بازگشت

يك تجارت بي نظير


از آنـجا كه در آيات گذشته در باره متخلفان و جهاد سخن به ميان آمد, در اين آيه و آيه بعد مقام والاى مجاهدان با ايمان , با ذكر مثال جالبى , بيان شده است .
در ايـن مـثال خداوند خود را خريدار و مؤمنان را فروشنده معرفى كرده , ومى گويد: ((خداوند از مـؤمنان جانها و اموالشان را خريدارى مى كند, و در برابر اين متاع , بهشت را به آنان مى دهد)) (ان اللّه اشترى من المؤمنين انفسهم واموالهم بان لهم الجنة ).
و از آنجا كه در هر معامله در حقيقت ((پنج ركن اساسى )) وجود دارد, در اين آيه به تمام اين اركان اشاره كرده است .
خـودش را ((خـريـدار)) و مؤمنان را ((فروشنده )) و جانها و اموال را((متاع )) وبهشت را ((ثمن )) (بها) براى اين معامله قرار داده است .
مـنـتـهـا طـرز پـرداخـت اين متاع را با تعبير لطيفى چنين بيان مى كند: ((آنها در راه خدا پيكار مى كنند, و دشمنان حق را مى كشند و يا در اين راه كشته مى شوند)) وشربت شهادت را مى نوشند (يقاتلون فى سبيل اللّه فيقتلون ويقتلون ).
وبه دنبال آن به ((اسناد)) معتبر و محكم اين معامله كه پنجمين ركن است اشاره كرده , مى فرمايد: ((اين وعده حقى است بر عهده خداوند كه در سه كتاب آسمانى تورات , انجيل و قرآن آمده است )) (وعدا عليه حقا فى التورية والا نجيل والقرآن ).
سـپـس بـراى تـاكـيـد روى ايـن مـعامله بزرگ اضافه مى كند: ((چه كسى وفادارتر به عهدش از خداست )) ؟ (ومن اوفى بعهده من اللّه ).
يـعـنـى S( گرچه بهاى اين معامله فورا پرداخت نمى شود, اما خطرات نسيه را در برندارند ! چرا كه خداوند به حكم قدرت و توانايى و بى نيازى , از هر كس نسبت به عهد و پيمانش وفادارتر است .
و از هـمه جالبتر اين كه پس از انجام مراسم اين معامله , همان گونه كه در ميان تجارت كنندگان مـعـمـول اسـت , بـه طـرف مـقابل تبريك گفته و معامله را معامله پرسودى براى او مى خواهد و مى گويد: ((بشارت باد بر شما به اين معامله اى كه انجام داديد)) (فاستبشروا ببيعكم الذى بايعتم به ).
((و اين پيروزى و رستگارى بزرگى براى همه شماست )) (وذلك هو الفوزالعظيم ).
(آيه ) همان گونه كه روش قرآن مجيد است كه در آيه اى سخنى را به اجمال برگزار مى كند و در آيـه بـعد به شرح و توضيح آن مى پردازد, در اين آيه مؤمنان را كه فروشندگان جان و مال به خدا هستند با نه صفت بارز معرفى مى كند.
1ـ ((آنها توبه كارانند)) (التائبون ) و دل و جان خود را به وسيله آب توبه ازآلودگى گناه شستشو مى دهند.
2ـ ((آنـهـا عبادت كارانند)) (العابدون ) و در پرتو راز و نياز با خدا و پرستش ذات پاك او خودسازى مى كنند)).
3ـ ((آنها (در برابر نعمتهاى مادى و معنوى پروردگار) سپاس مى گويند))(الحامدون ).
4ـ ((آنها از يك كانون عبادت و پرستش به كانون ديگرى رفت و آمد دارند))(السائحون ).
و به اين ترتيب برنامه هاى خودسازى آنان در پرتو عبادت , در محيطمحدودى خلاصه نمى شود, و بـه افـق خـاصـى تـعلق ندارد, بلكه همه جا كانون عبوديت پروردگار و خودسازى و تربيت براى آنهاست .
5ـ ((آنها كه در برابر عظمت خدا ركوع مى كنند)) (الراكعون ).
6ـ ((آنها كه سر بر آستانش مى سايند و سجده مى آورند)) (الساجدون ).
7ـ ((آنها كه مردم را به نيكيها دعوت مى كنند)) (الا مرون بالمعروف ).
8ـ ((آنـهـا كـه (تـنها به وظيفه دعوت به نيكى قناعت نمى كنند بلكه ) با هرگونه فساد و منكرى مى جنگند)) (والناهون عن المنكر).
9ـ ((و آنـهـا كـه (پـس از اداى رسالت امر به معروف و نهى از منكر, به آخرين ومهمترين وظيفه اجـتـماعى خود يعنى ) حفظ حدود الهى , و اجراى قوانين او, و اقامه حق و عدالت قيام مى كنند)) (والحافظون لحدوداللّه ).
پـس از ذكـر ايـن صـفات نه گانه , خداوند بار ديگر چنين مؤمنان راستين وتربيت يافتگان مكتب ايـمـان و عـمـل را تـشويق مى كند, و به پيامبرش مى گويد: ((اين مؤمنان را بشارت ده )) (وبشر المؤمنين ).
آيـه ـ شـان نـزول : در مـورد نـزول ايـن آيـه و آيـه بعد نقل شده است كه گروهى از مسلمانان به پيامبراسلام مى گفتند: آيا براى پدران ما كه در عصر جاهليت از دنيارفتند طلب آمرزش نمى كنى ؟ آيات مزبور نازل شد و به همه آنها اخطار كرد كه هيچ كس حق ندارد براى مشركان استغفار نمايد .
تـفـسـير: آيه , نخست با تعبيرى رسا و قاطع پيامبر(ص ) و مؤمنان را از استغفاربراى مشركان نهى مـى كند و مى گويد: ((شايسته نيست كه پيغمبر(ص ) و افراد با ايمان براى مشركان طلب آمرزش كنند)) (ما كان للنبى والذين آمنوا ان يستغفرواللمشركين ).
سپس براى تاكيد و تعميم اضافه مى كند: ((حتى اگر از نزديكانشان باشند))(ولو كانوا اولى قربى ) .
بـعـدا دلـيـل اين موضوع را ضمن جمله اى چنين توضيح مى دهد: ((بعد از آن كه براى مسلمانان روشـن شـد كه مشركان اهل دوزخند)) طلب آمرزش براى آنهامعنى ندارد (من بعد ما تبين لهم انهم اصحاب الجحيم ).
اين كارى است بيهوده و آرزويى نابجا چرا كه مشرك به هيچ وجه قابل آمرزش نيست .
(آيه ) در اين آيه به پاسخ اين سؤال ـكه اگر اين كار ممنوع است چرا ابراهيم براى ((آزر)) استغفار كرد ؟ـ پرداخته مى گويد: ((و استغفار ابراهيم كه پدرش [عمويش آزر] به خاطر وعده اى بود كه به او داد, امـا هـنـگـامـى كه براى او آشكار شدكه وى دشمن خداست از او بيزارى جست )) و برايش استغفار نكرد (وما كان استغفار ابرهيم لا بيه الا عن موعدة وعدها اياه فلما تبين له انه عدو للّه تبرا منه ).
در پـايـان آيـه اضـافـه مـى كند: ((ابراهيم (كسى بود كه در پيشگاه خدا خاضع و ازخشم و غضب پروردگار خائف و ترسان , و مردى بزرگوار و) مهربان و بردبار بود))(ان ابراهيم لا واه حليم )