بازگشت

منافقان بهانه تراش


شـان نزول فوق نشان مى دهد كه انسان هرگاه بخواهد شانه از زير بارمسؤوليتى خالى كند از هر وسيله اى براى خود بهانه مى تراشد.
بـه هرحال قرآن در اينجا روى سخن را به پيامبر(ص ) كرده و در پاسخ اين گونه بهانه جويان رسوا مـى گـويـد: ((بـعـضى از آنها مى گويند به ما اجازه بده (كه از حضور درميدان جهاد خوددارى كنيم ) و ما را مفتون و فريفته (زنان و دختران زيباروى رومى )مساز)) ! (ومنهم من يقول ائذن لى ولا تفتنى ).
اصـولا مـنـافـقـان بـراى اغفال افراد باايمان غالبا به يك سلسله موضوعات جزئى و ناچيز و گاهى مضحك متشبث مى شوند تا موضوعات مهم وكلى را ناديده بگيرند.
ولى به هر حال قرآن در پاسخ او مى گويد: ((آگاه باشيد كه اينها هم اكنون درميان فتنه و گناه و مـخـالـفـت فـرمـان خـدا سـقوط كرده اند و جهنم گرداگرد كافران رااحاطه كرده است )) (الا فى الفتنة سقطوا وان جهنم لمحيطة بالكافرين ).
يعنى آنها به عذرهاى واهى و اين كه ممكن است بعدا آلوده به گناه بشوندهم اكنون در دل گناه قـرار دارنـد و جهنم گرداگرد آنها را فراگرفته است آنها فرمان صريح خدا و پيامبرش را در باره حركت به سوى جهاد زير پا مى گذارند مبادا به ((شبهه شرعى )) گرفتار شوند!.
(آيه ).
ـ در اين آيه به يكى ديگر از صفات منافقان و نشانه هاى آنها اشاره شده است و بحثى را كه در آيات گذشته و آينده پيرامون نشانه هاى منافقان مى باشدتكميل مى كند.
نخست مى گويد: ((اگر نيكى به تو رسد آنها را ناراحت مى كند)) (ان تصبك حسنة تسؤهم ).
و ايـن نـاراحـتـى دليل عداوت باطنى و فقدان ايمان آنهاست ((ولى در مقابل اگرمصيبتى به تو بـرسـد و گـرفـتـار مشكلى شوى با خوشحالى مى گويند: ما از قبل (پيش بينى چنين مسائلى را مـى كـرديـم , و) تـصميم لازم را گرفتيم )) و خود را از اين پرتگاه رهايى بخشيديم ! (وان تصبك مصيبة يقولوا قد اخذنا امرنا من قبل ).
و بـه خـانـه هـاى خـود ((بـاز مـى گـردنـد در حـالـى كه (از شكست يا مصيبت ياناراحتى شما) خوشحالند)) (ويتولوا وهم فرحون ).
ايـن منافقان كوردل از هر فرصتى به نفع خود استفاده و لاف عقل و درايت مى زنند كه اين عقل و تدبير ما بود كه موجب شد در فلان ميدان شركت نكنيم , اين سخن را چنان مى گويند كه گويى از خوشحالى در پوست نمى گنجند!.
(آيـه ) اما تو اى پيامبر! به اينها از دو راه پاسخ ‌گوى , پاسخى دندان شكن ومنطقى , نخست ((بگو: هـيـچ حـادثه اى براى ما رخ نمى دهد مگر آنچه خداوند براى ما مقرر داشته است همان خدايى كه مـولاى مـا)) و سـرپـرسـت حكيم و مهربان ماست و جز خير و صلاح ما را مقدر نمى دارد (قل لن يصيبنا الا مـا كتب اللّه لنا هومولينا).
آرى ((افراد با ايمان بايد تنها بر خدا توكل كنند)) (وعلى اللّه فليتوكل المؤمنون ).
تنها به او عشق مى ورزند و از او يارى مى طلبند و سر بر آستان او مى سايندتكيه گاه و پناهگاهشان كسى جز او نيست .
(آيـه ) ((و تـو اى پيامبر اين پاسخ را نيز به آنان بگو كه شما چه انتظارى را درباره ما مى كشيد جز ايـن كـه بـه يـكـى از دو نـيـكـى و خـير و سعادت خواهيم رسيد)) (قل هل تربصون بنا الا احدى الحسنيين ).
يا دشمنان را در هم مى كوبيم و پيروز از ميدان مبارزه باز مى گرديم , و يا كشته مى شويم و شربت شهادت را با افتخار مى نوشيم , هركدام پيش آيد, خوش آيد كه مايه افتخار است و روشنى چشم ما و به هر صورت شكست در قاموس ما راه ندارد.
اما به عكس ((ما در مورد شما يكى از دو بدبختى , تيره روزى و بلا و مصيبت را انتظار مى كشيم , يا در اين جهان و جهان ديگر به مجازات الهى گرفتار مى شويد, ويا به دست ما خوار و نابود خواهيد شد)) (ونحن نتربص بكم ان يصيبكم اللّه بعذاب من عنده او بايدينا).
