بازگشت

آرامش كامل و سعادت جاويدان


در آيـات گـذشـتـه بـحث از سرنوشت منكران آيات خدا و متكبران و ظالمان بود, در اينجا آينده روشن افراد باايمان را چنين شرح مى دهد: ((كسانى كه ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند, اهل بـهشتند و جاودانه در آن خواهند ماند))(والذين آمنوا وعملوا الصالحات اولئ ك اصحاب الجنة هم فيها خالدون ).
ولـى در مـيان اين جمله يك جمله معترضه كه اشاره به پاسخ بسيارى ازسؤالات است بيان كرده , مى گويد: ((ما هيچ كس را جز به اندازه توانائيش تكليف نمى كنيم )) (لا نكلف نفسا الا وسعها).
اشـاره بـه ايـن كـه كسى تصور نكند كه قرار گرفتن در صف افراد با ايمان و انجام عمل صالح در دسترس همه كس نيست , زيرا تكاليف پروردگار به اندازه قدرت افراد است .
ايـن آيه مانند بسيارى ديگر از آيات قرآن , وسيله نجات و سعادت جاويدان رامنحصرا ايمان و عمل شايسته معرفى مى كند و به اين ترتيب به عقيده خرافى مسيحيان امروز كه وسيله نجات را قربانى شدن مسيح در برابر گناهان بشريت مى دانند, خط بطلان مى كشد, اصرار قرآن روى مساله ايمان و عمل صالح در آيات مختلف براى كوبيدن اين طرز تفكر و مانند آن است .
(آيـه ) در ايـن آيه به يكى از مهمترين نعمتهايى كه خدا به بهشتيان ارزانى مى دارد و مايه آرامش روح و جـان آنـهـاسـت اشـاره كـرده , مـى گـويـد: ((كـيـنه ها و حسدهاو دشمنيها را از دل آنها برمى كنيم )) (ونزعنا ما فى صدورهم من غل ).
در حـقـيقت يكى از بزرگترين ناراحتيهاى انسانها در زندگى دنيا كه سرچشمه پيكارهاى وسيع اجـتـمـاعى مى شود و علاوه بر خسارتهاى سنگين جانى و مالى آرامش روح را بكلى برهم مى زند, همين ((كينه توزى )) و ((حسد)) است .
بـهـشتيان بكلى از بدبختيهاى ناشى از اين گونه صفات و عواقب آن بركنارند,آنها با هم در نهايت دوستى و محبت و صفا و صميميت و آرامش زندگى مى كنند, وهمه از وضع خود راضيند.
قرآن پس از ذكر اين نعمت روحانى , اشاره به نعمت مادى و جسمانى آنهاكرده , مى گويد: ((از زير قصرهاى آنها نهرهاى آب جريان دارد)) (تجرى من تحتهم الا نهار).
سـپـس رضـايت و خشنودى كامل و همه جانبه اهل بهشت را با اين جمله منعكس مى كند كه آنها ((مـى گـويـند: حمد و سپاس مخصوص خداوندى است كه مارا به اين همه نعمت رهنمون شد و اگر خدا ما را راهنمايى نمى كرد, هرگز, هدايت نمى يافتيم )) (وقالوا الحمدللّه الذى هدينا لهذا وما كنا لنهتدى لولا ان هدينا اللّه ).
اين توفيق او بود كه دست ما را گرفت و از گذرگاههاى زندگى عبور داد و به سر منزل سعادت رسـانـيد ((مسلما فرستادگان پروردگار ما, حق را آوردند !)) آنهاراست مى گفتند و ما با چشم خود درستى گفتارشان را هم اكنون مى بينيم (لقدجات رسل ربنا بالحق ).
((در ايـن هنگام ندايى بر مى خيزد, و اين جمله را در گوش جان آنها سرمى دهد كه اين بهشت را به خاطر اعمال پاكتان به ارث برديد)) (ونودوا ان تلكم الجنة اورثتموها بما كنتم تعملون ).
(آيـه ) از اين آيه استفاده مى شود كه بهشتيان و دوزخيان از جايگاه خودمى توانند با يكديگر سخن بـگـويـنـدS( نخست مى گويد: ((بهشتيان , دوزخيان رامخاطب ساخته و صدا مى زنند كه ما وعده پـروردگار خويش را حق يافتيم , آيا شماهم به آنچه خدا به وسيله فرستادگانش وعده داده بود, رسـيـديـد ؟)) (ونـادى اصـحاب الجنة اصحاب النار ان قد وجدنا ما وعدنا ربنا حقا فهل وجدتم ما وعدربكم حقا).
در پاسخ ((مى گويند: آرى )) همه را عين حقيقت ديديم (قالوا نعم ).
سپس اضافه مى كند: ((در اين هنگام ندا دهنده اى در ميان آنها ندا در مى دهد(آنچنان كه صداى او به گوش همگان مى رسد) كه : لعنت خدا بر ستمگران باد))(فاذن مؤذن بينهم ان لعنة اللّه على الظالمين ).
(آيه ) سپس ستمگران را چنين معرفى مى كند: ((همانها كه مردم را از راه راست باز مى داشتند (و بـا تـبـليغات مسموم و زهرآگين خود, ايجاد شك و ترديد درريشه هاى عقايد مردم مى كردند) و جـاده مـسـتـقيم الهى را كج و معوج نشان مى دادند, و به سراى ديگر نيز ايمان نداشتند)) (الذين يصدون عن سبيل اللّه ويبغونها عوجا وهم بالا خرة كافرون ).
اين مؤذن در روايات اسلامى , غالبا به اميرمؤمنان على (ع ) تفسير شده است .
حاكم ((ابوالقاسم حسكانى )) كه از دانشمندان اهل سنت است به سند خود از((محمدبن حنفيه )) از((عـلـى ))(ع ) نـقـل مى كند كه فرمود: انا ذلك المؤذن : ((آن كه اين ندا را سر مى دهد منم )) و هـمچنين به سند خود از ابن عباس نقل مى كند كه على (ع )در قرآن نامهايى دارد كه مردم آنها را نـمـى دانـنـد, از جـمله ((مؤذن )) در آيه شريفه فاذن مؤذن بينهم على (ع ) است كه اين ندا را سر مـى دهد ومى گويد: الا لعنة اللّه على الذين كذبوا بولا يتى واستخفوا بحقى : ((لعنت خدا بر آنها باد كه ولايت مرا تكذيب كردندو حق مرا كوچك شمردند)).