بازگشت

تثليث موهوم است


در ايـن آيـه و آيـه بـعـد بـه تـناسب بحثهايى كه در باره اهل كتاب و كفار بود به يكى از مهمترين انـحـرافـات جـامعه مسيحيت يعنى ((مساله تثليث و خدايان سه گانه ))اشاره كرده و با جمله اى كوتاه و مستدل آنها را از اين انحراف بزرگ برحذر مى دارد.
نخست به آنان اخطار مى كند كه : ((اى اهل كتاب ! در دين خود راه غلو رانپوييد و جز حق , در باره خدا نگوييد)) (ي اهل الكتاب لا تغلوا فى دينكم ولا تقولواعلى اللّه الا الحق ).
مـسـالـه ((غلو)) در باره پيشوايان , يكى از مهمترين سرچشمه هاى انحراف در اديان آسمانى بوده است , به همين جهت اسلام در باره غلات سختگيرى شديدى كرده ودر كتب ((عقايد)) و ((فقه )) غلات از بدترين كفار معرفى شده اند!.
سپس به چند نكته كه هركدام در حكم دليلى بر ابطال تثليث و الوهيت مسيح است اشاره مى كند: .
1ـ ((عيسى فقط فرزند مريم بود)) (انما المسيح عيسى ابن مريم ).
ايـن تـعـبـيـر خاطرنشان مى سازد كه مسيح همچون ساير افراد انسان در رحم مادر قرار داشت و دوران جـنينى را گذراند و همانند ساير افراد بشر متولد شد, شيرخورد و در آغوش مادر پرورش يـافـت يـعـنى , تمام صفات بشرى در او بود, چگونه ممكن است چنين كسى كه مشمول و محكوم قوانين طبيعت و تغييرات جهان ماده است خداوندى ازلى و ابدى باشد.
2ـ ((عيسى فرستاده خدا بود)) (رسول اللّه ) ـاين موقعيت نيز تناسبى باالوهيت اوندارد.
3ـ ((عيسى كلمه خدا بود كه به مريم القا شد)) (وكلمته القيه الى مريم ).
ايـن تعبير به خاطر آن است كه اشاره به مخلوق بودن مسيح كند, همانطور كه ((كلمات )) مخلوق ما است , موجودات عالم آفرينش هم مخلوق خدا هستند.
4ـ ((عيسى روحى است كه از طرف خدا آفريده شد)) (وروح منه ).
اين تعبير كه در مورد آفرينش آدم و به يك معنى آفرينش تمام بشر نيز در قرآن آمده است اشاره به عظمت آن روحى است كه خدا آفريد و در وجود انسانها عموماو مسيح و پيامبران خصوصا قرار داد .
سپس قرآن به دنبال اين بيان مى گويد: ((اكنون كه چنين است به خداى يگانه وپيامبران او ايمان بـيـاوريد و نگوييد خدايان سه گانه اند و اگر از اين سخن بپرهيزيد,به سود شماست )) (فمنوا باللّه ورسله ولا تقولوا ثلثة انتهو خيرا لكم ).
بار ديگر تاكيد مى كند كه : ((تنها خداوند معبود يگانه است )) (انما اللّه اله واحد).
يـعـنى , شما قبول داريد كه در عين تثليث , خدا يگانه است در حالى كه اگرفرزندى داشته باشد شـبيه او خواهد بود و با اين حال يگانگى معنى ندارد ((چگونه ممكن است خداوند فرزندى داشته بـاشـد در حالى كه او از نقيصه احتياج به همسرو فرزند و نقيصه جسمانيت و عوارض جسم بودن مبراست )) (سبحنه ان يكون له ولد).
به علاوه ((او مالك آنچه در آسمانها و زمين است مى باشد, همگى مخلوق اويند و او خالق آنهاست , و مسيح نيز يكى از اين مخلوقات اوست )) (له ما فى السموات وما فى الا رض ).
چگونه مى توان يك حالت استثنايى براى وى قائل شد؟ آيا مملوك ومخلوق مى تواند فرزند مالك و خـالـق خود باشد؟ خداوند نه تنها خالق و مالك آنهاست بلكه مدبر و حافظ و رازق و سرپرست آنها نيز مى باشد ((و براى تدبير وسرپرستى آنها خداوند كافى است (وكفى باللّه وكيلا ).
اصـولا خـدايـى كه ازلى و ابدى است , و سرپرستى همه موجودات را از ازل تاابد بر عهده دارد چه نيازى به فرزند دارد, مگر او همانند ما است كه فرزندى براى جانشين بعد از مرگ خود بخواهد ؟!.
آيـه 172ـ شـان نـزول : روايـت شـده كـه : طـايفه اى از مسيحيان نجران خدمت پيامبراسلام (ص ) رسـيـدنـد و عـرض كردند: چرا نسبت به پيشواى ما خرده مى گيرى ؟پيامبر(ص ) فرمود: من چه عيبى بر او گذاشتم ؟ گفتند: تو مى گويى او بنده خدا وپيامبر او بوده است آيه نازل شد و به آنها پاسخ گفت .