بازگشت

شكافنده صبح


بـار ديـگـر روى سـخن را به مشركان كرده و دلايل توحيد را در ضمن عبارات جالب و نمونه هاى زنده اى از اسرار مشركان و نظام آفرينش و شگفتيهاى خلقت ,شرح مى دهد.
در ايـن آيه , به سه قسمت از اين شگفتيهاكه در زمين است اشاره شده ,نخست مى گويد: ((خداوند شكافنده دانه و هسته است )) (ان اللّه فائق الحب والنوى ).
جالب اين كه دانه و هسته گياهان غالبا بسيار محكمند, يك نگاه به هسته خرما و ميوه هايى مانند هـلـو و شفتالو و دانه هاى محكم بعضى از حبوبات نشان مى دهد كه چگونه آن نطفه حياتى كه در حـقـيقت نهال و درخت كوچكى است دردژى فوق العاده محكم محاصره شده است , ولى دستگاه آفـرينش آنچنان خاصيت تسليم و نرمش به اين دژ نفوذناپذير, و آنچنان قدرت و نيرو به آن جوانه بـسـيـار لـطـيف و ظريفى كه در درون هسته و دانه پرورش مى يابد, مى دهد كه بتواند ديواره آن رابشكافد و از ميان آن قد بر افرازد.
بـه راسـتـى اين حادثه در جهان گياهان حادثه شگرفى است كه قرآن به عنوان يك نشانه توحيد انگشت روى آن گذاشته است .
سپس مى گويد: ((موجود زنده را از مرده بيرون مى فرستد, و موجودات مرده را از زنده )) (يخرج الحى من الميت ومخرج الميت من الحى ). و ايـن يـك نظام دائمى و عمومى در جهان آفرينش است مساله حيات و زندگى موجودات زنده از پيچيده ترين مسائلى است كه هنوز علم و دانش بشر نتوانسته است پرده از روى اسرار آن بردارد و به مخفيگاه آن گام بگذارد كه چگونه عناصرطبيعى و مواد آلى با يك جهش عظيم , تبديل به يك موجود زنده مى شوند.
لذا مى بينيم قرآن براى اثبات وجود خدا بارها روى اين مساله تكيه كرده است , و پيامبران بزرگى هـمچون ابراهيم و موسى در برابر گردنكشانى همچون نمرود و فرعون , به وسيله پديده حيات و حكايت آن از وجود مبد قادر و حكيم جهان استدلال مى كردند.
و در پـايـان آيـه به عنوان تاكيد و تحكيم مطلب مى فرمايد: ((اين است خداى شما واين است آثار قدرت و علم بى پايان او, با اين حال چگونه از حق منحرف , و به راه باطل كشانده مى شويد)) (ذلكم اللّه فانى تؤفكون ).
(آيـه 96)ـ در ايـن آيه به سه نعمت از نعمتهاى جوى و آسمانى اشاره شده است نخست مى گويد: ((خداوند شكافنده صبح است )) (فالق الا صباح ).
قرآن در اينجا روى مساله طلوع صبح تكيه مى كند كه يكى از نعمتهاى بزرگ پروردگار است زيرا مى دانيم اين پديده آسمانى نتيجه وجود جو زمين (يعنى قشرضخيم هوا كه دور تا دور اين كره را پـوشانيده ) مى باشد, اگر اطراف كره زمين همانندكره ماه جوى وجود نداشت نه بين الطلوعين و فلق وجود داشت و نه سپيدى آغازشب و شفق , اما وجود جو زمين و فاصله اى كه در ميان تاريكى شـب , و روشـنـايى روز به هنگام طلوع و غروب آفتاب قرار دارد, انسان را تدريجا براى پذيرا شدن هريك از اين دو پديده متضاد آماده مى سازد, و انتقال از نور به ظلمت و از ظلمت به نور, به صورت تدريجى و ملايم و كاملا مطبوع و قابل تحمل انجام مى گردد.
