بازگشت

صحنه سازي شوم


بـرادران يـوسف پس از آن كه طرح نهايى را براى انداختن يوسف به چاه تصويب كردند به اين فكر فـرو رفـتـنـد كـه چـگـونـه يوسف را از پدر جدا سازند ؟ لذاطرح ديگرى براى اين كار ريخته و با قـيـافـه هـاى حـق بـه جـانـب و زبـانى نرم و آميخته بايك نوع انتقاد ترحم انگيز نزد پدر آمدند و ((گفتند: پدر (چرا تو هرگز يوسف را ازخود دور نمى كنى و به ما نمى سپارى ؟) چرا ما را نسبت بـه بـرادرمان امين نمى دانى در حالى كه ما مسلما خيرخواه او هستيم )) (قالوا يا ابانا مالك لا تامنا على يوسف وانا له لناصحون ).
(آيـه ) بيا دست از اين كار كه ما را متهم مى سازد بردار, به علاوه برادر ما,نوجوان است , او هم دل دارد, او هـم نياز به استفاده از هواى آزاد خارج شهر وسرگرمى مناسب دارد, زندانى كردن او در خـانـه صـحـيـح نـيست , ((فردا او را با مابفرست (تا به خارج شهر آيد, گردش كند) از ميوه هاى درختان بخورد و بازى وسرگرمى داشته باشد)) (ارسله معنا غدا يرتع ويلعب ).
و اگر نگران سلامت او هستى ((ما همه حافظ و نگاهبان برادرمان خواهيم بود)) چرا كه برادر است و با جان برابر ! (وانا له لحافظون ).
ايـن نـقشه از يك طرف پدر را در بن بست قرار مى داد كه اگر يوسف را به مانسپارى دليل بر اين است كه ما را متهم مى كنى , و از سوى ديگر يوسف را براى استفاده از تفريح و سرگرمى و گردش در خارج شهر تحريك مى كرد.
(آيـه ) يعقوب در مقابل اظهارات برادران بدون آن كه آنها را متهم به قصدسؤ كند ((گفت : (اول اين كه ) من از بردن او غمگين مى شوم )) (قال انى ليحزننى ان تذهبوا به ).
و ديگر اين كه در بيابانهاى اطراف ممكن است گرگان خونخوارى باشند ((ومن مى ترسم گرگ فـرزند دلبندم را بخورد و شما (سرگرم بازى و تفريح و كارهاى خود باشيد) و از او غافل بمانيد)) (واخاف ان ياكله الذئب وانتم عنه غافلون ).
(آيه ) البته برادران پاسخى براى دليل اول پدر نداشتند, زيرا غم و اندوه جدايى يوسف چيزى نبود كه بتوانند آن را جبران كنند, و حتى شايد اين تعبير آتش حسد برادران را افروخته تر مى ساخت .
از سـوى ديـگـر اين دليل پدر از يك نظر پاسخى داشت كه چندان نياز به ذكرنداشت و آن اين كه بالاخره فرزند براى نمو و پرورش , خواه ناخواه از پدر جداخواهد شد.
لـذا اصـلا بـه پـاسـخ اين استدلال نپرداختند, بلكه به سراغ دليل دوم رفتند كه ازنظر آنها مهم و اسـاسـى بـود و ((گـفـتـنـد: با اين كه ما گروه نيرومندى هستيم اگر گرگ او رابخورد, ما از زيـانكاران خواهيم بود)) و هرگز چنين چيزى ممكن نيست (قالوا لئن اكله الذئب ونحن عصبة انا اذا لخاسرون ).
يعنى , مگر ما مرده ايم كه بنشينيم و تماشا كنيم گرگ برادرمان را بخورد.
بـه هـر حـال به هر حيله و نيرنگى بود, مخصوصا با تحريك احساسات پاك يوسف و تشويق او براى تـفـريح , توانستند پدر را وادار به تسليم كنند, و موافقت او رابه هر صورت نسبت به اين كار جلب نمايند.
قـابـل تـوجه اين كه همان گونه كه برادران يوسف از علاقه انسان مخصوصانوجوان به گردش و تفريح براى رسيدن به هدفشان سؤاستفاده كردند در دنياى امروز نيز دستهاى مرموز دشمنان حق و عـدالـت از مـسـالـه ورزش و تـفـريـح براى مسموم ساختن افكار نسل جوان سؤاستفاده فراوان مـى كـنند, بايد به هوش بود كه ابرقدرتهاى گرگ صفت در لباس ورزش و تفريح , نقشه هاى شوم خود را ميان جوانان به نام ورزش و مسابقات منطقه اى يا جهانى پياده نكنند.