بازگشت

اين حسن است نه عيب


در ايـن آيه همان گونه كه از مضمون آن استفاده مى شود سخن از فرد ياافرادى در ميان است كه پـيامبر(ص ) را با گفته هاى خود آزار مى دادند آيه مى گويد:((از آنها كسانى هستنند كه پيامبر را آزار مـى دهـنـد و مى گويند: او آدم خوش باورى است ))! (ومنهم الذين يؤذون النبى ويقولون هو اذن ).
آنـهـا در حـقـيـقت يكى از نقاط قوت پيامبر(ص ) را كه وجود آن در يك رهبركاملا لازم است , به عنوان نقطه ضعف نشان مى دادند.
لذا قرآن بلافاصله اضافه مى كند كه : ((به آنها بگو اگر پيامبر گوش به سخنان شما فرا مى دهد (و عـذرتان را مى پذيرد, و به گمان شما يك آدم گوشى است ) اين به نفع شماست )) ! (قل اذن خير لكم ).
زيـرا از ايـن طـريـق آبـروى شـمـا را حـفـظ كرده , و شخصيتتان را خرد نمى كندعواطف شما را جـريحه دار نمى سازد, و براى حفظ محبت و اتحاد و وحدت شما ازاين طريق كوشش مى كند, در حـالى كه اگر او فورا پرده ها را بالا مى زد, و دروغگويان را رسوا مى كرد, دردسر فراوانى براى شما فراهم مى آمد.
سـپس براى اين كه عيب جويان از اين سخن سؤاستفاده نكنند, و آن رادستاويز قرار ندهند, چنين اضـافـه مـى كـنـد: ((او بـه خدا و فرمانهاى او ايمان دارد, و به سخنان مؤمنان راستين گوش فرا مى دهد, و آن را مى پذيرد و به آن ترتيب اثرمى دهد)) (يؤمن باللّه ويؤمن للمؤمنين ).
يعنى در واقع پيامبر(ص ) دوگونه برنامه دارد: يكى برنامه حفظ ظاهر وجلوگيرى از پرده درى , و ديـگرى در مرحله عمل , در مرحله اول به سخنان همه گوش فرا مى دهد, و ظاهرا انكار نمى كند, ولى در مقام عمل تنها توجه او به فرمانهاى خدا و پيشنهادها و سخنان مؤمنان راستين است , و يك رهـبـر واقـع بـيـن بـايـدچـنـيـن بـاشـد, و تـامـين منافع جامعه جز از اين راه ممكن نيست لذا بلافاصله مى فرمايد: ((او رحمت براى مؤمنان شماست )) (ورحمة للذين آمنوا منكم ).
تـنـهـا چيزى كه در اينجا باقى مى ماند اين است كه نبايد آنها كه پيامبر(ص ) را با اين سخنان خود ناراحت مى كنند و از او عيب جويى مى نمايند, تصور كنند كه بدون مجازات خواهند ماند.
لـذا در پـايـان آيـه مى فرمايد: ((آنها كه به رسول خدا(ص ) آزار مى رسانند عذابى دردناك دارند)) (والذين يؤذون رسول اللّه لهم عذاب اليم ).
آيـه ـ شـان نـزول : جـمعى از مفسران شان نزولى براى اين آيه و آيه بعد نقل كرده اند و آن اين كه : هـنـگـامى كه در نكوهش تخلف كنندگان از غزوه تبوك آياتى نازل شد يكى از منافقان گفت : به خـدا سـوگند اين گروه نيكان و اشراف ما هستند, اگرآنچه را ((محمد)) در باره آنها مى گويد راسـت بـاشـد, اينها از چهارپايان هم بدترند,يكى از مسلمانان اين سخن را شنيد و گفت : به خدا آنچه او مى گويد حق است , وتو از چهارپا بدترى !.
ايـن سـخـن به گوش پيامبر(ص ) رسيد به دنبال آن مرد منافق فرستاد و از اوپرسيد: چرا چنين گـفـتـى , او سوگند ياد كرد كه چنين سخنى نگفته است آن مردمؤمن , گفت : خداوندا خودت راستگو را تصديق , و دروغگو را تكذيب فرما اين دوآيه نازل شد و وضع آنها را مشخص ساخت .