بازگشت

آنها كه مرد سخنندـ


قـرآن در اينجا مى گويد: ((راستى شگفت انگيز است حال جمعيتى كه در يك موقعيت نامناسب با حـرارت و شور عجيبى تقاضا مى كردند كه به آنها اجازه جهادداده شود, و به آنها دستور داده شد كه فعلا خوددارى كنيد و به خودسازى و انجام نماز و تقويت نفرات خود و اداى زكات بپردازيد, اما هـنگامى كه زمينه از هر جهت آماده شد و دستور جهاد نازل گرديد, ترس و وحشت يكباره وجود آنـهـا را فـرا گرفت ,و زبان به اعتراض در برابر اين دستور گشودند)) (الم تر الى الذين قيل لهم كـفـواايـديـكـم واقيموا الصلوة وآتوا الزكوة فلما كتب عليهم القتال اذا فريق منهم يخشون الناس كخشية اللّه او اشد خشية ).
آنها در اعتراض خود صريحا ((مى گفتند: خدايا چرا به اين زودى دستورجهاد را نازل كردى ؟ چه خـوب بـود ايـن دسـتـور مدتى به تاخير مى افتاد!)) و يا اين كه اين رسالت به عهده نسلهاى آينده واگذار مى شد! (وقالوا ربنا لم كتبت علينـا القتال لولا اخرتن الى اجل قريب ).
قـرآن بـه اين گونه افراد دو جواب مى دهد: نخست جوابى است كه لابلاى عبارت : يخشون الناس كـخـشـيـة اللّه او اشـد خشية گذشت يعنى آنها به جاى اين كه از خداى قادر قاهر بترسند از بشر ضعيف و ناتوان وحشت دارند, بلكه وحشتشان از چنين بشرى بيش از خداست !.
ديـگر اين كه به چنين افراد بايد گفته شود به فرض اين كه با ترك جهاد چندروزى آرام زندگى كـنـيـد, بالاخره ((اين زندگى فانى و بى ارزش است , ولى جهان ابدى براى پرهيزكاران با ارزشتر اسـت , بـه خـصـوص ايـن كـه پـاداش خـود را بـطور كامل خواهند يافت و كمترين ستمى به آنها نمى شود)) (قل متاع الدنيا قليل والا خرة خيرلمن اتقى ولا تظلمون فتيلا ).
(آيه 78)ـ با توجه به آيات قبل و آيات بعد چنين استفاده مى شود كه اين آيه و آيه بعد نيز مربوط به جـمـعـيـتى از منافقان است كه در صفوف مسلمانان جاى گرفته بودند, آنها از شركت در ميدان جهاد وحشت داشتندو هنگامى كه دستور جهاد صادر گرديد ناراحت شدند, قرآن به آنها در برابر اين طرز تفكر دوپاسخ مى گويد: قل متاع الدنيا قليل والا خرة خير لمن اتقى .
پـاسخ دوم همان است كه در اين آيه مى خوانيم و آن اين كه فرار از مرگ چه سودى مى تواند براى شـمـا داشـته باشد! ((در حالى كه در هر كجا باشيد مرگ به دنبال شما مى شتابد و بالاخره روزى شـمـا را در كـام خـود فرو خواهد برد حتى اگر دربرجهاى محكم باشيد)) (اينما تكونوا يدرككم الموت ولو كنتم فى بروج مشيدة ).
درسـت اسـت كه قلعه هاى محكم گاهى جلو مرگهاى غيرطبيعى را مى گيرندولى بالاخره چه سود؟ مرگ را بطوركلى نمى توانند از بين ببرند, چند روز ديگر مرگ طبيعى به سراغ آدمى خواهد آمد پس چه بهتر كه اين مرگ حتمى و اجتناب ناپذيردر يك مسير سازنده و صحيح همچون جهاد صورت گيرد, نه بيهوده و بى اثر.
قـرآن در ذيـل هـمـين آيه به يكى ديگر از سخنان بى اساس و پندارهاى باطل منافقان اشاره كرده مـى گـويد: ((آنها هرگاه به پيروزى برسند و نيكيها و حسناتى به دست آورند مى گويند از طرف خـداسـت )) (وان تـصـبـهم حسنة يقولوا هذه من عنداللّه ) يعنى ما شايسته بوده ايم كه خدا چنين مواهبى را به ما داده !.
ولى هنگامى كه شكستى دامنگير آنها شود و يا در ميدان جنگ آسيبى ببينندمى گويند: ((اينها بر اثـر سـؤ تدبير پيامبر(ص ) و عدم كفايت نقشه هاى نظامى او بوده است )) (وان تصبهم سيئة يقولوا هذه من عندك ).
قرآن به آنها پاسخ مى گويد كه از نظر يك موحد و خداپرست تيزبين ((همه اين حوادث و پيروزيها و شـكـسـتها از ناحيه خداست )) كه بر طبق لياقتها و ارزشهاى وجودى مردم به آنها داده مى شود (قل كل من عنداللّه ).
و در پايان آيه به عنوان اعتراض به عدم تفكر و تعمق آنها در موضوعات مختلف زندگى مى گويد: ((پس چرا اينها حاضر نيستند حقايق را درك كنند)) (فمال هؤلا القوم لا يكادون يفقهون حديثا).
(آيـه 79)ـ سپس در اين آيه چنين مى فرمايد: ((تمام نيكيها و پيروزيها و حسناتى كه به تو مى رسد از نـاحيه خداست و آنچه از بديها و ناراحتيها و شكستها دامنگير تومى شود از ناحيه خود توست )) ! (م اصابك من حسنة فمن اللّه وما اصابك من سيئة فمن نفسك ).
و در پـايان آيه به آنها كه شكستها و ناكاميهاى خود را به پيامبر(ص ) نسبت مى دادند و به اصطلاح اثـر قـدم پـيـامبر(ص ) مى دانستند پاسخ مى گويد كه : ((ما تو رافرستاده خود به سوى مردم قرار داديـم (و خـداونـد گواه بر اين مطلب است ) و گواهى او كافى است )) (وارسلناك للناس رسولا وكفى باللّه شهيدا).
(آيه 80)