بازگشت

عدمشان , به ز وجود


در ايـنـجا يكى ديگر از نشانه هاى كذب و دروغ منافقان را بيان كرده و درحقيقت بحثى را كه در آيات قبل گذشت و فرمود: واللّه يعلم انهم لكاذبون تكميل مى كند و مى گويد: ((اينها اگر (راست مـى گـفـتـنـد و) اراده داشـتـنـد كه (بسوى ميدان جهاد) خارج شوند وسيله اى براى آن فراهم مى ساختند)) در حالى كه هيچ گونه آمادگى در آنها ديده نمى شود (ولو ارادوا الخروج لا عدوا له عدة ).
اينها افراد تار يكدل بى ايمانى هستند كه ((خدا از شركت آنها در ميدان پرافتخار جهاد كراهت دارد لـذا (تـوفـيـق خـود را از آنها سلب كرده و) آنان را از حركت باز داشته است و به آنها گفته شد با قـاعدين [كودكان و پيران و بيماران ] بنشينيد))(ولكن كره اللّه انبعاثهم فثبطهم وقيل اقعدوا مع القاعدين ).
ايـن يـك فـرمـان تـكوينى است كه از باطن تاريك و آلوده آنها برخاسته ومقتضاى عقيده فاسد و اعـمـال زشـت آنـهـا از آيـه فـوق بـه خوبى استفاده مى شود كه هرعمل و نيتى اقتضايى دارد كه خـواه نـاخواه دامان انسان را مى گيرد, و همه افرادشايستگى و لياقت آن را ندارند كه در كارهاى بزرگ و راه خدا گام بردارند, اين توفيق را خداوند نصيب كسانى مى كند كه پاكى نيت و آمادگى و اخلاص در آنان سراغ دارد.
(آيـه ) در ايـن آيـه به اين واقعيت اشاره مى كند كه عدم شركت اين گونه افراد در ميدان جهاد نه تنها جاى تاسف نيست بلكه شايد جاى خوشحالى باشد.
در حـقـيـقـت بـه مسلمانان يك درس بزرگ مى دهد كه هيچ گاه در فكر افزودن سياهى لشكر و كـمـيت و تعداد نباشند, بلكه به فكر اين باشند كه افراد مخلص و باايمان را انتخاب كنندS( هر چند نفراتشان كم باشد.
نخست مى گويد: ((اگر آنها همراه شما به سوى ميدان جهاد (تبوك ) حركت مى كردند (نخستين اثـر شـومـشـان اين بود) كه چيزى جز ترديد و اضطراب بر شمانمى افزودند)) (لو خرجوا فيكم ما زادوكم الا خبالا ).
يـعـنـى S( حـضور آنها با آن روحيه فاسد و توام با ترديد و نفاق و بزدلى اثرى جزايجاد ترديد و شك و توليد فساد در ميان سپاه اسلام ندارد.
به علاوه ((آنها با سرعت كوشش مى كنند در ميان نفرات لشكر نفوذ كنند و به ايجاد نفاق و تفرقه و از هم گسستن پيوندهاى اتحاد بپردازند)) (ولا وضعوا خلا لكم يبغونكم الفتنة ).
سـپـس بـه مـسـلمانان اخطار مى كند كه : مراقب باشيد ((افراد ضعيف الايمانى درگوشه و كنار جـمـعـيت شما وجود دارند كه زود تحت تاثير سخنان اين گروه منافق قرار مى گيرند)) (وفيكم سماعون لهم ) و يا اين كه در ميان شما افرادى هستند كه براى منافقان جاسوسى مى كنند.
بنابراين وظيفه مسلمانان قوى الايمان آن است كه مراقب اين گروه ضعيف ياجاسوس باشند.
و در پـايـان آيه مى گويد: ((خداوند همه ستمگران را مى شناسد)) (واللّه عليم بالظالمين ) آنها كه آشكارا و آنها كه پنهانى ستم به خويش يا به جامعه مى كنند ازديدگاه علم او مخفى نيستند.
(آيـه ) در ايـن آيـه بـه پيامبر(ص ) هشدار مى دهد كه اين اولين بار نيست كه اين گروه منافق به سـمپاشى و تخريب مشغول مى شوند, آنها در گذشته نيز مرتكب چنين كارهايى شدند, و الان نيز از هـر فرصتى براى نيل به مقصود خود استفاده مى كند, و چنين مى گويد: ((اين گروه منافقان قبلا هم مى خواستند ميان شما تفرقه وپراكندگى ايجاد كنند)) (لقد ابتغوا الفتنة من قبل ).
و اين اشاره به داستان ((جنگ احد)) است كه ((عبداللّه بن ابى )) و يارانش از نيمه راه بازگشتند و دست از يارى پيامبر(ص ) برداشتند, و يا اشاره به ساير مواردى است كه توطئه بر ضد شخص پيامبر و يا افراد مسلمين چيدند كه تاريخ اسلام , آنها را ثبت كرده است .
((و آنـهـا كـارهـا را بـراى تـو دگرگون ساختند)) (وقلبوا لك الا مور) نقشه هاكشيدند تا اوضاع مسلمانان را به هم بريزند و آنها را از جهاد باز دارند و اطراف توخالى شود.
امـا هـيـچ يـك از ايـن توطئه ها و تلاشها به جايى نرسيد, و همه نقش بر آب شدو تيرشان به سنگ خورد.
((تا آن كه حق فرا رسيد و فرمان خدا آشكار گشت )) (حتى جا الحق وظهرامراللّه ).
((در حالى كه آنها از پيشرفت و پيروزى تو ناراحت بودند)) (وهم كارهون ).
اما خواست و اراده بندگان در برابر اراده و مشيت پروردگار كمترين اثرى نمى تواند داشته باشد, خـدا مى خواست تو را پيروز كند و آيينت رابه سراسر جهان برساند و موانع را هر چه باشد از سر راه بر دارد و بالاخره اين كار را كرد.
آيـه ـ شـان نـزول : هـنـگامى كه پيامبر(ص ) مسلمانان را آماده جنگ تبوك مى ساخت و دعوت به حركت مى كرد يكى از رؤساى طايفه ((بنى سلمه )) به نام ((جدبن قيس )) كه در صف منافقان بود خـدمـت پـيـامبر(ص ) آمد و عرض كرد اگراجازه دهى من در اين ميدان جنگ حاضر نشوم زيرا علاقه شديدى به زنان دارم مخصوصا اگر چشمم به دختران رومى بيفتد ممكن است دل از دست بدهم ومفتون آنها شوم ! پيامبر(ص ) به او اجازه داد.
در اين موقع آيه نازل شد و عمل آن شخص را محكوم ساخت .