بازگشت

غزوه حمرا الا سد


گـفـتـيـم در پـايـان جـنگ احد, لشكر فاتح ابوسفيان , پس از پيروزى به سرعت راه مكه را پيش گـرفتند, هنگامى كه به سرزمين ((روحا)) رسيدند از كار خود سخت پشيمان شدند و تصميم به مراجعت به مدينه و نابود كردن باقيمانده مسلمانان گرفتند, اين خبر به پيامبر رسيد, فورا دستور داد لـشكر احد خود را براى شركت درجنگ ديگرى آماده كنند اين خبر به لشكر قريش رسيد و از اين مقاومت عجيب به وحشت افتادند!.
در ايـن مـوقـع جـريـان ديـگرى روحيه آنها را ضعيفتر ساخت , و آن اين كه يكى ازمشركان به نام ((مـعبدالخزاعى )) مشاهده وضع پيامبر و يارانش او را به سختى تكان داد و به پيامبر(ص ) گفت : مـشاهده وضع شما براى ما بسيار ناگوار است اين سخن را گفت و از آنجا گذشت و در سرزمين ((روحـا)) بـه لـشـكـر ابوسفيان رسيد, ابوسفيان از او در باره پيامبراسلام سؤال كرد, او در جواب گفت : محمد را ديدم با لشكرى انبوه در تعقيب شما هستند!.
ابـوسـفـيـان و ياران او تصميم به عقب نشينى گرفتند, و از جمعى از قبيله عبدالقيس كه از آنجا مـى گـذشـتند خواهش كردند كه به پيامبراسلام خبر برسانند كه ابوسفيان و بت پرستان قريش با لشكر انبوهى به سوى مدينه مى آيند تا بقيه ياران پيامبر را از پاى درآورند.
هنگامى كه اين خبر به پيامبر و مسلمانان رسيد, گفتند: حسبنا اللّه ونعم الوكيل ((خدا ما را كافى است و او بهترين مدافع ما است )).
امـا هـرچه انتظار كشيدند خبرى ازلشكر دشمن نشد, لذا پس از سه روزتوقف ,به مدينه بازگشتند ايـن آيه و دو آيه بعد, اشاره به اين ماجرا مى كند, و مى گويد: ((آنهاكه دعوت خدا و پيامبر(ص ) را اجـابت كردند و بعد از آن همه جراحاتى كه روز احدپيدا نمودند (آماده شركت در جنگ ديگرى با دشمن شدند) از ميان اين افراد براى آنها كه نيكى كردند و تقوا پيش گرفتند (يعنى با نيت پاك و اخـلاص كامل در ميدان شركت كردند) پاداش بزرگى خواهد بود)) (الذين استجابوا للّه والرسول من بعد مااصابهم القرح للذين احسنوا منهم واتقوا اجر عظيم ).
(آيه 173)ـ در اين آيه يكى از نشانه هاى زنده پايمردى و استقامت آنها را به اين صورت بيان مى كند ((ايـنـهـا همان كسانى بودند كه جمعى از مردم (اشاره به كاروان عبدالقيس وبه روايتى اشاره به نعيم بن مسعود است كه آورنده اين خبربودند) به آنها گفتند: لشكر دشمن اجتماع كرده و آماده حمله اند, از آنها بترسيد اماآنها نترسيدند, بلكه بعكس بر ايمان آنها افزوده شد و گفتند: خدا ما را كـافـى اسـت واو بـهـتـريـن حـامـى اسـت )) (الـذيـن قـال لـهم الناس ان الناس قد جمعوا لكم فاخشوهم فزادهم ايمانا وقالوا حسبنا اللّه ونعم الوكيل ).
(آيـه 174) ـ بـه دنـبال آن ايمان و پايمردى آشكار, قرآن در اين آيه نتيجه عمل آنها را بيان كرده , چـنين مى گويد: ((آنها از اين ميدان , با نعمت و فضل پروردگاربرگشتند)) (فانقلبوا بنعمة من اللّه وفضل ).
سپس به عنوان تاكيد مى فرمايد: ((آنها در اين جريان , كوچكترين ناراحتى نديدند)) (لم يمسسهم سـو) بـا ايـن كه ((خشنودى خدا را به دست آوردند و از فرمان اومتابعت كردند)) (واتبعوا رضوان اللّه ) ((و خداوند, فضل و انعام بزرگى دارد كه درانتظار مؤمنان واقعى و مجاهدان راستين است )) (واللّه ذو فضل عظيم ).
(آيـه 175)ـ ايـن آيـه دنـبـالـه آيـاتى است كه در باره غزوه ((حمرا الاسد)) نازل گرديد و در آن مى فرمايد: ((اين فقط شيطان است كه پيروان خود را (با سخنان وشايعات بى اساس ) مى ترساند از آنها نترسيد و تنها از من بترسيد اگر ايمان داريد))(انما ذلكم الشيطان يخوف اوليه فلا تخافوهم وخافون ان كنتم مؤمنين ).
تـعـبـيـر از نعيم بن مسعود و يا كاروان عبدالقيس به شيطان يا به خاطر اين است كه عمل آنها به راسـتى عمل شيطانى بود و يا منظور از شيطان , خود اين اشخاص مى باشند و اين از مواردى است كه شيطان بر مصداق انسانى آن گفته شده .
بنابراين معنى آيه چنين است : عمل نعيم بن مسعود و يا كاروان عبدالقيس فقط يك عمل شيطانى است كه براى ترساندن دوستان شيطان صورت گرفته .
(آيه 176)