خود دعوت كـنـيد, سپس مباهله مى كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار مى دهيم )) ((26)) (فمن حاجك فيه من بعد ما جاك من العلم فقل تعالوا ندع ابنانا وابناكم ونسانا ونساكم وانفسنا وانفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنت اللّه على الكاذبين ).
(آيـه 62)ـ پـس از شـرح زندگى مسيح در اين آيه به عنوان تاكيد هرچه بيشترمى فرمايد: ((اينها سـرگـذشت واقعى (مسيح ) است )) نه ادعاهايى همچون الوهيت مسيح يا فرزند خدا بودنش (ان هذا لهو القصص الحق ).
نه مدعيان خدايى او سخن حقى مى گفتند و نه آنهايى كه العياذباللّه فرزندنامشروعش مى خوانند حـق آن اسـت كـه تـو آوردى و تو گفتى او بنده خدا و پيامبربود كه با يك معجزه الهى از مادرى پاك , بدون پدر تولد يافت .
باز براى تاكيد بيشتر مى افزايد: ((و هيچ معبودى جز خداوند يگانه نيست ))(وما من اله الا اللّه ).
((و خـداوند يگانه قدرتمند و توانا و حكيم است )) و تولد فرزندى بدون پدر دربرابر قدرتش مساله مهمى نيست (وان اللّه لهو العزيز الحكيم ).
آرى ! چنين كسى سزاوار پرستش است نه غير او.
(آيـه 63)ـ در ايـن آيـه كـسـانـى را كه از پذيرش اين حقايق سر باز مى زنند موردتهديد قرار داده مى فرمايد: ((اگر (با اين همه دلايل و شواهد روشن باز هم ) روى بگردانند (بدان كه در جستجوى حـق نـيـسـتـند و فاسد و مفسدند) زيرا خداوند ازمفسدان آگاه است )) (فان تولوا فان اللّه عليم بالمفسدين ).
(آيه 64)