بازگشت

طوفان شروع مي شود


در آيات گذشته ديديم كه چگونه نوح و مؤمنان راستين دست به ساختن كشتى نجات زدند و تن به تمام مشكلات و سخريه هاى اكثريت بى ايمان مغروردادند, و خود را براى طوفان آماده ساختند: در ايـنـجـا سـومـين فراز اين سرگذشت يعنى چگونگى نزول عذاب را بر اين قوم ستمگر به طرز گويايى تشريح مى كند.
نـخـست مى گويد: اين وضع همچنان ادامه داشت ((تا فرمان ما صادر شد (و طلايع عذاب آشكار گشت ) و آب از درون تنور جوشيدن گرفت )) ! (حتى اذا جا امرناوفار التنور).
شايد قوم غافل و بى خبر جوشيدن آب را از درون تنور خانه هايشان ديدندولى مانند هميشه از كنار ايـن گـونـه اخطارهاى پرمعنى الهى چشم و گوش بسته گذشتند, حتى براى يك لحظه نيز به خود اجازه تفكر ندادند كه شايد حادثه اى درشرف تكوين باشد, شايد اخطارهاى نوح واقعيت داشته باشد.
در اين هنگام به نوح ((فرمان داديم كه از هر نوعى از انواع حيوانات يك جفت (نر و ماده ) بر كشتى سوار كن )) تا در غرقاب , نسل آنها قطع نشود (قلنا احمل فيها من كل زوجين اثنين ).
((و همچنين خاندانت را جز آنها كه قبلا وعده هلاك آنها داده شده و نيزمؤمنان را بر كشتى سوار كن )) (واهلك الا من سبق عليه القول ومن آمن ).
((اما جز افراد كمى به او ايمان نياورده بودند)) (وما آمن معه الا قليل ).
ايـن آيـه از يـك سو اشاره به همسر بى ايمان نوح و فرزندش ((كنعان )) مى كند كه بر اثر انحراف از مـسـير ايمان و همكارى با گناهكاران رابطه و پيوند خود را از نوح بريدند و حق سوار شدن بر آن كشتى نجات نداشتند.
و از سـوى ديـگـر اشـاره به اين مى كند كه محصول ساليان بسيار دراز تلاش پيگير نوح (ع ) در راه تبليغ آيين خويش چيزى جز گروهى اندك از مؤمنان نبود.
(آيـه ) نـوح بـسرعت بستگان و ياران با ايمان خود را جمع كرد و چون لحظه طوفان و فرارسيدن مـجازاتهاى كوبنده الهى نزديك مى شد ((به آنها دستور دادكه به نام خدا بر كشتى سوار شويد, به هـنـگام حركت و توقف كشتى نام خدا را برزبان جارى سازيد و به ياد او باشيد)) (وقال اركبوا فيها بسم اللّه مجريها ومرسيها).
چـرا مى گويم : در همه حال به ياد او باشيد و از ياد و نام او مدد بگيريد ؟((براى اين كه پروردگار من آمرزنده مهربان است )) (ان ربى لغفور رحيم ).
بـه مـقتضاى رحمتش اين وسيله نجات را در اختيار شما بندگان با ايمان قرارداده و به مقتضاى آمرزشش از لغزشهاى شما مى گذرد.
(آيه ) سرانجام لحظه نهايى فرا رسيد و فرمان مجازات اين قوم سركش صادر شد, ابرهاى تيره و تار همچون پاره هاى شب ظلمانى سراسر آسمان را فراگرفت , و آنچنان روى هم متراكم گرديد كه نـظـيـرش هيچ گاه ديده نشده بود, صداى غرش رعد و پرتو خيره كننده برق پى درپى در فضاى آسمان پخش مى شد و خبر ازحادثه بسيار عظيم و وحشتناكى مى داد.
باران شروع شد, قطره ها درشت و درشت تر شد از سوى ديگر سطح آب زيرزمينى آنقدر بالا آمد كه از هر گوشه اى چشمه خروشانى جوشيدن گرفت .
و به زودى سطح زمين به صورت اقيانوسى در آمد, وزش بادها امواج كوه پيكرى روى اين اقيانوس ترسيم مى كرد و اين امواج از سر و دوش هم بالامى رفتند و روى يكديگر مى غلتيدند.
((و كشتى نوح با سرنشينانش سينه امواج كوه پيكر را مى شكافت و همچنان پيش مى رفت )) (وهى تجرى بهم فى موج كالجبال ).
((نوح فرزندش را كه در كنارى جدا از پدر قرار گرفته بود مخاطب ساخت وفرياد زد فرزندم ! با ما سـوار شـو و بـا كـافران مباش )) كه فنا ونابودى دامنت را خواهدگرفت (ونادى نوح ابنه وكان فى معزل يـا بنى اركب معنا ولا تكن مع الكافرين ).
امـا مـتـاسـفـانـه تاثير همنشين بد بيش از آن بود كه گفتار اين پدر دلسوز تاثيرمطلوب خود را ببخشد.
(آيـه ) لـذا اين فرزند لجوج و كوتاه فكر به گمان اين كه با خشم خدامى توان به مبارزه برخاست , فرياد زد (پدر براى من جوش نزن ) به زودى به كوهى پناه مى برم كه (دست اين سيلاب به دامنش هـرگـز نخواهد رسيد و) مرا در دامان خود پناه خواهد داد)) (قال سـا وى الى جبل يعصمنى من الما).
نـوح بـاز مـايوس نشد, بار ديگر به اندرز و نصيحت پرداخت , شايد فرزند كوتاه فكر ازمركب غرور و خيره سرى فرود آيد و راه حق پيش گيرد, به او ((گفت : فرزندم امروزهيچ قدرتى در برابر فرمان خـدا پـناه نخواهد داد)) (قال لا عاصم اليوم من امراللّه )((تنها نجات از آن كسى است كه مشمول رحمت خدا باشد و بس )) (الا من رحم ).
((در اين هنگام موج (ى برخاست و فرزند نوح را همچون پركاهى از جا كند و)در ميان آن دو حائل شدS( و او در زمره غرق شدگان قرار گرفت )) (وحال بينهما الموج فكان من المغرقين ).