ولى براى اين كه تصور نشود شكافتن صبح دليل اين است كه تاريكى وظلمت شب , چيز نامطلوب و يـا مـجـازات و سـلـب نعمت است بلافاصله مى فرمايد:خداوند ((شب را مايه آرامش قرار داد)) (وجعل الليل سكنا).
ايـن مـوضـوع مـسلم است كه انسان در برابر نور و روشنايى تمايل به تلاش وكوشش دارد, جريان خـون مـتوجه سطح بدن مى شود, و تمام سلولها آماده فعاليت مى گردند, و به همين دليل خواب در برابر نور چندان آرام بخش نيست .
ولـى هـر قـدر مـحـيط تاريك بوده باشد خواب عميقتر و آرام بخش تر است , زيرادر تاريكى , خون مـتوجه درون بدن مى گردد و بطوركلى سلولها در يك آرامى واستراحت فرو مى روند, به همين دلـيـل در جـهـان طـبيعت نه تنها حيوانات , بلكه گياهان نيز به هنگام تاريكى شب به خواب فرو مـى روند و با نخستين اشعه صبحگاهان جنب و جوش و فعاليت را شروع مى كنند, به عكس دنياى مـاشـيـنـى كـه شـب را تـا بعد از نيمه بيدار مى مانند, و روز را تا مدت زيادى بعد از طلوع آفتاب درخواب فرو مى روند, و نشاط و سلامت خود را از دست مى دهند.
سـپـس اشـاره بـه سـومين نعمت ونشانه عظمت خودكرده ,مى گويد: ((وخورشيدو ماه را وسيله حساب در زندگى شما قرار داد)) (والشمس والقمر حسبانا).
اين موضوع بسيار جالب توجه است كه ميليونها سال كره زمين به دورخورشيد, و ماه به دور زمين گـردش مـى كـنـد, و ايـن گـردش بـه قـدرى حساب شده است كه حتى لحظه اى پس و پيش نـمى شود, و اين ممكن نيست مگر در سايه يك علم و قدرت بى انتها كه هم طرح آن را بريزد و هم آن را دقيقا اجرا كند.
و لذا در پايان آيه مى گويد: ((اين اندازه گيرى خداوندى است كه هم توانااست و هم دانا)) (ذلك تقدير العزيز العليم ).
(آيه 97)ـ در تعقيب آيه قبل كه اشاره به نظام گردش آفتاب و ماه شده بود,در اينجا به يكى ديگر از نعمتهاى پروردگار اشاره كرده و مى گويد: ((او كسى است كه ستارگان را براى شما قرار داد تا در پرتو آنها راه خود را در تاريكى صحرا و دريا, درشبهاى ظلمانى , بيابيد)) (وهو الذى جعل لكم النجوم لتهتدوا بها فى ظلمات البروالبحر).
و در پـايـان آيـه مـى فرمايد: ((نشانه ها و دلايل خود را براى افرادى كه اهل فكرو فهم و انديشه اند روشن ساختيم )) (قد فصلنا الا يات لقوم يعلمون ).
انـسـان هـزاران سـال اسـت كـه با ستارگان آسمان و نظام آنها آشنا است , لذا براى جهت يابى در سفرهاى دريايى و خشكى بهترين وسيله او, همين ستارگان بودند.
مـخصوصا در اقيانوسهاى وسيع كه هيچ نشانه اى براى پيدا كردن راه مقصددر دست نيست و در آن زمـان دسـتـگـاه قـطـب نما نيز اختراع نشده بود وسيله مطمئنى جز ستارگان آسمان وجود نـداشـت , هـمـانـهـا بودند كه ميليونها بشر را از گمراهى وغرقاب نجات مى دادند و به سر منزل مقصود مى رسانيدند.
(آيـه 98)ـ در ايـن آيـه نيز دلايل توحيد و خداشناسى تعقيب شده است ,زيرا قرآن براى اين هدف گـاهى انسان را در آفاق و جهانهاى دور دست سير مى دهد,و گاهى او را به سير در درون وجود خـويـش دعـوت مى نمايد, نخست مى گويد: ((اوكسى است كه شما را از يك انسان آفريد)) (وهو الذى انشاكم من نفس واحدة ).