((حـال كـه چـنـين است شما انتظار بكشيد, و ما هم با شما انتظار مى كشيم ))(فتربصوا انا معكم متربصون ).
شما در انتظار خوشبختى ما باشيد و ما هم در انتظار بدبختى شما نشسته ايم !.
(آيه ) قرآن در اينجا به قسمتى ديگر از نشانه هاى منافقان و نتيجه وسرانجام كار آنها اشاره كرده و روشـن مـى سـازد كـه چگونه اعمال آنها بى روح و بى اثراست و هيچ گونه بهره اى از آن عايدشان نـمى شود, و از آنجا كه در ميان اعمال نيك ,انفاق در راه خدا و نماز (پيوند خلق با خالق ) موقعيت خاصى دارد, مخصوصاانگشت روى اين دو قسمت گذارده است .
نـخست مى گويد: اى پيامبر! ((به آنها بگو: شما چه از روى اراده و اختيار درراه خدا انفاق كنيد و چـه از روى كـراهت و اجبار (و ملاحظات شخصى و اجتماعى )در هر حال از شما پذيرفته نخواهد شد)) (قل انفقوا طوعا او كرها لن يتقبل منكم ).
سـپـس بـه دلـيـل آن اشاره كرده , مى فرمايد: ((زيرا شما گروه فاسقى بوديد))(انكم كنتم قوما فاسقين ) نيتهايتان آلوده , و اعمالتان ناپاك , و قلبتان تاريك است , وخدا تنها عملى را مى پذيرد كه پاك باشد و از شخصى پاك و با تقوا سر زند.
(آيه ) در اين آيه بار ديگر دليل عدم قبول انفاقات آنها را توضيح داده ,مى گويد: ((و هيچ چيز مانع قبول انفاقات آنها نشده جز اين كه آنها به خدا و پيامبرش كافر شده اند)) و هر عملى توام با ايمان با خـدا و توحيد نبوده باشد در پيشگاه خدامقبول نيست (وما منعهم ان تقبل منهم نفقاتهم الا انهم كفروا باللّه وبرسوله ).
پس از ذكر عدم قبول انفاقهاى مالى آنها به وضع عبادات آنان اشاره كرده مى گويد: ((آنها نماز را به جا نمى آورند مگر از روى كسالت و با ناراحتى و سنگينى ))(ولا ياتون الصلوة الا وهم كسالى ).
همان گونه كه ((انفاق نمى كنند مگر از روى كراهت و اجبار)) (ولا ينفقون الا وهم كارهون ).
در حقيقت به دو دليل انفاقهاى آنها پذيرفته نمى شود يكى به دليل آن كه ازروى كفر و عدم ايمان سر مى زند, و ديگر اين كه از روى كراهت و اجبار است .
هـمـچـنـين به دو علت نماز آنها پذيرفته نيست نخست به علت كفر, و ديگربه خاطر آنكه از روى كسالت و كراهت انجام مى گيرد.
(آيـه ) در اين آيه روى سخن را به پيامبر كرده , مى گويد: ((فزونى اموال واولاد آنها نبايد تو را در شـگفتى فرو برد)) و فكر كنى كه آنها با اين كه منافقند چگونه مشمول اين همه مواهب الهى واقع شده اند (فلا تعجبك اموالهم ولا اولا دهم ).
چرا كه اينها به ظاهر براى آنها نعمت است اما در حقيقت ((خدا مى خواهد به اين وسيله آنان را در زنـدگـى دنـيـا مـعذب كند, و به خاطر دلبستگى فوق العاده به اين امور در حال كفر و بى ايمانى بميرند)) (انما يريد اللّه ليعذبهم بها فى الحيوة الدنياوتزهق انفسهم وهم كافرون ).
در واقـع آنـهـا از دو راه بـه وسيله اين اموال و اولاد (نيروى اقتصادى و انسانى )معذب مى شوند: نـخـسـت ايـن كه اين گونه افراد معمولا فرزندانى ناصالح و اموالى بى بركت دارند كه مايه درد و رنجشان در زندگى دنياست , شب و روز بايد براى فرزندانى كه مايه ننگ و ناراحتى هستند, تلاش كنند, و براى حفظ اموالى كه ازطريق گناه به دست آورده اند جان بكنند, و از طرف ديگر چون به ايـن اموال وفرزندان دلبستگى دارند و به سراى وسيع و پرنعمت آخرت و جهان پس از مرگ ايمان ندارند چشم پوشى از اين همه اموال برايشان مشكل است تا آنجا كه ايمانشان را روى آنها گذاشته و با كفر از دنيا مى روند, و به سخت ترين وضعى جان مى دهند؟.
مـال و فـرزنـد اگـر پاك و صالح باشد موهبت است و سعادت و مايه رفاه وآسايش و اگر ناپاك و ناصالح باشد رنج و عذاب اليم است .