بازگشت

ماجراي ايمان آوردن قوم يونس


هنگامى كه يونس از ايمان آوردن قوم خود كه در سرزمين ((نينوا)) (در عراق )زندگى مى كردند مـايوس شد, به پيشنهاد عابدى كه در ميان آنهامى زيست نفرين كرددر حالى كه عالم دانشمندى نـيـز در مـيان آن گروه بود كه به يونس پيشنهاد مى كرد بازهم در باره آنان دعا كند و باز هم به ارشاد بيشتر بپردازد و مايوس نگردد.
ولى يونس پس از اين ماجرا از ميان قوم خود بيرون رفت , آنها موقع راغنيمت شمرده و به رهبرى عالم از شهر بيرون ريختند, در حالى كه دست به دعا وتضرع برداشته و اظهار ايمان و توبه كردند.
ايـن توبه و ايمان و بازگشت به سوى پروردگار كه به موقع انجام يافته بود و باآگاهى و اخلاص تـوام بود كار خود را كرد, نشانه هاى عذاب برطرف شد و آرامش به سوى آنها بازگشت , و هنگامى كه يونس پس از ماجراى طولانيش به ميان قوم خودبازگشت , او را از جان و دل پذيرا گشتند.
داسـتان فوق نشان مى دهد كه نقش يك رهبر آگاه و دلسوز در ميان يك قوم و ملت ,تا چه اندازه مـؤثـر و حياتبخش است , در صورتى كه عابدى كه آگاهى كافى نداردبيشتر روى خشنونت تكيه مـى كند, و منطق اسلام در مقايسه ميان عبادت ناآگاهانه ,و علم توام با احساس مسؤوليت نيز از اين روايت مفهوم مى شود.