بازگشت

در كاخ عزيز مصر


داسـتـان پـرمـاجراى يوسف با برادران كه منتهى به افكندن او در قعر چاه شدبه هر صورت پايان پذيرفت , و فصل جديدى در زندگانى اين كودك خردسال درمصر شروع شد.
بـه ايـن ترتيب كه يوسف را سرانجام به مصر آوردند, و در معرض فروش گذاردند وطبق معمول چون تحفه نفيسى بود نصيب ((عزيز مصر)) كه در حقيقت مقام وزارت يا نخست وزيرى فرعون را داشت گرديد.
قـرآن مى گويد: ((و آن كسى كه او را از سرزمين مصر خريد [عزيز مصر] به همسرش گفت : مقام وى را گـرامـى دار (و بـه چـشـم بردگان به او نگاه نكن ) شايد براى ما سودمند باشد و يا او را به عـنوان فرزند انتخاب كنيم )) (وقال الذى اشتريه من مصر لا مراته اكرمى مثويه عسى ان ينفعنا او نتخذه ولدا).
از اين جمله چنين استفاده مى شود كه عزيز مصر فرزندى نداشت و دراشتياق فرزند به سر مى برد, هـنـگـامى كه چشمش به اين كودك زيبا و برومند افتاد,دل به او بست كه به جاى فرزند براى او باشد.
سـپـس اضـافه مى كند: ((و اين چنين يوسف را, در آن سرزمين , متمكن و متنعم و صاحب اختيار ساختيم )) (وكذلك مكنا ليوسف فى الا رض ).
بـعـد از آن اضـافـه مـى نـمـايد كه : ((و ما اين كار را كرديم تا تاويل احاديث را به اوتعليم دهيم )) (ولنعلمه من تاويل الا حاديث ).
مـنـظـور از ((تـاويل احاديث )) علم تعبير خواب است كه يوسف از طريق آن مى توانست به بخش مهمى از اسرار آينده آگاهى پيدا كند.
در پايان آيه مى فرمايد: ((خداوند بر كار خود, مسلط و غالب است S( ولى بسيارى از مردم نمى دانند)) (واللّه غالب على امره ولكن اكثر الناس لا يعلمون ).
(آيـه ) يوسف در اين محيط جديد كه در حقيقت يكى از كانونهاى مهم سياسى مصر بود, با مسائل تازه اى روبرو شد, در يك طرف دستگاه خيره كننده كاخهاى رؤيايى و ثروتهاى بى كران طاغوتيان مـصر را مشاهده مى كرد, و در سوى ديگر منظره بازار برده فروشان در ذهن او مجسم مى شد, و از مـقـايسه اين دو با هم ,رنج و درد فراوانى را كه اكثريت توده مردم متحمل مى شدند بر روح و فكر اوسـنـگـيـنـى مـى نـمود و او در اين دوران دائما مشغول به خودسازى , و تهذيب نفس بود, قرآن مـى گـويد: ((و هنگامى كه او به مرحله بلوغ و تكامل جسم و جان رسيد (وآمادگى براى پذيرش انوار وحى پيدا كرد) ما حكم و علم به او داديم )) (ولما بلغ ‌اشده آتيناه حكما وعلما).
((و اين چنين نيكوكاران را پاداش مى دهيم )) (وكذلك نجزى المحسنين ).
منظور از ((حكم و علم )) كه در آيه بالا مى فرمايد ما آن را پس از رسيد يوسف به حد بلوغ جسمى و روحـى بـه او بـخـشـيديم , يا مقام وحى ونبوت است و يا اين كه منظور از ((حكم )), عقل و فهم و قـدرت بـر داورى صـحـيح كه خالى از هوى پرستى واشتباه باشد و منظور از ((علم )), آگاهى و دانـشى است كه جهلى با آن توام نباشد, وهر چه بود اين ((حكم و علم )) دو بهره ممتاز و پرارزش الهى بود كه خدا به يوسف براثر پاكى و تقوا و صبر و شكيبايى و توكل داد.
چـرا كه خداوند به بندگان مخلصى كه در ميدان جهاد نفس بر هوسهاى سركش پيروز مى شوند مواهبى از علوم و دانشها مى بخشد كه با هيچ مقياس مادى قابل سنجش نيست .