بازگشت

سؤالات بيجا


شـك نـيست كه سؤال كردن , كليد فهم حقايق است , و در آيات و روايات اسلامى نيز به مسلمانان دسـتـور اكـيـد داده شـده اسـت كه هرچه را نمى دانند بپرسند,ولى از آنجا كه هر قانونى معمولا اسـتـثـنـايى دارد, اين اصل اساسى تعليم و تربيت نيزاستثنايى دارد و آن اين كه گاهى پاره اى از مـسائل پنهان بودنش براى حفظ نظام اجتماع و تامين مصالح افراد بهتر است در اين گونه موارد جـستجوها و پرسشهاى پى درپى , براى پرده برداشتن , از روى واقعيت , نه تنها فضيلتى نيست بلكه مذموم وناپسند نيز مى باشد.
قـرآن در ايـن آيـه به اين موضوع اشاره كرده , صريحا مى گويد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد از امـورى كـه افـشاى آنها باعث ناراحتى و دردسر شما مى شودپرسش نكنيد)) (ي ايها الذين آمنوا لا تسئلوا عن اشي ان تبدلكم تسؤكم ).
ولـى از آنـجـا كـه سؤالات پى درپى از ناحيه افراد و پاسخ نگفتن به آنها ممكن است موجب شك و ترديد براى ديگران گردد و مفاسد بيشترى ببار آورد اضافه مى كند)) اگر در اين گونه موارد زياد اصـرار كنيد به وسيله آيات قرآن بر شما افشامى شود)) و به زحمت خواهيد افتاد (وان تسئلوا عنها حين ينزل القرآن تبدلكم ).
سـپـس اضـافه مى كند: تصور نكنيد اگر خداوند از بيان پاره اى از مسائل سكوت كرده است از آن غفلت داشته , بلكه مى خواسته است شما را در توسعه قراردهد و ((آنها را بخشوده است , و خداوند بخشنده حليم است )) (عفااللّه عنها واللّه غفور حليم ).
در حـديـثـى از عـلى (ع ) مى خوانيم : ((خداوند واجباتى براى شما قرار داده آنهارا ضايع مكنيد, و حـدود و مـرزهايى تعيين كرده از آنها تجاوز ننماييد و از امورى نهى كرده , در برابر آنها پرده درى نـكـنـيد, و از امورى ساكت شده و صلاح در كتمان آن ديده و هيچ گاه اين كتمان از روى نسيان نبوده , در برابر اين گونه امور, اصرارى درافشا نداشته باشيد)).
(آيـه 102)ـ در اين آيه براى تاكيد مطلب مى گويد: ((بعضى از اقوام پيشين ,اين گونه سؤالات را داشتند و به دنبال پاسخ آنها به مخالفت و عصيان برخاستند))(قد سالها قوم من قبلكم ثم اصبحوا بها كافرين ).
و در پايان اين بحث ذكر اين نكته را لازم مى دانيم كه آيه هاى فوق به هيچ وجه راه سؤالات منطقى و آمـوزنـده و سازنده را به روى مردم نمى بندد, بلكه منحصرا مربوط به سؤالات نابجا و جستجو از امورى است كه نه تنها مورد نيازنيست بلكه مكتوم ماندن آن بهتر و حتى گاهى لازم است .
(آيـه 103)ـ در ايـن آيه , اشاره به چهار ((بدعت )) نابجا شده كه در ميان عرب جاهلى معمول بود, آنـهـا بـر پـاره اى از حـيـوانات به جهتى از جهات علامت و نامى گذارده و خوردن گوشت آن را مـمـنـوع مـى سـاخـتـنـد و يـا حتى خوردن شير و چيدن پشم و سوار شدن بر پشت آنها را مجاز نمى شمردند, يعنى عملا حيوان رابلااستفاده و بيهوده رها مى ساختند.
قـرآن مجيد مى گويد: ((خداوند هيچ يك از اين احكام را به رسميت نمى شناسد, نه بحيرة اى قرار داده و نه سائبة و نه وصيلة و نه حام (ما جعل اللّه من بحيرة ولا سئبة ولا وصيلة ولا حام ).
و اما توضيح اين چهار نوع حيوان :.
1ـ بـحـيـره بـه حـيوانى مى گفتند كه پنج بار زاييده بود و پنجمين آنها ماده و به روايتى نر بود, گوش چنين حيوانى را شكاف وسيعى مى دادند و آن را به حال خودآزاد مى گذاشتند و از كشتن آن صرف نظر مى كردند.
2ـ سائبه شترى بوده كه دوازده ـو به روايتى ده ـ بچه مى آورد, آن را آزادمى ساختند و حتى كسى سوار بر آن نمى شد, تنها گاهى از شير آن مى دوشيدند و به ميهمان مى دادند.
3ـ وصـيـلـه بـه گـوسـفندى مى گفتند كه هفت بار فرزند مى آورد و به روايتى به گوسفندى مى گفتند: كه دوقلو مى زاييد, كشتن چنان گوسفندى را نيز حرام مى دانستند.
4ـ حام به حيوان نرى مى گفتند كه ده بار از آن براى تلقيح حيوانات ماده استفاده مى كردند و هر بار فرزندى از نطفه آن به وجود مى آمد.
كـوتاه سخن اين كه منظور حيواناتى بوده كه در واقع خدمات فراوان و مكررى به صاحبان خود از طـريـق ((انـتـاج )) مـى كـردنـد, و آنها هم در مقابل يك نوع احترام وآزادى بر اين حيوانات قائل مى شدند.
سپس مى فرمايد: ((افراد كافر و بت پرست اينها را به خدا نسبت مى دادند ومى گفتند: قانون الهى است )) (ولكن الذين كفروا يفترون على اللّه الكذب ).
((و اكـثر آنها در اين باره كمترين فكر و انديشه اى نمى كردند و عقل خود را به كار نمى گرفتند)) بلكه كوركورانه از ديگران تقليد مى نمودند (واكثرهم لايعقلون ).
(آيـه 104)ـ در ايـن آيـه اشـاره بـه دلـيـل و مـنطق آنها در اين تحريمهاى نابجا وبى مورد كرده , مـى گـويـد: ((هنگامى كه به آنها گفته شود به سوى آنچه خدا نازل كرده و به سوى پيامبر(ص ) بياييد, آنها از اين كار سر باز زده , مى گويند همان رسوم و آداب نياكان ما, ما را بس است )) ! (واذا قيل لهم تعالوا الى م انزل اللّه والى الرسول قالواحسبنا ما وجدنا عليه آبنا).
در حـقـيـقـت خلافكاريها و بت پرستيهاى آنها از يك نوع بت پرستى ديگر يعنى تسليم بدون قيد و شـرط در بـرابـر آداب و رسـوم خـرافـى نـيـاكـان سرچشمه مى گرفت قرآن صريحا به آنها پاسخ مـى گويد: كه ((مگر نه اين است كه پدران آنها دانشى نداشتند و هدايت نيافته بودند)) (او لو كان آباؤهم لايعلمون شيئا ولا يهتدون ).
بنابراين , كار شما مصداق روشن تقليد ((جاهل )) از ((جاهل )) است كه در ميزان عقل و خرد بسيار ناپسند مى باشد؟.
(آيه 105)