بازگشت

نفاق افكنان ـ


در اين آيه نخست روى سخن را به اهل كتاب (يهود) نموده و خداوند به پيغمبرش فرمان مى دهد كـه بـا زبـان مـلامت و سرزنش از آنها بپرسد انگيزه آنها در كفرورزيدن به آيات خدا چيست ؟ در حـالـى كه مى دانند خداوند از اعمال آنان آگاه است مى فرمايد: ((بگو: اى اهل كتاب ! چرا به آيات خـدا كـفـر مى ورزيد با آن كه خدا گواه است بر اعمالى كه انجام مى دهيد)) (قل ي اهل الكتاب لم تكفرون بيات اللّه واللّه شهيد على ما تعملون ).
(آيـه 99)ـ در ايـن آيـه آنـها را ملامت مى كند و مى فرمايد: ((بگو: اى اهل كتاب ! چرا افرادى را كه ايـمـان آورده انـد از راه خـدا بـاز مـى داريد و مى خواهيد اين راه را كج سازيد در حالى كه شما (به درسـتى اين راه ) گواه هستيد)) (قل ي اهل الكتاب لم تصدون عن سبيل اللّه من آمن تبغونها عوجا وانتم شهدآ).
چـرا عـلاوه بـر انـحراف خود بار سنگينى مسؤوليت انحراف ديگران را نيز بردوش مى كشيد ؟ در حـالـى كه شما بايد نخستين دسته اى باشيد كه اين منادى الهى را((لبيك )) گوييد, زيرا بشارت ظهور اين پيامبر قبلا در كتب شما داده شده و شما گواه بر آنيد.
در پـايان آيه آنها را تهديد مى كند كه : ((خداوند هرگز از اعمال شما غافل نيست )) (وما اللّه بغافل عما تعملون ).
(آيه 100)ـ در اين آيه روى سخن را به مسلمانان اغفال شده كرده مى گويد:((اى كسانى كه ايمان آورده ايـد ! اگـر از جـمـعـى از اهل كتاب (كه كارشان نفاق افكنى وشعله ور ساختن آتش كينه و عداوت در ميان شماست ) اطاعت كنيد شما را پس ازايمان آوردن به كفر باز مى گردانند)) (ي ايها الذين آمنوا ان تطيعوا فريقا من الذين اوتوا الكتاب يردوكم بعد ايمانكم كافرين ).
بنابراين به وسوسه هاى آنها ترتيب اثر ندهيد و اجازه ندهيد در ميان شمانفوذ كنند.
(آيـه 101)ـ در ايـن آيه به صورت تعجب از مؤمنان سؤال مى كند: ((و چگونه ممكن است شما كافر شـويـد با اين كه (در دامان وحى قرار گرفته ايد) و آيات خدا برشما خوانده مى شود و پيامبر او در ميان شماست )) (وكيف تكفرون وانتم تتلى عليكم آيات اللّه وفيكم رسوله ).
بنابراين , اگر ديگران گمراه شوند زياد جاى تعجب نيست , تعجب در اين است افرادى كه پيامبر را در ميان خود مى بينند و دائما با عالم وحى در تماس هستند چگونه ممكن است گمراه گردند و مـسـلـمـا اگـر چـنـين اشخاصى گمراه شوندمقصر اصلى خود آنها هستند و مجازاتشان بسيار دردناك خواهد بود.
در پايان آيه به مسلمانان توصيه مى كند كه براى نجات خود از وسوسه هاى دشمنان , و براى هدايت يافتن به صراط مستقيم , دست به دامن لطف پروردگاربزنند, و به ذات پاك او و آيات قرآن مجيد مـتـمـسك شوند, مى فرمايد: ((و هر كس به خدا تمسك جويد به راه مستقيم هدايت شده است )) (ومن يعتصم باللّه فقد هدى الى صراط مستقيم ).
آيـه 102ـ شـان نـزول : در شـان نزول اين آيه و آيه بعد گفته اند: روزى دو نفر ازقبيله ((اوس )) و ((خـرزج )) بـه نـام ((ثعلبة بن غنم )) و ((اسعدبن زراره )) در برابر يكديگرقرار گرفتند, و هركدام افـتـخـاراتى را كه بعد از اسلام نصيب قبيله او شده بود برمى شمرد, ((ثعلبه )) گفت : خزيمة بن ثابت (ذوالشهادتين ) و حنظله (غسيل الملائكه ) كه هركدام از افتخارات مسلمانانند, از ما هستند, و همچنين عاصم بن ثابت , و سعدبن معاذ از ما مى باشند.
در برابر او ((اسعدبن زراره )) كه از طايفه خزرج بود گفت : چهار نفر از قبيله مادر راه نشر و تعليم قـرآن خـدمت بزرگى انجام دادند: ابى بن كعب , و معاذبن جبل , وزيدبن ثابت , و ابوزيد, به علاوه ((سعدبن عباده )) رئيس و خطيب مردم مدينه ازماست .
كـم كم كار به جاى باريك كشيد, و قبيله دو طرف از جريان آگاه شدند, ودست به اسلحه كرده , در بـرابـر يكديگر قرار گرفتند, بيم آن مى رفت كه بار ديگر آتش جنگ بين آنها شعله ور گردد و زمين از خون آنها رنگين شود!.
خـبـر بـه پـيـامبر رسيد, حضرت فورا به محل حادثه آمد, و با بيان و تدبيرخاص خود به آن وضع خطرناك پايان داد, و صلح و صفا را در ميان آنها برقرار نمودآيه نازل گرديد و به صورت يك حكم عمومى همه مسلمانان را با بيان مؤثر ومؤكدى دعوت به اتحاد نمود.