بازگشت

يك صحنه از رستاخيز بت پرستان


اين آيه نيز بحثهاى گذشته را در زمينه ((مبدا)) و ((معاد)) و وضع مشركان دنبال مى كند .
نخست مى گويد: به خاطر بياوريد ((روزى را كه همه بندگان را جمع و محشورمى كنيم )) (ويوم نحشرهم جميعا).
((سپس به مشركان مى گوييم شما و معبودهايتان در جاى خود باشيد)) تا به حسابتان رسيدگى شود (ثم نقول للذين اشركوا مكانكم انتم وشركاؤكم ).
سـپـس اضافه مى كند : ((ما اين دو گروه (معبودان و عابدن ) را از يكديگر جدامى كنيم )) (فزيلنا بينهم ).
و از هـركدام جداگانه سؤال مى نماييم همان گونه كه در تمام دادگاهها اين مساله معمول است كه از هركس جداگانه بازپرسى به عمل مى آيد.
از بـت پـرستان سؤال مى كنيم به چه دليل اين بتها را شريك خدا قرار داديد وعبادت كرديد ؟ و از معبودان نيز مى پرسيم به چه سبب شما معبود واقع شديد و ياتن به اين كار داديد؟.
((در ايـن هـنـگـام شريكانى را كه آنها ساخته بودند, به سخن مى آيند ومى گويند:شما هرگز مارا پرستش نمى كرديد)) (وقال شركاهم ما كنتم ايانا تعبدون ) شما درحقيقت هوى و هوسها و اوهام و خيالات خويش را مى پرستيديد.
(آيـه ) سپس براى تاكيد بيشتر مى گويند: ((همين بس كه خدا گواه ميان ماو شماست كه ما به هـيـچ وجـه از عـبـادات شـما آگاه نبوديم )) (فكفى باللّه شهيدا بينناوبينكم ان كنا عن عبادتكم لغافلين ).
(آيـه ) بـه هـرحـال هـمان گونه كه قرآن دراين آيه مى گويد: ((درآن هنگام هركس اعمال خويش را كه قبلا انجام داده است مى آزمايد)) (هنالك تبلوا كل نفس ما اسلفت )ونتيجه بلكه خود آن را مى بيند چـه عـبـادت كـنندگان و چه معبودهاى گمراهى كه مردم را به عبادت خويش دعوت مى كردند, چه مشركان وچه مؤمنان از هرگروه واز هر قبيل .
((و در آن روز هـمـگـى به سوى ((اللّه )) كه مولى و سرپرست حقيقى آنان است بازمى گردند)) و دادگاه محشر نشان مى دهد كه تنها حكومت به فرمان اوست (وردواالى اللّه مولـيهم الحق ).
((و سرانجام تمام بتها و معبودهاى ساختگى كه به دروغ آنها را شريك خداقرار داده بودند, گم و نابود مى شوند)) (وضل عنهم ما كانوا يفترون ).
چرا كه آنجا عرصه ظهور و بروز تمام اسرار مكتوم بندگان است و هيچ حقيقتى نمى ماند مگر اين كه خود را آشكار مى سازد.
(آيه ) در اين آيه سخن از نشانه هاى وجود پروردگار و شايستگى او براى عبوديت است .
نـخـست مى فرمايد: به مشركان و بت پرستانى كه در بيراهه سرگردانند ((بگو:چه كسى شما را از آسمان و زمين روزى مى دهد ؟)) (قل من يرزقكم من السماوالا رض ).
الـبـتـه زمين تنها به وسيله مواد غذايى خود ريشه گياهان را تغذيه مى كند وشايد به همين دليل است كه در آيه فوق سخن از ارزاق آسمان و سپس ارزاق زمين به ميان آمده است (به تفاوت درجه اهميت ).
سـپـس بـه دو قـسـمـت از مهمترين حواس انسان كه بدون آن دو, كسب علم ودانش براى بشر امكان پذير نيست اشاره كرده , مى گويد: و بگو ((چه كسى است كه مالك و خالق گوش و چشم و قدرت دهنده اين دو حس آدمى است )) ؟ (امن يملك السمع والا بصار).
