بازگشت

گوشه ديگري از خلافكاريهاي يهود


در ايـنـجا قرآن به قسمتهاى ديگرى از خلافكاريهاى بنى اسرائيل و كارشكنيها و دشمنيهاى آنها با پيامبران خدا اشاره كرده است .
نـخـسـت , بـه پـيـمـان شكنى و كفر جمعى از آنها و قتل پيامبران به دست آنان اشاره كرده چنين مـى فـرمايد: ((ما آنها را به خاطر پيمان شكنى )) از رحمت خود دورساختيم يا قسمتى از نعمتهاى پاكيزه را بر آنان تحريم نموديم (فبما نقضهم ميثاقهم ).
آنـهـا بـه دنـبال اين پيمان شكنى , ((آيات پروردگار را انكار كردند و راه مخالفت پيش گرفتند)) (وكفرهم بيات اللّه ).
و بـه ايـن نـيـز قناعت نكردند, ((بلكه دست به جنايت بزرگ ديگرى كه قتل وكشتن راهنمايان و هاديان راه حق يعنى پيامبران زدند و بدون هيچ مجوزى آنها را ازبين بردند)) (وقتلهم الا نبي بغير حق ).
آنها به قدرى در اعمال خلاف جسور و بى باك بودند كه گفتار پيامبران را به باداستهزا مى گرفتند و صـريـحـا بـه آنـهـا ((گـفـتند: بر دلهاى ما پرده افكنده شده كه مانع شنيدن و پذيرش دعوت شماست )) ! (وقولهم قلوبنا غلف ).
در ايـنجا قرآن اضافه مى كند: دلهاى آنها به كلى مهر شده و هيچ گونه حقى در آن نفوذ نمى كند ولـى عـامـل آن كـفـر و بـى ايمانى , خود آنها هستند و به همين دليل جزافراد كمى كه خود را از ايـن گونه لجاجتها بركنار داشته اند ايمان نمى آورند,مى فرمايد: ((آرى ! خداوند به علت كفرشان , بـر دلـهـاى آنها مهر زده , كه جز عده كمى (كه راه حق مى پويند و لجاج ندارند) ايمان مى آورند)) (بل طبع اللّه عليها بكفرهم فلايؤمنون الا قليلا ).
(آيه 156)ـ ((آنها در راه كفر آن چنان سريع تاختند كه به مريم پاكدامن , مادرپيامبر بزرگ خدا كه بـه فـرمـان الهى بدون همسر باردار شده بود تهمت بزرگى زدند))(وبكفرهم وقولهم على مريم بهتانا عظيما).
(آيـه 157)ـ حتى آنها به كشتن پيامبران افتخار مى كردند ((و مى گفتند مامسيح عيسى بن مريم رسـولـخـدا را كـشـته ايم )) (وقولهم انا قتلنا المسيح عيسى ابن مريـم رسول اللّه ) و شايد تعبير به رسول اللّه را در مورد مسيح از روى استهزا وسخريه مى گفتند.
در حـالـى كـه در ايـن ادعـاى خـود نـيـز كاذب بودند, ((آنها هرگز مسيح را نكشتندو نه به دار آويـختند, بلكه ديگرى را كه شباهت به او داشت اشتباها به دار زدند))(وما قتلوه وما صلبوه ولكن شبه لهم ).
سـپس قرآن مى گويد: ((آنها كه در باره مسيح اختلاف كردند, خودشان درشك بودند و هيچ يك به گفته خود ايمان نداشتند و تنها از تخمين و گمان پيروى مى كردند)) (وان الذين اختلفوا فيه لـفـى شـك منه مالهم به من علم الا اتباع الظن )آنگاه قرآن به عنوان تاكيد مطلب مى گويد: ((و قطعا او را نكشتند)) (وما قتلوه يقينا).
(آيـه 158)ـ ((بـلكه خداوند او را به سوى خود برد و خداوند قادر و حكيم است )) (بل رفعه اللّه اليه وكان اللّه عزيزا حكيما).
اگـر مـى بـيـنيم قرآن مخصوصا روى مصلوب نشدن مسيح (ع ) تكيه كرده ,به خاطر اين است كه عقيده خرافى فدا و بازخريد گناهان امت را به شدت بكوبد,تا مسيحيان نجات را در گروه اعمال خويش ببينند, نه در پناه بردن به صليب !.
(آيه 159)ـ در تفسير اين آيه دو احتمال است كه هر يك به جهاتى قابل ملاحظه است :.
1ـ آيه مى فرمايد: ((هيچ كس از اهل كتاب نيست مگر اين كه به مسيح (ع )پيش از مرگ خود ايمان مى آورد)) (وان من اهل الكتاب الا ليؤمنن به قبل موته ).
و آن هـنـگـامـى است كه انسان در آستانه مرگ قرار مى گيرد و ارتباط او با اين جهان ضعيف و با جـهـان بـعـد از مـرگ قوى مى گردد, پرده ها از برابر چشم او كنارمى رود و بسيارى از حقايق را مـى بـيـند, در اين موقع است كه چشم حقيقت بين اومقام مسيح را مشاهده مى كند و در برابر او تـسليم مى گردد, آنها كه منكر او شدند به او مؤمن مى شوند و آنها كه او را خدا دانستند به اشتباه خـود پـى مى برند در حالى كه اين ايمان هيچ گونه سودى براى آنها ندارد ـپس چه بهتر اكنون كه ايمان مفيد است مؤمن شوند!.
2ـ مـنـظور اين است كه تمام اهل كتاب به حضرت مسيح (ع ) پيش از ((مرگ او))ايمان مى آوردند يهوديان او را به نبوت مى پذيرند و مسيحيان دست از الوهيت اومى كشند و اين به هنگامى است كه مسيح (ع ) طبق روايات اسلامى درموقع ظهورحضرت مهدى (عج ) از آسمان فرود مى آيد, و پشت سـر او نـمـاز مـى گذارد و يهود ونصارا نيز او را مى بينند و به او و مهدى (عج ) ايمان مى آورند, و روشـن است كه مسيح به حكم اين كه آيينش مربوط به گذشته بوده وظيفه دارد در اين زمان از آيين موجود يعنى آيين اسلام كه مهدى (عج ) مجرى آن است پيروى كند.
و در پـايـان آيه مى فرمايد: ((در روز رستاخيز, مسيح گواه بر آنها خواهد بود))(ويوم القيمة يكون عليهم شهيدا).
منظور از گواهى مسيح بر ضد آنها اين است كه او گواهى مى دهدكه تبليغ ‌رسالت كرده و آنها را هيچ گاه به خدايى و الوهيت خود دعوت ننموده بلكه به ربوبيت پروردگار دعوت كرده است .
(آيه 160)