يـعـنـى , شـمـا بـا ايـن هـمه چهره هاى گوناگون , ذوقها و افكار متفاوت , و تنوع وسيع درتمام جـنـبـه هـاى وجـودى , هـمه از يك فرد آفريده شده ايد, و اين نهايت عظمت خالق و آفريدگار را مى رساند كه چگونه از يك مبد اين همه چهره هاى متفاوت آفريده است ؟.
سپس مى فرمايد: ((جمعى از افراد بشر مستقر هستند و جمعى مستودع ))(فمستقر ومستودع ).
((مستقر)) به معنى ناپايدار مى آيد, و ((مستودع )) به معنى ناپايدار.
احتمال دارد دو تعبير فوق , اشاره به اجزاى اوليه تشكيل دهنده نطفه انسان بوده باشد, زيرا چنانكه مـى دانيم نطفه انسان از دو جز يكى ((اوول )) (نطفه ماده ) وديگرى ((اسپرم )) (نطفه نر) تشكيل شـده اسـت , نـطفه ماده در رحم تقريبا ثابت ومستقر است , ولى نطفه هاى نر به صورت جانداران متحرك به سوى او با سرعت حركت مى كنند و نخستين فرد ((اسپرم )) كه به ((اوول )) مى رسد با او مى آميزد و بقيه راعقب مى راند و تخمه اولى انسان را تشكيل مى دهد.
در پـايـان آيـه بار ديگر مى گويد: ((ما نشانه هاى خود را برشمرديم تا آنها كه داراى فهم و دركند بينديشند)) (قد فصلنا الا يات لقوم يفقهون ).
(آيـه 99)ـ اين آيه , آخرين آيه اى است كه در اين سلسله بحثها ما را به شگفتيهاى جهان آفرينش , و شناسايى خداوند از طريق آن دعوت مى كند.
در آغـاز به يكى از مهمترين و اساسى ترين نعمتهاى پروردگار كه مى توان آن راريشه و مادر ساير نـعـمـتـهـا دانست اشاره مى كند و آن پيدايش و رشد و نمو گياهان ودرختان در پرتو آن است , و مى گويد: ((او كسى است كه از آسمان آبى (براى شما)فرستاد)) (وهو الذى انزل من السم ما).
اين كه مى گويد از طرف آسمان به خاطر آن است كه تمام منابع آب روى زمين S( اعم از چشمه ها و نـهـرهـا و قـنـاتها و چاههاى عميق به آب باران منتهى مى گرددلذا كمبود باران در همه آنها اثر مى گذارد و اگر خشكسالى ادامه يابد همگى خشك مى شوند.
سـپـس بـه اثـر بارز نزول باران اشاره كرده , مى گويد: ((به واسطه آن روييدنيها رااز همه نوع از زمين خارج ساختيم )) (فاخرجنا به نبات كل شى ).
جـالب اين كه خداوند از يك زمين و يك آب , غذاى مورد نياز همه جانداران را تامين كرده است و جـالبتر اين كه نه تنها گياهان صحرا و خشكيها از بركت آب باران پرورش مى يابند, بلكه گياهان بسيار كوچكى كه در لابلاى امواج آب درياهامى رويند و خوراك عمده ماهيان درياست از پرتو نور آفـتـاب و دانـه هـاى بـاران رشـدمـى كنند, سپس به شرح اين جمله پرداخته و موارد مهمى را از گياهان و درختان كه به وسيله آب باران پرورش مى يابند خاطرنشان مى سازد.
نخست مى گويد: ((مابه وسيله آن ساقه هاى سبز گياهان ونباتات را از زمين خارج ساختيم )) و از دانـه كـوچـك و خشك ساقه اى با طراوت و سرسبز كه لطافت وزيبايى آن چشم را خيره مى كند آفريديم )) (فاخرجنا منه خضرا).
((و از آن سـاقـه سبز, دانه هاى روى هم چيده شده , (همانند خوشه گندم وذرت ) بيرون آورديم (نخرج منه حبا متراكبا).