بعد, از دو پديده مرگ و حيات كه عجيب ترين پديده هاى عالم آفرينش است سخن به ميان آورده , مى گويد: ((و چه كسى زنده را از مرده و مرده را از زنده خارج مى كند)) ؟ (ومن يخرج الحى من الميت ويخرج الميت من الحى ).
ايـن هـمان موضوعى است كه تاكنون عقل دانشمندان و علماى علوم طبيعى و زيست شناسان در آن حيران مانده است كه چگونه موجودزنده از موجودبى جان به وجود آمده است ؟.
آيـه فـوق عـلاوه بـر مرگ و حيات مادى مرگ و حيات معنوى را نيز شامل مى شود, زيرا انسانهاى هـوشـمـنـد و پـاكـدامـن و با ايمان را مى بينيم كه گاهى از پدر ومادرى آلوده و بى ايمان متولد مى شوند, عكس آن نيز مشاهده شده است .
بعد اضافه مى كند: ((و چه كسى است كه امور اين جهان را تدبير مى كند)) ؟ (ومن يدبر الا مر).
در حقيقت نخست سخن از آفرينش مواهب , سپس سخن از حافظ و نگهبان و مدبر آنهاست .
بـعـد از آن كه قرآن اين سؤالات سه گانه را مطرح مى كند بلافاصله مى گويد:((آنها به زودى در پاسخ خواهند گفت : خدا)) (فسيقولون اللّه ).
از اين جمله به خوبى استفاده مى شود كه حتى مشركان و بت پرستان عصرجاهليت خالق و رازق و حياتبخش و مدبر امور جهان هستى را خدا مى دانستند.
و در آخـر آيـه بـه پيامبر(ص ) دستور مى دهد: ((به آنها بگو: آيا با اين حال تقوا راپيشه نمى كنيد)) (فقل افلا تتقون ).
(آيـه ) پـس از آن كـه نـمـونه هايى از آثار عظمت و تدبير خداوند را در آسمان و زمين بيان كرد و وجدان و عقل مخالفان را به داورى طلبيد و آنها به آن معترف گرديدند, در اين آيه با لحنى قاطع مـى فـرمـايـد: ((اين است اللّه , پروردگار بر حق شما)) !(فذلكم اللّه ربكم الحق ) نه بتها, و نه ساير موجوداتى را كه شريك خداوند درعبوديت قرار داده ايد و در برابر آنها سجده و تعظيم مى كنيد.
سـپـس نـتيجه گيرى مى كند: ((اكنون (كه حق را به روشنى شناختيد) آيا بعد ازحق چيزى جز ضلال و گمراهى وجود دارد)) ؟ (فما ذا بعد الحق الا الضلا ل ).
((بـا ايـن حـال چگونه از عبادت و پرستش خدا روى گردان مى شويد)) با اين كه مى دانيد معبود حقى جز او نيست ؟! (فانى تصرفون ).
ايـن آيـه در حقيقت يك راه منطقى روشن را براى شناخت باطل و ترك آن پيشنهاد مى كند, و آن ايـن كـه نـخـسـت بـايد از طريق وجدان و عقل براى شناخت حق گام برداشت , هنگامى كه حق شناخته شد, هر چه غير آن و مخالف آن است باطل وگمراهى است , و بايد كنار گذاشته شود.
(آيـه ) در ايـن آيـه بـراى بـيـان اين نكته كه چرا آنها با وضوح مطلب وروشنايى حق به دنبال آن نمى روند مى گويد: ((اين گونه فرمان خدا در باره اين افرادكه (از روى علم و عمد برخلاف عقل و وجـدان ) سـر از اطاعت پيچيده اند صادرشده كه آنها ايمان نياورند)) (كذلك حقت كلمت ربك على الذين فسقوا انهم لا يؤمنون ).
در واقـع ايـن خـاصيت اعمال نادرست و مستمر آنهاست كه قلبشان را چنان تاريك و روحشان را چنان آلوده مى كند كه با وضوح و روشنى حق آن را نمى بينند وبه بيراهه مى روند.