بازگشت

انسانهاي خودرو


در اين آيه نيز همچنان سخن پيرامون مساله پاداش و كيفر بدكاران است .
نـخـسـت مـى گـويـد: ((اگـر خداوند مجازات مردم بدكار را سريعا و در اين جهان انجام دهد و هـمـان گـونـه كه آنها در به دست آوردن نعمت و خير و نيكى عجله دارند, درمجازاتشان تعجيل كـنـد, عـمـر هـمـگـى به پايان مى رسد و اثرى از آنها باقى نمى ماند)) (ولو يعجل اللّه للناس الشر استعجالهم بالخير لقضى اليهم اجلهم ).
ولى از آنجا كه لطف خداوند همه بندگان حتى بدكاران و كافران و مشركان رانيز شامل مى شود, در مجازاتشان عجله به خرج نمى دهد, شايد بيدار شوند و توبه كنند, و از بيراهه به راه باز گردند.
و در پـايـان آيـه مـى فرمايد: مجازاتشان همين بس كه ((افرادى را كه ايمان به رستاخيز و لقاى ما نـدارنـد به حال خود رها مى كنيم تا در طغيانشان حيران وسرگردان شوند)), نه حق را از باطل بشناسند, و نه راه را از چاه (فنذر الذين لا يرجون لقائنا فى طغيانهم يعمهون ).
(آيـه ) آنگاه اشاره به وجود نور توحيد در فطرت و عمق روح آدمى كرده ,مى گويد: ((هنگامى كه بـه انـسان زيانى مى رسد, و دستش از همه جا كوتاه مى شود,دست به سوى ما دراز مى كند و ما را (در هـمـه حـال ) در حـالى كه به پهلو خوابيده يانشسته يا ايستاده است مى خواند)) (واذا مس الا نسان الضر دعانا لجنبه او قاعدااو قائما).
آرى ! خـاصـيت مشكلات و حوادث دردناك , كنار رفتن حجابها از روى فطرت پاك آدمى است , و براى مدتى , هرچند كوتاه درخشش اين نور توحيدى آشكار مى گردد.
سـپـس مى گويد: اما اين افراد, چنان كم ظرفيت و بى خردند كه ((به مجرد اين كه بلا و ناراحتى آنها را برطرف مى سازيم , آن چنان در غفلت فرو مى روند كه گوياهرگز از ما تقاضايى نداشتند)) و ما نيز به آنها كمكى نكرديم (فلما كشفنا عنه ضره مركان لم يدعنا الى ضر مسه ).
((آرى ! ايـن چـنين اعمال مسرفان در نظرشان جلوه داده شده است )) (كذلك زين للمسرفين ما كانوا يعملون ).
خـداونـد اين خاصيت را در اعمال زشت و آلوده آفريده كه هر قدر انسان به آنها بيشتر آلوده شود, بيشتر خو مى گيرد و نه تنها قبح و زشتى آنها تدريجا از ميان مى رود بلكه كم كم به صورت عملى شايسته در نظرش مجسم مى گردد!.
و امـا چرا در آيه فوق اين گونه افراد به عنوان ((مسرف )) (اسرافكار) معرفى شده اند؟ به خاطر اين اسـت كـه چـه اسـرافـى از اين بالاتر كه انسان مهمترين سرمايه وجود خود يعنى عمر و سلامت و جوانى و نيروها را بيهوده در راه فساد و گناه وعصيان و يا در مسير به دست آوردن متاع بى ارزش و ناپايدار اين دنيا به هدر دهد, ودر برابر اين سرمايه چيزى عايد او نشود.