((هـمـچـنـين به وسيله آن از درختان نخل خوشه سربسته اى بيرون فرستاديم كه پس از شكافته شـدن رشته هاى باريك و زيبايى كه دانه هاى خرما را بر دوش خودحمل مى كنند و از سنگينى به طـرف پايين متمايل مى شوند خارج مى گردد)) (ومن النخل من طلعها قنوان دانية ) ((همچنين باغهايى از انگور و زيتون و انار پرورش داديم )) (وجنات من اعناب والزيتون والرمان ).
سـپس اشاره به يكى ديگر از شاهكارهاى آفرينش در اين درختان كرده مى فرمايد: ((هم با يكديگر شباهت دارند و هم ندارند)) (مشتبها وغير متشابه ).
دو درخـت زيـتـون و انار از نظر شكل ظاهرى و ساختمان شاخه ها و برگهاشباهت زيادى به هم دارند, در حالى كه از نظرميوه و طعم و خاصيت آن بسيار با هم متفاوتند.
يـكى داراى ماده چربى مؤثر و نيرومند, و ديگرى داراى ماده اسيدى و يا قندى است , كه با يكديگر كـاملا متفاوتند, به علاوه اين دو درخت گاهى درست در يك زمين پرورش مى يابند و از يك آب مشروب مى شوندS( يعنى , هم با يكديگر تفاوت زياد دارند و هم شباهت .
سـپـس از ميان تمام اعضاى پيكر درخت بحث را روى ميوه برده مى گويد:((نگاهى به ساختمان ميوه آن به هنگامى كه به ثمر مى نشيند و همچنين نگاهى به چگونگى رسيدن ميوه ها كنيد كه در ايـنها نشانه هاى روشنى است از قدرت وحكمت خدا براى افرادى كه اهل ايمان هستند)) (انظروا الى ثمره اذا اثمر وينعه ان فى ذلكم لا يات لقوم يؤمنون ).
بـا تـوجه به آنچه امروز در گياه شناسى از چگونگى پيدايش ميوه ها و رسيدن آنها مى خوانيم نكته ايـن اهـميت خاص كه قرآن براى ميوه قائل شده است روشن مى شود, زيرا پيدايش ميوه ها درست همانند تولد فرزند در جهان حيوانات است ,نطفه هاى نر با وسايل مخصوصى (وزش باد يا حشرات و مـانند آنها) از كيسه هاى مخصوص جدا مى شوند, و روى قسمت مادگى گياه قرار مى گيرند, پـس از انـجـام عـمـل لـقـاح و تـركيب شدن با يكديگر, نخستين تخم و بذر تشكيل مى گردد, و دراطرافش انواع مواد غذايى همانند گوشتى آن را دربر مى گيرند.
ايـن مـواد غـذايـى از نـظر ساختمان بسيار متنوع و همچنين از نظر طعم وخواص غذايى و طبى فـوق الـعاده متفاوتند, گاهى يك ميوه (مانند انار و انگور)داراى صدها دانه است كه هر دانه اى از آنها خود جنين و بذر درختى محسوب مى شود و ساختمانى بسيار پيچيده و تو در تو دارد.
اين از يك سو, از سوى ديگر مراحل مختلفى را كه يك ميوه از هنگامى كه نارس است تا موقعى كه كـامـلا رسـيـده مى شود, مى پيمايد, بسيار قابل ملاحظه است S( زيرا لابراتوارهاى درونى ميوه دائما مشغول كارند, و مرتبا تركيب شيميايى آن را تغيير مى دهند, تا هنگامى كه به آخرين مرحله برسد و وضع ساختمان شيميايى آن تثبيت گردد.
هريك از اين مراحل خود نشانه اى از عظمت و قدرت آفريننده است .
ولـى بـايـد تـوجـه داشت كه به تعبير قرآن تنها افراد با ايمان يعنى افراد حق بين وجستجوگران حقيقت , اين مسائل را مى بينند و گرنه با چشم عناد و لجاج و يا بابى اعتنايى و سهل انگارى ممكن نيست هيچ يك از اين حقايق را ببينيم .
(آيه 100).